در میان عبادات دسته جمعی اسلام، مراسم حج بزرگ ترین و با شکوه ترین عبادتی است که مسلمانان به جای می آورند. زیرا این مراسم آن هم سالی یکبار برای ملت مسلمان بزرگ ترین مظهر وحدت و یگانگی، نشانه کامل وارستگی از مال و مقام، نمونه بارز مساوات و برابری تمام انسانها و وسیله تحکیم روابط در بین مسلمانان و... می باشد. حال اگر ما مسلمانان از این خوان گسترده کمتر استفاده میکنیم و این کنگره سالانه اسلامی را (که به حق، می تواند پاسخگوی بسیاری از مشکلات اجتماعی ما و مبدأ تحولاتی عمیق در زندگانی ما باشد) بدون بهره بردای کامل برگزار می نماییم نشانهی قصور قانون نیست، بلکه گواه بر قصور و یا تقصیر رهبران اسلامی است که در صدد استفاده از این مراسم بر نمی آیند.
از روزی که «خلیل الرحمان» از بنای کعبه فراغت یافت و خدا پرستان را به زیارت این خانه دعوت نمود، پیوسته این نقطه، کعبهی قلوب، و مطاف ملتهای خداشناس بوده است. همه ساله گروهی از اکناف جهان، و نقاط مختلف عربستان به زیارت این خانه شتافته و مراسمی را که از حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ آموخته بودند، انجام می دادند.
اما گذشت زمان، انقطاع ملت حجاز از رهبری پیامبران، خود خواهی قریش، حکومت بت بر افکار جهان عرب، موجب شده بود که مراسم حج از نظر زمان و مکان، دستخوش تحریف و تغییر گردد و قیافه واقعی خود را از دست بدهد.
روی این جهات پیامبر خدا در سال دهم هجرت، از طرف خدا مأموریت یافت که در آن سال شخصاً در مراسم حج شرکت جوید، و عملاً مردم را به تکالیف خود آشنا سازد، و هر گونه شاخه های کج و معوجی را که روی علل یاد شده بر پیکر این عبادت روییده بود، ببرد و حدود «عرفات» و «منی» و موقع کوچ از آنها را به مردم تعلیم کند. این سفر بیش از آنکه جنبهی سیاسی و اجتماعی داشته باشد، جنبهی تعلیمی داشت.
پیامبر در یازدهمین ماه اسلامی (ذی القعده) دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که پیامبر امسال عازم زیارت خانه خدا است. این اطلاعیه، شوق و علاقه فراوانی را در دل گروه عظیمی از مسلمانان برانگیخت و به دنبال آن، هزاران نفر در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت پیامبر بودند[1].
هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه
بخش با صفای «نجران»، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده، و به آیین مسیحیت گرویده بودند.[1]
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامه ای به اسقف نجران،[2] «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامه ای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم، و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می کنم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.[3]
و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه می کند که آن حضرت آیه مربوط[4] به اهل کتاب را، که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شده اند نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند. و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیت های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابر این، من حق ابراز نظر ندارم، و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور می شدید؛ می توانستم راه حلهایی در اختیار شما بگذارم.
1 - هر پیامبری به طور طبیعی و حتمی دارای معجزه است.
2 - فلسفه و هدف نهائی معجزه، اثبات حقانیت ادعای پیامبر درباره نبوت اوست. لذا پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - مثل سایر پیامبران دارای معجزه است، یکی از معجزات آن حضرت، معراج است که هم نص صریح قرآنی و هم اتفاق مسلمانان وجود دارد، اینکه معراج چگونه بود، توضیحاتی را ذکر میکنیم:
الف) معراج در لغت و اصطلاح:
معراج در لغت به معنای نردبان، آلت عروج، جای بالا رفتن و بلند گردیدن است[1] و در اصطلاح، عروج و صعود بر آسمانهاست که ویژه حضرت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - بود[2].
