امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

پیامبر گرامی اسلام پیش از آغاز قضاوت، متذکر جهان واپسین می شد و به طرفین نزاع گوشزد می فرمود که این جهان، زودگذر است و در ورای آن، جهانی ابدی وجود دارد که رفتار انسان محاسبه می شود. بدین ترتیب، حقی که انسان به ستم از برادر مسلمانش می گیرد، در آن جهان وبال گردنش می شود. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، خود، کار قضاوت میان مردم را بر عهده داشت و مبنای قضاوتش نیز بیّنه و سوگند بود، نه علم لدنی و غیبی. ایشان ابتدا متخاصمین را به پرهیز از حق کشی دعوت می کرد و می فرمود: أیُّهَا النّاسُ إِنَّما أَنا بَشَرٌ وَ أَنْتُمْ تَخْتَصِمُونَ، وَ لَعَلَّ بَعْضُکُم أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ، وَ إنَّما أَقْضِی عَلی نَحْوِ ما أَسْمَعُ مِنْهُ فَمَنْ قَضَیْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِیهِ بِشَیْ ءٍ فَلا یَأْخُذَنَّهُ، فَإِنَّما أَقْطَعُ لَهُ قِطْعَةً مِنَ النّارِ.1 ای مردم، من نیز انسانی مثل شما هستم و شما اختلافات خود را (برای قضاوت) نزد من می آورید. شاید برخی از شما در دلیل آوردن خوش بیان تر از دیگری باشد و من نیز بر اساس شنیده هایم از شما قضاوت می کنم. پس اگر در قضاوت هایم، چیزی را که در حقیقت مال برادر مسلمانتان است، به شما می دهم، آن را نگیرید؛ زیرا آن در حقیقت، پاره ای از آتش است که به شما می رسد.2 توجه دادن به قیامت، ویژگی منحصر به فرد نظام دادرسی پیامبران است که مهم ترین ضمانت اجرای درونی است و موجب می شود شخص از عاقبت کار خود بیمناک شود و تلاش کند حقی را پای مال نسازد. در دیگر نظام های حقوقی، عمومی ترین ضمانت اجرایی، ضمانت اجرایی بیرونی و دولتی؛ یعنی ترس از کیفر قانون شکنی است. روشن است که این ضمانت اجرایی همیشه کارآمد نیست؛ زیرا چه بسا قانون شکنی هایی که ممکن است از چشم دولت پنهان بماند یا با سوء استفاده از قدرت و نفوذ اجتماعی بتوان از مجازات فرار کرد. دیگر ضمانت اجرایی، ضمانت اجرای درونی است و آن، شرمندگی قانون شکن و محکومیت نزد وجدان است. این ضمانت نیز با تکرار گناه و قانون شکنی، اثر خود را از دست می دهد.



دسته:

تاریخ : [ 1395/4/13 ] [ 17:3 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


در میان خاورشناسان غربی، کسانی که یهودی یا از شاگردان مکتب شرق شناسی یهودی بوده یا دست کم از پژوهش های آنان اثر پذیرفته اند، معتقدند که پیامبر اسلام چیزی جز شیوه دادرسی اعراب جاهلی به کار نبرده است و آن شیوه، داوری (تحکیم) بود. به باور آنان، محمد صلی الله علیه و آله حتی در اندیشه تغییر این روش برنیامد و تا پایان عمر همان شیوه را نگاه داشت. دلیل و مدرکی که این دسته از نویسندگان برای اثبات دیدگاه خویش آورده اند، به کار رفتن واژه «حُکْم» و واژگان هم ریشه آن در قرآن است. هر جا که آیه های قرآن یا حدیث های نبوی، پیامبر را در حال رسیدگی به اختلاف میان اشخاص یا قبایل نشان می دهد، تعبیر حکم و تحکیم آورده است. تحکیم همان شیوه داوری پیش از اسلام است که هیچ گونه سازمان و ضمانت اجرایی نداشت و دادرسی به معنی واقعی کلمه نبود؛


دسته:

تاریخ : [ 1395/4/13 ] [ 16:51 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


