امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

حضرت محمد (ص)
اى خــواجه عــالم هـمه عالم به فدایت
 چــون کـرده خـدا، خلقت عالم ز برایت
ذات تــو بـود علـّت و عـالم هـمه معلول
در حــقّ تــو لــولاک از آن گـفته خدایت
شـد خـتــم رسالــت به تو این جامه زیبا
خـیّــاط ازل دوخـتــه بــر قـــدّ رســایت
در روز جــزا جـمـلـه رســولــان مــکــرّم
از آدم و عیسى همه در تحــت لــوایت
هنگام سخا چون به عطا دست گشائى
صد حاتم طائى شده درویـش و گدایت
مـردم هـمـه مـشتاق به فردوس برینند
فردوس بـرین تـا شـده مـشتاق لقایت
راضى به رضا گشتى و صابر به مصائب
تا صبر و رضا مات شد از صبر و رضایت

 

«ذاکر»


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/14 ] [ 18:36 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد (ص)

در کوه انعکاس خودت را شنیده‌ای

تا دشت‌ها هوای دلت را دویده‌ای

در آن شب سیاه نگفتی که از کدام

وادی سبد سبد گلِ مهتاب چیده‌ای ؟

«تبت یدا...» ابی لهبان شعله می‌کشند

تا پرده‌ی نمایش شب را دریده‌ای

رویت سپیده‌ای ست که شب‌های مکه را ...

خالت پرنده‌ای ست رها در سپیده‌ای

اول خدا دو چشم تو را آفرید و بعد

با چشمکی ستاره و ماه آفریده‌ای

باران گیسوان تو بر شانه‌ات که ریخت

هر حلقه یک غزل شد و هر مو قصیده‌ای

راهب نگاه کرد و آرام یک ترنج

افتاد از شگفتی دست بریده‌ای

دیگر چرا به عطر تو ایمان نیاوریم

ای لهجه‌ات صراحت سیب رسیده‌ای !

بالاتر از بلندی پرهای جبرئیل

تا خلوت خدا، تک و تنها پریده‌ای

دریای رحمتی و از امواج غصه‌ها

سهم تمام اهل زمین را خریده‌ای

حتی کنار این غزلت هم نشسته‌ای

خط روی واژه‌های خطایم کشیده‌ای

گفتند از قشنگیت اما خودت بگو

از آن محمدی(ص) که در آیینه دیده‌ای


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/14 ] [ 18:35 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد مصطفی(ص)

باران گرفت و سقف مدائن نشست کرد

دندانه‏هاى کنگره قصد شکست کرد

نورى به صحن معبد زردشتیان رسید

کآتشکده ز نابى آن‏ نور مست کرد

بالا بلند آمد و هر ارتفاع را

در زیر پا نهاده و پایین و پست کرد

در هر دلى نشست و به شکلى ظهور داشت

اینگونه بود کآینه را خودپرست کرد

وقتى سؤال کردم از او خود اشاره‏اى

در پاسخم به پرسش روز الست کرد

حسنش به غایت است و ظهورش قیامت است

زیباترین هر آنچه که زیباتر است کرد

فیض مقدسى و تعجب نمى‏کنم

این چیزها که هست، نگاه تو هست کرد

 

«رضا جعفری»


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/14 ] [ 18:34 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد(ص)

این است که برتر بود از وهم کمالش

جز ذات الهی همه مبهوت جلالش

رضوان شده دلداده‌ی مقداد و ابوذر

فردوس بود سائل درگاه بلالش

والله قسم نیست عجب گر لب دشمن

چون دوست ز هم بشکفد از خلق و خصالش

هرگز به نمازی نخورد مُهر قبولی

هرگز، صلوات ار نفرستند به آلش

بی رهبریش خواهد اگر اوج بگیرد

حتی ملک العرش بسوزد پر و بالش

یوسف ببرد حسن خود از یاد گر او را

یک منظره در خاطره افتد ز خیالش

این است همان مهر درخشنده که تا حشر

یک لحظه به دامن نرسد گرد زوالش

گل سبز شود از جگر شعله‌ی آتش

در وادی دوزخ فتد ار عکس جمالش

چون ذات خدای ازلی لیس کمثله

باید که بخوانیم فراتر ز مثالش

ایجاد بود قبضه‌ای از خاک محمد

افلاک بود بسته به لولاک محمد


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 18:34 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


پیامبر اکرم

عشق تا شکوه ز تاریکی این دنیا کرد

دستِ حق پنجره‌ی رحمت خود را وا کرد

ناگهان قافله سالارِ سرآمد، آمد

عشق یکباره چنین گفت: محمد(ص) آمد

آمد آن مرد امینی که خدا یارش بود

و صداقت همه جا تشنه‌ی دیدارش بود

آمد و غنچه‌ی امید شکوفاتر شد

ذهن آئینه پُر از بال و پرِ باور شد

مهربان، آمدی و رازِ خدا را گفتی

کلماتِ پُرِ اعجاز خدا را گفتی

عطر خوشبوی محبت به حجاز آوردی

آدمی را به سجود و به نماز آوردی

هر کسی دید تو را عاشقِ گفتارت شد

"چشم بیمار تو را" دید و گرفتارت شد!

