امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:
«خدای تعالی بر پیشوایان حق واجب فرموده که خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی تنگدست را پریشان و نگران نسازد».(1)
و باز او می فرماید:
«خداوند مرا پیشوای خلقش قرار داده و بر من واجب کرده است که نسبت به خودم و خوراکم و نوشیدنی ام و پوشاکم مانند مردمان ناتوان عمل کنم، تا اینکه فقیر به سیره فقیرانه من تاسّی کند و ثروتمند به وسیله ثروتش سرکشی و طغیان نکند».(2)
و باز فرمود:
«بر پیشوایان حق است که از نظر خوراک و پوشاک به حال ضعیف ترین رعیتشان تاسّی کنند، به طوری که در چیزی که آنها قدرتش را ندارند، امتیازی بر آنها نداشته باشند، تا فقیر آنها را مشاهده کرده و از خداوند به خاطر آنچه که دارد راضی باشد و ثروتمند آنها را مشاهده کرده و شکورتر و متواضعتر گردد».(3)
امیرمؤمنان نسبت به رعایت اصل ساده زیستی از جانب کارگزاران خویش بسیار حساس بود لذا نامه وی به عثمان بن حنیف والی وی در بصره که به مهمانی یکی از ثروتمندان بصره رفته بود، پر از ملامت و عتاب است.
این سیره توسط پیامبر بنیان نهاده بود و علی(ع) آن را کاملاً رعایت می کرد. البته تا مدتی پس از پیامبر نیز تا حدودی مسأله ساده زیستی کارگزاران حفظ گردید اما به مرور این روحیه از میان رفت.
جدا شدن کارگزاران از مردم و قرار گرفتن آنها در یک طبقه ممتاز و بیگانه از زندگی توده ها، پدیده ای است بس خطرناک. و آفتی بزرگ برای هر نظام محسوب می شود.    

پی نوشت ها:

1ـ نهج البلاغه، حکمت 209.
 2ـ الکافی، ج اول، ص 410، و ینابیع الموده، ج اول، ص 146 و 147.
 3ـ تذکره الخواص، ص 106، نهج السعاده، ج 2، ص 49.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/13 ] [ 2:58 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


موضوع را با سخنانی از استاد شهید، مرتضی مطهری آغاز می کنیم:
«اینکه پیامبران در زیّ قناعت و سادگی بودند، سیاست الهی آنها بود. آنها دل ها را پر می کردند؛ اما نه با جلال و دبدبه های ظاهری، بلکه با جلال و حشمت های معنوی، که با سادگی ها توأم بود. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به اندازه ای از این جلال ها و حشمت های ظاهری تنفّر داشتند که سراسر زندگی شان، مبارزه با آنها بود. هنگامی که می خواستند به جایی بروند، اگر گروهی می خواستند دنبال ایشان به راه بیفتند، اجازه نمی دادند. اگر سواره بودند و کسی می خواست همراه ایشان پیاده بیاید، می فرمود: برادر! یکی از سه کار را بایستی انتخاب کنی یا شما جلو برو و من پشت سر می آیم، و یا من می روم و شما بعد بیایید و یا احیانا اگر ممکن بود که بر آن مرکوب دو نفری سوار بشوند، سوار می شدند و می فرمودند: اینکه من سواره باشم و شما پیاده، صحیح نیست و محال بود که اجازه بدهند، خود سواره حرکت بکنند و یک نفر پیاده دنبالشان باشد. در مجلسی که می نشستند، می فرمودند:


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/12 ] [ 2:56 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


ماه ربیع الأول که فرا می‌رسد شور و شادی جامعه مسلمین را فرامی‌گیرد. شاید علت اصلی را بتوان در قرار گرفتن سالروز تولد پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در این روز دانست. در این روز بزرگ مسلمانان به شکرانه تولد حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) جشن می‌گیرند و مجالس شادی بر پا می‌دارند.