با آمدن اسلام، بافت تازه ای در زمینه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم شبه جزیره عربستان پدیدار شد که دادرسی هم از اثرگذاری آن برکنار نماند. دگرگونی های بنیادین در بستر جامعه کوچک مکه و بیشتر، مدینه رخ داد. دشواری کار پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در این بود که در برابر کوهی از آداب و رسومی دیرپا که برخی از آنها بسیار مقدس قلمداد می شد، قرار گرفته بود. روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر شیوه های دادرسی رایج میان اعراب، روش امضایی ـ تأسیسی بود. به این معنی که ایشان با تمامی آیین های دادرسی پیشین به مخالفت برنخاست، بلکه احکام و شیوه های موجه را تأیید کرد و قواعدی را که هیچ گونه پایه و اساس منطقی نداشت، دور ریخت. در یک نگاه، ویژگی های دستگاه قضایی پیامبر را می توان چنین برشمرد: 

1. انسجام و هماهنگی

پیامبر اسلام نه تنها شیوه های دادرسی نو و منحصر به فردی پدید آورد، بلکه نظام دادرسی هماهنگ و منسجمی را پی ریزی کرد. باید دانست مجموعه ای از شیوه های دادرسی لزوما به معنی نظام دادرسی نیست؛ زیرا از ویژگی های یک نظام حقوقی آن است که شیوه های مختلف در آن، تناقض و چندگانگی نداشته و با یکدیگر سازگار و هماهنگ باشند. افزون بر آن، این مجموعه هماهنگ، با واقعیت خارجی نیز که این ساختار برای آن پدید آمده است،


دسته:

تاریخ : [ 1395/4/12 ] [ 16:47 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


روزگار ساسانی، اوج شکوفایی حقوق و دادگری ایران باستان به شمار می آید. با این حال، رگه هایی از وجود امتیاز طبقاتی در دادرسی این دوره به چشم می خورد. جامعه ساسانی بر پایه طبقات استوار بود. قاضی از میان اشراف و بزرگان برگزیده می شد. دادرسی روستاها به دهبان داده می شد. پادشاهان، قانون را وضع می کردند و صلاحیت قضایی آنان نامحدود بود. قوه عالیه قضایی در اختیار شاه بود، ولی او در عمل کمتر به دادرسی می پرداخت و دادرسی را به یکی از دانشمندان سالخورده واگذار می کرد. پادشاه تنها در جشن های نوروز و مانند آن به مردم اجازه می داد تا برای دادرسی نزد او بیایند.1 دادرسی ها در دستگاه قضایی ساسانی، علنی بود و طرفین دعوا می توانستند برای خود مشاور بگیرند. سرپیچی از رأی دادگاه، کیفر به همراه داشت. قوانین مدنی کشور رنگ مذهبی داشت؛ زیرا دین رسمی ساسانیان، زردشتی بود. شاه نیز پیرو مذهب زردشت بود. ازاین رو، در سراسر کشور یک قانون اجرا می شد. روحانیان زردشتی در سازمان دادگستری ساسانیان نفوذ زیادی داشتند و روحانیان زیادی به دادرسی مشغول بودند. در ایران باستان، دادگاه ها هنگام رسیدگی به جرم متهم، کارهای نیک او را نیز به شمار می آوردند و در مجازاتش تخفیف می دادند و برای اینکه محاکمه قضایی به درازا نکشد، برای هر نوع مرافعه، مدتی معیّن مقرر شده بود. سوگند خوردن هنگام رسیدگی به دعاوی مرسوم بود و مردم به «اهورامزدا» که خدای ایرانیان نامیده می شد، سوگند می خوردند. مجازات های آن دوره بسیار سنگ دلانه و نامتناسب با جرم ها بود. مثله کردن و بریدن گوش و بینی از مجازات های رایج آن زمان بود.2 از آنچه گفته شد، روشن می شود که شبه جزیره عربستان در آستانه شکوفایی اسلام، شیوه سازمان یافته دادرسی نداشت و در یک نگاه می توان گفت که داوری (حکمیت)، رایج ترین اصل پذیرفته شده دادرسی به شمار می آمد. شیوه های دادرسی دو جامعه ایران و روم هر چند از نظم و انسجام و تشکیلات خاصی برخوردار بود، به گونه ای که می توان نام نظام دادرسی بر آنها گذاشت، ولی این آیین دادرسی، قوانین مورد استناد و شیوه تعیین دادرس، نه تنها تأمین کننده عدالت نبود، بلکه به نابرابری و بیدادگری می انجامید و از اصول و مبانی عقلانی پیروی نمی کرد. گذشته از این، امپراتور و پادشاه فراتر از قانون بودند و قوانین دادرسی در حقیقت، وسیله ای برای تأمین اهداف آنها بود.