ب) چگونگی معراج:
در اصل مسأله معراج سخنی نیست، زیرا هم آیات قرآن و هم روایات فراوان بر آن گواهی میدهد،اما اینکه معراج جسمانی بوده یا روحانی؟ اکثریت قاطعی از دانشمندان شیعه و سنی، با استفاده از آیات و روایات، قائل به معراج جسمانی حضرت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - میباشند.
ج) دلایل جسمانی بودن معراج:
1) سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انّه هو السمیع البصیر[3] پاک و منزه است خدائی که بندهاش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساختهایم - برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنوا و بینا است.
مفسران در استدلال از آیه فوق برای جسمانی بودن معراج، گفتهاند: اولاً: خداوند وقتی این واقعه را در کتاب مقدسش بیان میکند از خود به تسبیح و تنزیه یاد میکند سبحان الذی اسری بعبده و این نشاندهنده یک امر فوقالعاده خطیر و بزرگی میباشد، و اگر معراج روحانی بود، امر خطیر و بزرگی شمرده نمیشد تا از آن به تسبیح و تنزیه یاد شود.
ثانیاً: اگر معراج حضرت روحانی میبود، میفرمود: بروح عبده یعنی روح او را سیر دادم[4]. اما اینکه در آیه تعبیر به عبده آمده زیرا متبادر از لفظ عبد همان شخصیت خارجی است که از تن و روان ترکیب یافته است، و در قرآن مجید این لفظ در هویت خارجی به کار رفته است، مانند:
« أرایت الذی ینهی عبداً اذا حلّی»[5] آیا دیدی کسی را که نهی میکرد بندهای را وقتی نماز گذارد «و انه لاقام عبداللَّه یدعوه»[6] وقتی بنده خدا برمیخاست تا او را بخواند و همچنین است در آیات دیگر... و در سوره نجم از شهود دل، و رؤیت دیده سخن میگوید و میفرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأی»[7]؛ دل آنچه را که دیده دید، تکذیب نکرد
و اگر معراج روحانی بود، بحث از تکذیب دل، توسط دیده بیمعنی بود.
تمام اعمال، حرکات، سکنات، گفتهها و اوصاف نفسانی که سیره و سنت پیامبر نام دارد از طریق وحی انجام میگیرد از این رو سنت و سیره آن حضرت حجت است لذا اطاعت از سنت و سیره اطاعت خداوند است، «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.»[1]
«کسی که از پیامبر اطاعت کند همانا اطاعت خداوند را نموده» پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را میگوید و انجام میدهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوی و هوس نمیباشد، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی[2]» «هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است».
إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی[3] «تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم».
و چون پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای همگان اسوه حسنه است «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[4] پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجراء کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[5] آنچه که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید.»
این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا[6] ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.
سیره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در قرآن:
در مورد سیره پیامبر در قرآن بحث گستردهای است ولی ما به طور اختصار به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
دلسوزی نسبت به امت
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آن قدر به مردم دلسوز بود و در صدد هدایت آنها بود که قرآن آن را این گونه بیان میفرماید: فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً[7] «شاید جان خود را به دنبال آنان، آن گاه که به رسالت تو ایمان نیاوردند از دست بدهید.»
این نشان از سعی و تلاش پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اسلام در هدایت امت دارد تا جایی که خود را در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار میدهد تا مردم را هدایت کند.
خداوند در جوابی دیگر میفرماید: وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ[8]
«بر گستاخی کافران غم مخور، از مکر و حیله آنان بر خود فشار مده.»
باز میفرماید: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ[9].
«جان خود را به اثر شدت تأسف به آنها از دست مده، خداوند از آنچه که انجام میدهند آگاه است.»[10]
تطهیر امت اسلامی
پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - از طریق وحی از توطئه دارالندوه آگاه شد و از طرف خداوند دستور یافت از مکه خارج شود. رسول خدا مأموریت خود را به علی - علیه السلام - اطلاع داد و فرمود : امشب در بستر من بخواب و روپوش سبز یمنی مرا به روی خویش بکش. علی علیه السلام بی دنرگ این مأموریت را پذیرفت.