 

چه نیکوست در اعیاد ربیع الأول امسال قدری بیشتر با سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آشنا شویم و تلاش کنیم ایشان را الگوی خویش در زندگی قرار دهیم. همان گونه که قرآن ایشان را به عنوان اسوه ای حسنه برای مردمان قرار داده است. در نتیجه بر آن شدیم تا در این مجال قدری با آداب عبادی آن بزرگ مرد تاریخ آشنا شویم.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/12 ] [ 0:44 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


ای پیامبر! به کسانی که در دست شما اسیرند، بگو: اگر خدا در دل های شما خیری سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده است، به شما عطا می کند و بر شما می بخشاید و خدا آمرزنده مهربان است. (انفال: 70) چگونگی رفتار با اسیران و مجرمان جنگی، نشان دهنده خوبی انسان است. اگر بخواهیم برخورد مسلمانان را با اسیران ارزیابی کنیم، باید نخست از چگونگی برخورد عرب جاهلی با اسیران آگاه شویم. «در قوانین نظامی عرب دوران جاهلیت، جنگ جویی را که در میانه نبرد به دست دشمنان می افتاد، «أسیس» می نامیدند و چنانچه پس از پایان نبرد و مقاومت شدید به چنگ دشمنان می افتاد، سبیم یا سبی (یعنی زندانی جنگی) می گفتند. ... پس از دستگیری، دستان و پاهای آنان را با زنجیر و سپس اسیران را [به یکدیگر] با طناب های محکم می بستند تا فرار نکنند».1 ابتدا با اسیران این گونه رفتار می شد و پس از پایان جنگ و تقسیم غنیمت ها، تکلیف اسیران روشن می گشت. در این مرحله، جنگ جویان سرمست، شکنجه و آزار اسیران جنگی را حق خود می دانستند. «در دوران جاهلیت، مُثله کردن جنازه کشته شدگان و اسیران، شیوه ای پذیرفته شده بود و کار ناپسند و ممنوعی نبود. آنان اجساد دشمن و بدن های اسیران را قطعه قطعه می کردند و گاهی بخشی از اعضای او را قطع یا ناقص می کردند تا فرد، بدمنظر و ناتوان شود. در مواردی نیز در حین شکنجه، در حالی جان می سپردند که خود شاهد قطع اعضای بدنشان بودند».2 پیامبر رحمت برای انتقام و خون خواهی، هیچ گاه شمشیر نزد و همواره خواهان هدایت مردم بود. بنابراین، هنگام پیروزی و چیرگی بر دشمنان، برای هدایت مردم می کوشید، به این امید که در میان اسیران کسی باشد که اسلام را برگزیند. با توجه به چنین نگرشی، آن حضرت از هر فرصتی برای دعوت دیگران به اسلام سود می جست. روش پیامبر در رویارویی با اسیران را به چند دسته می توان تقسیم کرد، ولی پیش از آن باید به دو نکته نظر داشت: 1. اسیران، کسانی هستند که برای نابودی اسلام و مسلمانان تا آخرین لحظه نبرد از جنگ طلبی پشیمان نمی شوند. معمولاً آنان هنگامی تن به اسارت می دهند که دیگر توان جنگیدن ندارند. 2. معمولاً اسیران جنگ های نبوی، از کافران یا محاربانی هستند که خون خویش را با اقدام بر ضد امنیت عمومی هدر می دادند.



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/11 ] [ 0:1 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