دسته:

تاریخ : [ 1395/4/11 ] [ 16:46 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


امپراتوری بزرگ روم در سال 395 میلادی به دو بخش جداگانه روم شرقی به مرکزیت بیزانس و روم غربی به مرکزیت میلان تقسیم شد. روم غربی در شاخه های مختلف علوم و از آن جمله رشته حقوق پیشرفت نداشت، ولی روم شرقی در رشته حقوق، پژوهش های زیادی انجام داده بود. ناگفته نماند که حقوق روم شرقی از اندیشه فلسفی و حقوقی یونان به ویژه نظریه های افلاطون اثر پذیرفته بود.
در مطالعه آثار بر جای مانده از آیین و تشکیلات دادرسی رومیان، تبعیض و امتیاز در دادرسی میان طبقات مختلف مردم مشهود است. شهروندان رومی به دو دسته رومیان اصیل و بیگانگان تقسیم می شدند. آنچه «حقوق مدنی روم» نامیده می شد، از آن رومیان اصیل بود، ولی بیگانگان که بیشتر از طریق فتوحات نظامی به قلمرو رومیان می پیوستند، امتیازهای شهروندان درجه یک را نداشتند. نه تنها شخصیت حقوقی آنان به رسمیت شناخته نمی شد، بلکه کشتن و به بردگی گرفتن آنها هم تجویز می شد. بعدها که بر اثر کشورگشایی های فراوان رومیان، جمعیت بیگانگان گسترش یافت، نظام حقوقی ویژه ای پدید آمد که هم روابط رومیان با شهروندان غیررومی را تنظیم می کرد و هم به تنظیم مناسبات میان رومیان و غیررومیان می پرداخت. پیدایش این نظام جدید که «نظام حقوقی بیگانگان» نامیده می شد، در نتیجه خودبزرگ بینی رومیان و اعتراف نکردن آنان به مشروعیت یا رسمیت قواعد حقوقی دیگران و تجویز نکردن اجرای حقوق مدنی خود نسبت به بیگانگان بود.
قاضیان رومی به دودسته تقسیم می شدند: قاضی شهر1 که به اختلافات ودعاوی شهروندان رومی می پرداخت و قاضی سیّار2 که به اختلافات و مسائلافراد بیگانه مقیم شهرهای روم رسیدگی می کرد. قاضیان این دو گروه، مختلف بودند و روش و منش آنان نیز با هم تفاوت داشت.
قاضی نزد رومیان از جایگاه والایی برخوردار بود و بر مراسم ها نظارت داشت. دادگاه ها به صورت علنی برگزار می شد. اختلافات موجود در برابر قاضی شهر مطرح می شد و او پس از شنیدن سخنان طرفین، آنها را به حَکَمی ارجاع می داد که برای رسیدگی به همان دعوا تعیین می شد. متهمان می توانستند در مراحل دادرسی، برای خود مشاور (وکیل امروزی) بگیرند و دادرسی در دفتر ویژه ای که نزد حاکم بود، ثبت می شد.
در کنار دستگاه دادگستری روم، کلیساهای مسیحی نیز به طور غیر رسمی به دادرسی می پرداختند. کلیساها ابتدا در مواردی به دادرسی می پرداختند که طرفین به حکم صادرشده از آنها رضایت داشتند، ولی رفته رفته دایره دادرسی آنها به تمام مسائل کیفری و مدنی گسترش پیدا کرد. کلیساها حتی به پرونده ای که در دادگاه همگانی، رسیدگی و حکم آن صادر شده بود، دوباره رسیدگی می کردند. البته حکم صادره از طرف کشیشان، قطعی و بازگشت ناپذیر بود.3


1.Praetor urbanus.
2.Praetor Pregrinus.
3. جلیل امیدى، مقدمه اى بر تاریخ حقوق، تهران، احسان، 1383، چ1، صص 102ـ107.