پیامبر آن شب همراه ابوبکر رهسپار غار ثور در جنوب مکه (در جهت مخالف راه یثرب) شد و سه روز در غار ماند تا قریش از یافتن او ناامید شوند و راهها امن گردد و او بتواند به هجرت ادامه دهد. خداوند در قرآن از تنهایی و بی یاوری پیامبر - صلی الله علیه و آله - یاد می کند که یک نفر بیشتر همراه نداشت که او نیز دچار اضطراب شده بود، اما به قدرت خداوند با آنکه قریش همه امکانات خود را به کار گرفته بودند، نتوانستند به پیامبر - صلی الله علیه و آله - دسترسی پیدا کنند :
اگر او را یاری نکنید خداوند او را یاری کرد : آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند در حالی که دومین نفر بود (یک نفر بیشتر همراه نداشت) هنگامی که هر دو در غار بودند، آن گاه به همراه خویش می گفت : غم مخور، خدا با ماست. در این هنگام خداوند آرامش خود را بر او (پیامبر) فرستاد و او را با سپاهی که نمی دیدید تقویت کرد و گفتار کافران (آهنگ کشتن پیامبر) را پایین قرار داد (با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (آهنگ یاری پیامبر) برتر و پیروز است و خداوند عزیز و حکیم است[1].
ورود پیامبر به قبا
رسول خدا پیش از ترک مکه، به علی - علیه السلام - فرمود که پس از رفتن او امانتهای مردم را که نزد آن حضرت بود، به صاحبانش تحویل دهد[2] و مقدمات هجرت دخترش فاطمه - علیها السلام - و چند تن زن و مرد هاشمی دیگر را که تا آن زمان موفق به هجرت نشده بودند، فراهم کند[3].
امام صادق علیه السلام فرمودند: از گذشته دنیا عبرت بگیرید، آیا به کسی وفا کرده و آیا اشراف زاده ای، بینوایی، ثروتمندی، دوست و دشمنی را دیده ای که نمیرد و جاوید باشد؟!
آینده جهان به گذشته آن ماند، که آب به آب.رسول خدا(ص) فرمودند: مرگ پنددهنده و خرد راهنما و تقوا ره توشه آخرت و عبادت خدا، اشتغال و دل مشغولی و انس با خدا و قرآن وسیله ای برای بیان است که هر یک در جای خود بسنده و کفایت کننده است.رسول خدا(ص) فرمودند: از دنیا چیزی جز بلا و فتنه بر نیاید و آن که از بلا و فتنه نفس و فریب ابلیس وارهید، به سبب التجای صادقانه او به خدا بوده است.حضرت نوح(ع) فرمود: دنیا را چون خانه ای با دو در یافتم.
از یک در به آن وارد و از در دیگر خارج شدم. این حال و مقال پیامبر خداست.پس حال آن کسی که به دنیا دل بسته و به آن روی آورده و عمر خویش را در آبادانی آن تباه کرده و در طلبش راه را به افراط برده، چگونه است؟! فکر، آیینه حسنات، کفاره گناهان، نور قلب و مایه حسن خلق است و اصلاح آخرت و آگاهی از فرجام کارها و فزونی علم را در پی دارد.
فکر خصلتی است که هرگز خداوند، به مانند آن عبادت نشده است. رسول خدا(ص) فرمودند: یک ساعت اندیشیدن (در راه اصلاح خود و جامعه) از عبادت یک سال بهتر است و کسی به این منزلت و مقام نرسد، مگر آن که خداوند او را از نور معرفت و توحید بهره مند گرداند.
مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة، باب بیست و ششم (تفکر)
این روزها با گسترش تحریم های بی سابقه بر علیه جمهوری اسلامی ایران، مسئله اقتصاد مقاومتی به صورت جدی و گسترده از سوی مقام معظم رهبری بیان شده است و از همه ارگان ها و سازمان ها و آحاد جامعه خواسته شده است که برای این مسئله اهمیت قائل شوند و آن را در حوزه مسئولیت های خود اجرایی کنند .