بر لبت زمزمه‌ی روشنِ آگاهی بود

دلِ تو سبزترین شعرِ هوالهی بود

آسمان محوِ تماشای نگاهت می‌شد

ماه دلباخته‌ی رویِ چو ماهت می‌شد

ای سر و جان به فدای تو و خاک قَدَمت

گشته دل‌ها همگی نذرِ حریمِ حَرَمت

از تو و عشق تو هر کس که سخن می‌گوید

در دلِ "حامی" گلِ سرخِ غزل می‌روید

 

                                                                                                          جمشید محمدی مقدم «حامی»


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 18:32 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد(ص) امام علی(ع)

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان‌آرا

که رخت نور پوشاندند بر تن آسمانها را

دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق

دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفل‌ها

دو وجه الله ربانی، دو سرّ الله سبحانی

دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما

دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حُسن خالق سرمد

یکی صادق، یکی احمد یکی عالی یکی اعلا

یکی بنیانگر مکتب، یکی آرنده مذهب

یکی انوار را مشعل، یکی اسرار را گویا

یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم

یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا

یکی نور نبوت را به دل‌ها تافت تا محشر

یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله

به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا

یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه

دو تن اما چو ذات پاک یکتا هر دو بی‌همتا

محمد کیست؟ جانِ جانِ جان عالم خلقت

که گر نازی کند، در هم فرو ریزد همه دنیا

محمد کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن

که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا

محمد کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید:

"منم عبد و رسول الله برِ من رهبر و مولا"

محمد از زمان‌ها پیشتر می‌زیست با خالق

محمد از مکان پیموده ره تا اوج اَو اَدنی

محمد محور عالم، محمد رهبر آدم

محمد منجی هستی، محمد سید بطحا

محمد کیست؟ آن کو بوده قرآن دفتر مدحش

که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا

محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز

چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را

وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم

کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا

ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور

که هم دریای شش گوهر بود، هم دُرّ شش دریا

صداقت از لبش ریزد، فصاحت از دمش خیزد

فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا

بسی زهّاد و عبّادند بی مهرش همه کافر

بسی عالم، بسی عارف، همه بی نور او اعمی

دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او

دو کوه حکمت و ایمان، دو بحر دانش و تقوا

مرا دین نبی، مهر علی و مذهب جعفر

سه مشعل بوده و باشد، چه در دنیا چه در عقبی

در دیگر زنم غیر از در آل علی؟ هرگز!

ره دیگر روم غیر از ره این خاندان؟ حاشا !

بهشت من بود مهر علی  و مهر اولادش

نه از محشر بود بیمم، نه از نارم بود پروا

سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر

اگر گردم جدا یک لحظه از ذرّیة زهرا

از آن بر خویش کردم انتخاب نام "میثم" را

که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا

                                                                          

غلامرضا سازگار - میثم


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 18:32 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد

از بام و در کعبه به گردون رسد آواز

کامشب در رحمت به سماوات شده باز

بت‌های حرم در حرم افتاده به سجده

ارواح رسل راست هزاران پر پرواز

کعبه زده بر عرش خدا کوس تفاخر

مکه شده زیبا، دل افروز و سرافراز

جا دارد اگر در شرف و مجد و جلالت

امشب به سماوات کند خاک زمین ناز

از ریگ روان گشته روان چشمه‌ی توحید

یا کوه و چمن باز چو من نغمه کند ساز

دشت و در و بحر و برو، جن و بشر و حور

در مدح محمد همه گشتند هم آواز

هر ذره‌ی کوچک شده یک مهر جهانتاب

هر قطره‌ی ناچیز چو دریا کند اعجاز

جبرئیل سر شاخه‌ی طوبی چو قناری

در وصف محمد لب خود باز کند باز

جبرئیل چه آرد؟ چه بخواند؟ چه بگوید؟

جایی که خداوند به قرآن کند آغاز

خوبان دو عالم همه حیران محمد

یک حرف ز مدحش شده ما کان محمد

 


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 18:30 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد مصطفی(ص)