دسته:

تاریخ : [ 1395/4/10 ] [ 16:45 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


در جامعه عربستان پیش از اسلام، قدرت مرکزی و حکومت واحدی وجود نداشت و بافت جامعه، قومی و قبیله ای بود. کینه توزی، جنگ و خون ریزی در کنار شراب خواری، قماربازی و زن بارگی رواج داشت. در کنار این تاریکی ها، مهمان نوازی و جوان مردی اعراب نیز زبانزد بود. در میان اعراب آن زمان، قانون انتقام و خون در برابر خون، افتخار شمرده می شد. اگر یکی از افراد قبیله یا خاندانی به قتل می رسید، تمام اعضای قبیله پی انتقام گرفتن برمی آمدند. در این میان، کسی که قبیله ای نداشت، از قلمرو پشتیبانی بیرون بود و تأمین قضایی نداشت. به همین دلیل، هر فردی که از قبیله ای طرد می شد، می کوشید با بستن پیمان (حلف) یا پناه آوردن به قبیله دیگر، جایگاهی برای خود پیدا کند. در خون خواهی، به انگیزه جرم و اینکه گناه کار و بی گناه کیست، توجه نمی شد. گویی شنیدن دلیل یا جست وجوی مدرک گناه کاری، بزدلی و ترسویی به شمار می رفت. آنچه مهم بود، ریختن خون قاتل و در برخی موارد، ریختن خون خاندان یا حتی قبیله وی بود. عرب جاهلی گمان می کرد تا انتقام خون گرفته نشود، روح مقتول به دست پرنده ای به نام «صَدی» شکنجه می بیند. شبه جزیره عربستان، سازمان منظم قضایی نداشت و شیخ قبیله که معمولاً مرد باتجربه ای بود، در اختلافات به داوری می پرداخت. شیخ قبیله بر اساس دانسته ها و تجربه های خود و ملاحظه آداب و رسوم و باورهای جامعه، داوری می کرد و ناگفته پیداست که این گونه دادرسی، خواه ناخواه، رنگ و بوی سلیقه ای دارد.1 در اختلافات قبیله ای و عمومی، به برخی افراد سرشناس که اعراب آنها را به شرف و امانت و راست گویی می شناختند، مراجعه می کردند. نام برخی از این داوران در تاریخ آمده است که محمد بن عبداللّه  صلی الله علیه و آله نیز در شمار آنان بود و به «لقب» امین مشهور بود. حتی یهودیان، ایشان را به عنوان حَکَم در اختلافات خود برمی گزیدند. داوری محمد امین صلی الله علیه و آله در اختلافی که بر سر نوسازی کعبه (خانه خدا) میان طایفه های مختلف مکه در گرفته بود، معروف است. رأی و حکم داوران هیچ گونه پشتوانه اجرایی نداشت و به همین دلیل، بارها بر اثر اجرا نشدن احکام داوران، جنگ های فرسایشی و طولانی رخ می داد. البته گرفتن تضمین اجرای حکم از طرفین دعوا، پیش از صدور حکم داور، رایج بود. برای مثال، چند شتر یا چیز دیگر به عنوان وثیقه (که به آن رهن می گفتند) از طرفین گرفته می شد که دست مزد داور نیز مقداری از این وثیقه ها بود.2 در مجازات های کیفری افزون بر قصاص و ریختن خون قاتل، پرداخت خون بها و دیه، روش دیگری برای پایان دادن به خون خواهی بود. میزان و چگونگی پرداخت دیه به وضع و موقعیت و نژاد قبیله یا خاندان قاتل و مقتول بستگی داشت و از ضابطه معیّنی پیروی نمی کرد، به گونه ای که از ده شتر آغاز می شد و گاه به هزار شتر می رسید. در کنار داوری شیخ قبیله یا افراد سرشناس، کاهنان (پیش گویان) نیز کار داوری را انجام می دادند که البته داوری آنان جنبه غیررسمی داشت. دادرسی بیشتر وقت ها در خانه رئیس قبیله و بعضی وقت ها در خانه یکی از طرفین دعوا و گاهی زیر سایه درخت انجام می گرفت. برای کشف جرم نیز به قیافه شناس یا کاهنان یا افراد زبردست و ماهری مراجعه می شد که از رفتار اشخاص به نیت آنها پی می بردند.3