آیین های آسمانی، برای به هم پیوستن مردم آمده اند، نه برای از هم گسستن آنان. پیامبر اسلام نیز از هر فرصتی برای ایجاد اُنس میان دوستان و دشمنان بهره می جست. گفتار و کردار آن حضرت، بهترین گواه مردم دوستی ایشان است. پیامبر رحمت می فرماید: جبرئیل درباره هیچ چیز به اندازه دوری از دشمنی با مردم، به من سفارش نکرد.1 پیامبر در صحنه نبرد با دشمنان خدا، اخلاق نیک را فراموش نمی کرد؛ زیرا بنده حق بود و از پی حق شمشیر می زد. بنابراین، در هیچ شرایطی، خلق و خوی الهی خویش را رها نمی کرد. در میدان نبرد، بسان شیر می غرید، ولی رفتارش مانند جنگ جویان دوره جاهلیت نبود. دشمنان با پیامبر خدا می جنگیدند، ولی شیفته خوی قرآنی آن حضرت می شدند. در گزارش های بسیاری آمده است که بدترین دشمنان پیامبر، اعتراف می کردند ایشان اخلاق نیکویی دارد. نمونه اول در صداقت ایشان است. گفته اند: اخنس بن شریق (یکی از دشمنان اسلام) در جریان جنگ بدر با ابوجهل (سرسخت ترین دشمن پیامبر) ملاقات کرد و به او گفت: در اینجا غیر از من و تو کسی نیست تا سخن ما را بشنود. به من بگو بدانم آیا محمد راست گوست یا دروغگو؟ ابوجهل گفت: سوگند به خدا، محمد راست گوست و هرگز دروغ نگفته است. همچنین هرقل (قیصر روم) از ابوسفیان پرسید: آیا شما پیش از آنکه محمد ادعای پیامبری کند، او را به دروغ متهم می کردید؟ ابوسفیان گفت: نه.2 نمونه دوم درباره امانت داری آن حضرت است. گویند عربی سیاه پوست به نام اسلم، گوسفندان یهودیان خیبر را چوپانی می کرد. در اثنای جنگ خیبر، با پیامبر خدا آشنا شد. پس از اندک مدتی، شیفته کلام و مرام آن حضرت شد و به اسلام گروید. او در این امر مانده بود که با گوسفندان یهودیان چه کند. نزد پیامبر آمد و گفت: این گوسفندان نزد من امانت هستند. پیامبر فرمود: گوسفندان را به سوی قلعه خیبر رهنمون شو و اندکی ریگ به سوی آنها پرتاب کن. خداوند امانت تو را ادا خواهد کرد.3 اکنون که با نگرشِ دشمنان و حتی اعتراف ایشان آشنا شدیم



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/10 ] [ 0:0 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