یکی از ابزارهای خوب صدا و سیما برای معرفی این مسئله، معرفی سیره پیامبر اکرم و امامان معصوم در این مسئله است که چگونه با تاکید و توصیه بر مدیریت صحیح اقتصاد، توانستند جامعه آن روز را از چنگال مشکلات رهایی بخشند و به همین جهت تصمیم گرفتیم در این مقاله به برخی از ابعاد اقتصاد مقاومتی در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله بپردازیم تا به عنوان الگویی مناسب در این حوزه هم برای مسئولین و هم برای مردم در جامعه معرفی شود .
خداوند متعال در قرآن کریم در آیات مختلف بارها از خاتم پیامبران سخن به میان میآورد و درباره سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) میفرماید: آنچه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای شما آورده، بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید.
خداوند متعال نیز در قرآن کریم میفرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ»
(1) کسی که از پیامبر اطاعت کند، همانا اطاعت خداوند را کرده است، پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را میگوید و انجام میدهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوا و هوس نیست، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(2)، هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى»(3)، تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.
و چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای همگان اسوه حسنه است، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(4)، پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجرا کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند.
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(5)، آنچه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید، این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است.(6)
آی کسی که در عمرت زیاد صلوات بر ما می فرستادی، حالا موقع تلافی ما است.
گفت: مرا داستانی است. پدری داشتم در همین سفر در بین راه مریض شد و بالاخره محتضر شد، دیدم وضعش خیلی سخت است، مثل قیر سیاه شده است، آثار عذاب از او آشکار است، ناله می کند و می گوید سوختم آتش است .
پناه به خدا بردم، گفتم خدایا پدرم در این حال نمیرد، برای من رسوائی است . بعد طولی نکشید در آن لحظات آخر دیدم عوض شد. کم کم روی سیاه، سفید و روشن شد. قیافه گرفته و ناراحت، متبسم و آرام گردید و با کمال آرامش و امنیت از دار دنیا رفت .
گفتم خدایا من بفهمم چطور شد؟
در عالم رۆیا پدرم را دیدم در کمال آسایش و خوشی . احوالش را پرسیدم ؟
گفت : اعمال و رفتار من مقتضی همان بود که اول دیدی. لیکن ندا بلند شد از طرف پیغمبر آخرالزمان ، آی کسی که در عمرت زیاد صلوات بر ما می فرستادی، حالا موقع تلافی ما است. اینها همه هدیه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) است در برابر صلوات. لذا من از آن روز دیگر تصمیم قطعی گرفتم دست از صلوات برندارم .
براستی جامعه دینداران ما تا چه حدّ با رسول اکرم (صلی الله علیه واله) آشناست؟ آیا از سیره آن بزرگوار آنقدر می دانیم که بتوانیم به اندازه یک صفحه مطلب بنویسیم؟ ما تا چه حدّ به این آیه روشن و گویای قرآن مجید توجه داریم که «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکرالله کثیراً (1)؛ براستی که رسول خدا الگو و سرمشق نیکو برای شماست برای کسی که امید به خدا و روز واپسین دارد و بسیار خدا را یاد کرد» .
آری از همان آیه شریفه می توان دریافت که کسانی به دنبال اقتدار به رسول الله می روند که امید به خدا و قیامت دارند و بسیار به یاد خداوند هستند. متاسّفانه اگر ما خیلی به فکر الگو گرفتن از آن وجود نورانی نیستیم باید کمی به تأمّل وادار شویم و علاج مشکل را دریابیم.
آری سخن این مقاله اینست که حضرت خاتم الانبیاء (علیه و علی آله الصلاة و السلام) هر چند رسول خوبیها هستند اما در مرحله قبل از آن رسول عقلانیت هستند و در پرتو عقلانیت بسیار بالا به اعلی درجه عبودبیّت رسیده اند، تا نامیده شده اند به رسول خوبی ها!