صد شکر که عمری ز تو گفتیم و شنیدیم

هر سو نگریدیم گل روی تو دیدیم

هر جا که نشستیم به بام تو نشستیم

هر سو که پریدیم به بام تو پریدیم

عطر تو پراکنده شد از هر نفس ما

هر گه به سر زلف سخن شانه کشیدیم

ز آن روز که گشتیم ز مادر متولد

از ماذنه‌ها روز و شب اسم تو شنیدیم

مرگی که به پای تو بود زندگی ماست

ماییم که در موج عزا عید سعیدیم

تا بودن ما نام محمد به لب ماست

روزی که نبودیم به احمد گرویدیم

آب و گل ما را که سرشتند ز آغاز

آغوش گشودیم وصالش طلبیدیم

ز آن باده که در سوره‌ی زیبای محمد

اوصاف ورا گفته خداوند چشیدیم

آن باده که از ساغر فیض ازلی بود

سرچشمه‌ی آن کوثر و ساقیش علی بود

روزی که عدم بود و عدم بود و عدم بود

نه ارض و سما بود نه لوح و نه قلم بود

تسبیح خدا در نفس پاک محمد

لب‌های علی هم سخن ذات قدم بود

روزی که گل آدم خاکی بسرشتند

آدم به تولای علی صاحب دم بود

از خاک قدم‌های علی کعبه بنا شد

او را نتوان گفت که نوزاد حرم بود

روزی که کرم بود دُری در صدف غیب

والله علی قبله‌ی ارباب کرم بود

بر قلب علی علم خدا از دل احمد

چون سیل خروشنده روان در دل یم بود

در بین رسولان که به عالم علم استند

نام نبی و نام علی هر دو علم بود

در جوف نبی دید نبی حمد خداوند

با نعت وی و مدح علی ذکر صنم بود

بالله تجلای نبی مطلع الانوار

والله تولای علی فوق نعم بود

خلقت چو خدا خالق بخشنده ندارد

خالق چو نبی و چو علی بنده ندارد

 


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 18:29 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد (ص)

ای جان جهان بسته به یک نیم نگاهت

دل گشته چو گل سبز به خاک سر راهت

هم بام فلک پایگه قدر و جلالت

هم چشم ملک خاک قدم‌های سپاهت

عیسی به شمیم نفست روح گرفته

دل بسته دو صد یوسف صدیق به چاهت

دل‌های خدایی همه چون گوی به چوگان

ارواح مکرم همه درمانده‌ی جاهت

از عرش خداوند الی فرش، به هر آن

هستند همه عالم خلقت به پناهت

دائم صلوات از طرف خالق و خلقت

بر روی سفید تو و بر خال سیاهت

زیباتر و بالاتری از آن که به بیتی

تشبیه به خورشید کنم یا که به ماهت

سوگند به چشمت که رسولان الهی

هستند به محشر همه مشتاق نگاهت

زیبد که کند ناز به گلخانه‌ی جنت

خاری که شود سبز در اطراف گیاهت

این نیست مقام تو که آدم به تو نازد

عالم به تو خلاق دو عالم به تو نازد


دسته: اشعار نبوی - ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 18:28 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


مسجدالحرام حضرت محمد(ص)

رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود:

من شبیه‌ترین مردم به حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) هستم و حضرت ابراهیم شبیه‌ترین افراد به آدم (علیه‌السلام) در خلق و خلقت بود، حق تعالى مرا از بالاى عرش پر عظمت و جلال خود به ده نام نامیده و صفت مرا بیان کرده و به زبان هر پیامبرى بشارت مرا به قوم خود داده و در تورات و انجیل نام مرا بسیار یاد کرده و نام مرا از نام بزرگوار خود مشتق نمود.

نام او "محمود" است و نام مرا "محمد" نام نهاد و مرا در بهترین قرنها و در میان نیکوترین امت‌ها ظاهر گردانید.

- در تورات مرا «احید» نامید زیرا که به توحید و یگانه پرستى خدا مبعوث شده‌ام و جسدهاى امت من بر آتش حرام گردیده است .


دسته: ویژه بعثت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/7 ] [ 16:59 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
حضرت محمد(ص)

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) اولین کسى است که به حق، معرفت کامل پیدا کرده و در درگاه الهى، پیشانى فروتنى بر خاک بندگى ساییده است . ایشان فرموده است:

کنت اول من اقر بربى جل جلاله و اول من اجاب 1؛ من اولین کسى بودم که مبداء را شناختم و به توحید اقرار کردم و اولین کسى بودم که دعوت معبود را اجابت کردم.

نماز که کمال خضوع بندگان در برابر پروردگار است، نور چشم رسول خدا(صلى الله علیه و آله) است.  ایشان مى‌فرماید: قُرة عینى فى الصلوة؛ نماز نور چشم من است.2

رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شب تا صبح را به طور متناوب به عبادت و شب زنده‌دارى مشغول بود و چنین نبود که تمام شب را استراحت کند. امام صادق(علیه‌السلام) درباره این سیره نبوى مى‌فرماید:

هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) نماز عشا را مى‌خواند، آب وضو و مسواک را بالاى سرش مى‌نهاد و روى آن را مى‌پوشاند. قدرى مى‌خوابید، سپس بیدار مى‌شد و مسواک مى‌زد و وضو مى‌گرفت . چهار رکعت نماز مى‌خواند و آنگاه مى‌خوابید. دوباره بر مى‌خاست و مسواک مى‌زد و وضو مى‌گرفت. چهار رکعت دیگر نماز مى‌خواند. باز مى‌خوابید و آنگاه نماز "وتر" را مى‌خواند.3


دسته: سیره پیامبر - ویژه بعثت پیامبر اعظم - اخلاق نبوی

تاریخ : [ 1394/11/5 ] [ 16:56 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب



تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X