شیوه برخورد پیامبر با خطاکاران یکسان نبود. اگر خطاکار کافر، در جنگ یا غیر آن، حتی از ترس اسلام می آورد، خون و جان و مالش محترم بود و اگر کسی در این باره معترض بود، او را بازخواست می کرد. برخورد مسئولانه پیامبر با اسامة بن زید، به دلیل کشتن مرداس بن نهیک ـ فردی یهودی که از ترس اسلام آورد ـ یکی از این نمونه هاست. اگر خطاکار در میان مسلمانان بود، برخورد پیامبر بسته به فرد و نگرش او متفاوت بود. اگر خطاکاران جزو منافقان و مخالفان پیامبر بودند و پنهانی بر ضد اسلام توطئه می کردند، تا وقتی نیت شومشان را به اجرا درنمی آوردند، پیامبر رفتار خشنی نداشت و سیاست مدارا و مراقبت را پیش می گرفت. حضرت از هدف های خطرناک آنان آگاه بود و مسلمانان نیز نافرمانی ها و جسارت های آنان را می دیدند، ولی مهربانانه، برای آنان طلب آمرزش می کردند. منافقان در جنگ احد، با جنگیدن در بیرون از مدینه مخالفت کردند. در جنگ تبوک نیز همراه سپاه اسلام بودند، ولی در نیمه راه، برای تضعیف روحیه مسلمانان، از همراهی سپاه خودداری کردند و بازگشتند. شمار آنان حدود یک سوم لشکر اسلام بود. پیامبر آنان را می شناخت و احتمال می داد چنین کاری بکنند. ازاین رو، امام علی علیه السلامرا در مدینه به عنوان جانشین خود برگزید. در غزوه بنی مصطلق، سخنان نابجای عبداللّه  بن اُبّی، سرکرده منافقان، خشم مسلمانان را برانگیخت و برخی خواستار اعدام او شدند، ولی پیامبر مدارا کرد. هنگامی که منافقان مسجد ضرار را ساختند، پیامبر به فرمان الهی، با این حرکت آنان برخورد کرد و مسجد را ویران ساخت. خداوند در سوره برائت به پیامبر فرمان داد که دیگر برای آنان استغفار نکند و بر مرده هایشان نماز نگزارد و بر سر قبر ایشان نایستد؛ زیرا آنان به خدا و پیامبرش کافر شدند و در حال فسق مردند.1 در قرآن از گروهی با عنوان «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» یاد شده است. این عبارت درباره دگراندیشان است که دل های شان بیمار بود و گاه و بی گاه به پیامبر اعتراض می کردند. برای نمونه، اینان در مواردی پیرو حضرت نبودند. برای نمونه، در ماجرای قرارداد صلح حدیبیه، عمر و گروهی از یاران، پذیرش صلح را سبب پستی مسلمان دانستند. بنا بر گفته واقدی، وقتی عمر مسلمانان را تحریک کرد، گروهی به او پیوستند و گروهی نیز حرکت آنان را ناشایست دانستند. ابوبکر جزو کسانی بود که به عمر هشدار داد مطیع باش: به راستی که من گواهی می دهم که او رسول خداست و حق، همان است که او به آن فرمان می دهد و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمی کنیم و خدا نیز پیامبرش را هرگز تباه نخواهد ساخت.2 پیامبر خدا با زبانی نرم و استدلال هایی گوناگون، به متعرضان پاسخ داد. بعدها عمر بن خطاب، هرگاه آن قضیه را به یاد می آورد، افسوس می خورد و می گفت: به خدا سوگند، از وقتی که مسلمان شده بودم تا آن روز، هرگز شک نکرده بودم. در آن روز گویا من در پیامبری حضرت دچار تردید شدم.3



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/9 ] [ 0:0 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


پیامبر در گزینش فرماندهان و کارگزاران، شایستگان را برمی گزید. از نگاه آن حضرت، سن و سال اهمیت نداشت. اگر کسی می توانست مأموریتی را درست انجام دهد، او را مأمور می کرد. برای نمونه، پیامبر در نخستین حرکت نظامی، حضرت حمزه، عموی خود را برگزید؛ زیرا همه مسلمانان از شجاعت و توان مندی او آگاه بودند.

هنگامی که اصل بر گزینش شایستگان باشد، رهبر باید جوانان را باور کند. جوان، تجربه کافی ندارد، ولی می تواند از تجربه دیگران بهره مند شود. پیامبر بر این باور بودند که «أَلْأَفْضَلُ هُوَ الْأَکْبَرُ؛ شایسته تر، بزرگ تر است.»1 به سن کم فرمانده یا فرماندار نباید خرده گرفت. اگر او شایسته است، پس می تواند کارهای بزرگ انجام دهد.

هنگامی که پیامبر، مصعب بن عمیر را به عنوان نخستین سفیر خود به مدینه فرستاد، شگفتی مسلمانان را برانگیخت. چیزی نگذشت که مردم مدینه به وسیله همین جوان کم سن و سال، اسلام را برگزیدند و پیامبر را به دیارشان دعوت کردند. از افتخارهای مصعب این بود که نخستین نماز جمعه را در مدینه برپا کرد و بزرگانی از مدینه همچون سعد بن معاذ، به همت او مسلمان شدند.2

پیامبر هنگام گزینش فرماندار برای مکه نیز جوانی 21 ساله را برگزید. پیامبر که می دانست انتصاب عتاب بن اسید سبب رنجش بزرگان مکه می شود، در نامه ای به مردم مکه نوشت:

کسی در نافرمانی از او، به کمی سنّش استدلال نکند؛ زیرا مسن تر، شایسته تر نیست، بلکه شایسته تر، بزرگ تر است.3

پیامبر در اقدامی دیگر، اسامة بن زید را که هیجده سال داشت، به عنوان فرمانده نبرد با رومیان منصوب کرد و فرمود: «او و پدرش شایسته فرماندهی بودند».4           

 

1. بحارالانوار، ج21، ص 123، ح20.

2. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله، صص 183 ـ 164.

3. بحارالانوار، ج21، ص123، ح20.

4. الطبقات الکبرى، ج2، ص249.    

 


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/8 ] [ 23:59 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر [خود] احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگی رسیدند، به آنها [حتی] اوف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی و از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان بگستر. (اسراء: 23ـ24)

پیامبر که طعم تلخ یتیمی را چشیده بود، پیوسته بر تکریم و بزرگ داشت والدین تأکید می ورزید و این اهتمام، بر اساس رهنمودهای قرآن بود؛ زیرا پروردگار پس از توحید، به فرمان برداری از پدر و مادر اشاره می کند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله در پاسخ کسانی که از ایشان می پرسیدند: برترین کارها نزد خداوند چیست؟ می فرمود: «نخست، نماز اول وقت؛ سپس نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خدا».


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/7 ] [ 23:58 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


پیامبر، عاشق شهادت بود1 و شهادت را شرافت مندانه ترین نوع مرگ می دانست.2 علاقه مندی آن حضرت به یاران باوفایش نیز بر همگان آشکار بود. نرم خویی و مهرورزی پیامبر سبب شده بود که مسلمانان، دور پیامبر حلقه زنند. انس بن مالک گوید:

اخلاق پیامبر خدا چنین بود که هرگاه یکی از اصحاب خود را سه روز نمی دید، جویای حالش می شد. اگر به مسافرت رفته بود، برایش دعا می کرد و اگر در شهر بود، به دیدنش می رفت و اگر بیمار بود، از او عیادت می کرد.3

در طول جنگ نیز جویای احوال رزمندگان بود. گزارش های بسیاری در دست است که پیامبر در میانه و پایان جنگ، افرادی را برای آگاه شدن از احوال یارانش مأمور می کرد. زید بن ثابت می گوید: «در جنگ احد، پیامبر مرا به دنبال سعد بن ربیع فرستاد و گفت: سلام مرا به او برسان و حال او را جویا شو».


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/6 ] [ 23:57 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


معنای امروز شِعار این است که گروهی، عبارت های را در رد دشمن یا برای بیان باورهای خود هم صدا و موزون فریاد می زنند. از شعار دادن یاران پیامبر در جنگ ها اطلاع دقیقی در دست نیست. تنها چند گزارش کوتاه، از سروده های یاران و پاسخ گویی پیامبر در دست است که به برخی از آنها در بخش های پیشین اشاره شد، ولی باید دانست که واژه شِعار، در عصر نبوی و روایت های معصومان نیز آمده است. برای نمونه، پیامبر خدا پیش از آغاز جنگ به یاران خود فرمان داد شعار خود را آشکار کنند.1 امام علی علیه السلام در این باره فرمود: «شعار یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله در بدر، «یا مَنْصُورُ أَمِتْ؛ ای یاری شده! بکش» بود.2

شِعار در عصر نبوی، مترادف اسم شب و رمز عملیات و نشان اهل جنگ و سفر بود. با توجه به اینکه لباس های جنگ جویان دو سپاه هم رنگ بود و راهی برای شناسایی دوست از دشمن نبود، فرماندهان برای عملیات ها یا قبایل خود، رمزهایی را برمی گزیدند تا در دل شب و هنگام نبرد، یکدیگر را بشناسند. عبارت «یا مَنْصُورُ أَمِتْ»، از جمله رمزهای متداولی بود که در جنگ ها و در تاریکی شب، مسلمانان می گفتند و همدیگر را با این عبارت می شناختند.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/5 ] [ 23:56 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X