دسته:

تاریخ : [ 1395/4/9 ] [ 16:44 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


مشهورترین حدیثی که از تمیم داری نقل شده و نشان دهنده فرهنگی است که در آن نشو و نما یافته، حدیث جسّاسه درباره دجّال است. «فاطمه بنت قیس، خواهر ضحاک بن قیس می گوید: صدای منادی که به نماز جماعت فرا می خواند، به گوش رسید. من وارد مسجد شدم و با پیامبر نماز خواندم. من در صف جلو زنان نشسته بودم. پیامبر پس از نماز در حالی که خندان بود، به منبر نشست و فرمود: هرکس بر جای خود بماند. سپس فرمود: آیا می دانید چرا شما را به این اجتماع فرا خواندم؟ مردم پاسخ دادند: خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمود: برای این شما را فراخواندم که مرد نصرانی به نام تمیم داری نزد من آمده و بیعت کرده و اسلام آورده است و حدیثی برای من نقل کرده که با آنچه در مورد مسیح دجّال به شما خبر دادم، موافقت دارد. او برای من چنین نقل کرده است: من با سی تن از قبایل لخم و جذام بر کشتی سوار شدیم. دریا توفانی شد و ما یک ماه گرفتار امواج بودیم تا اینکه به جزیره ای هدایت و در ساحل آن پیاده شدیم و حیوانی شگفت انگیز مشاهده کردیم، بسیار پرمو که پس و پیش حیوان شناخته نمی شد. از حیوان پرسیدیم: تو چه هستی؟ گفت: جسّاسه هستم. گفتیم: جسّاسه چیست؟


دسته:

تاریخ : [ 1395/4/9 ] [ 16:42 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


این افسانه در منابع روایی، تفسیری و تاریخی اهل سنت وجود دارد و زمینه را برای گستاخی دشمنان اسلام فراهم کرده است. یکی از نتایج شوم آن، نگارش کتاب آیات شیطانی به دست سلمان رشدی است. خلاصه داستان چنین است: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای هدایت کافران چاره ای اندیشید و بهترین راه را نرم خویی و ملایمت دانست. روزی هنگام عبادت در کعبه، آیات نخست سوره نجم نازل شد: ... آیا دو بت بزرگ لات و عزی را دیدید و منات سومین بت دیگر را (که جماد و بی اثرند)... . در این هنگام شیطان فرصت را مناسب یافته و دو جمله را به عنوان وحی برای پیامبر خواند: «تِلْکَ الْغَرانِیقُ الْعُلی فَإِنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی؛ این سه بت، پرندگان زیبا و بلندمرتبه هستند، همانا شفاعت آنان امید می رود». بدین ترتیب، مشرکان شاد گشتند و به زندگی مسالمت آمیز امیدوار شدند، ولی شبانگاه، جبرئیل، رسول خدا صلی الله علیه و آله را از مکر شیطان آگاه کرد.1 این افسانه در آثار مختلف شیعی رد و نقد شده است. یکی از نویسندگان معاصر، این افسانه را از زاویه های گوناگون نقد کرده است. تعارض مفاد حدیث با آیات قرآن کریم و نیز تنافی آن با مقام عصمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از آن جمله است. نکته قابل توجه اینکه بر اساس این افسانه، پیامبر اول کسی است که جملات «تِلْکَ الغَرانِیقُ الْعُلی فَإِنَّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی» را بر زبان آورده است، ولی به گزارش مورخ نامی، ابن کلبی که از شاگردان امام صادق علیه السلام است، واقعیت قصه از این قرار است که مشرکان به هنگام طواف کعبه می گفتند:
وَ اللّاتِ وَ الْعُزّی وَ مَناةِ الثّالِثَةِ الْأُخْری فَإِنَّهُنَّ الْغَرانِیقُ الْعُلی مِنْهَا الشَّفاعَةُ تُرْتَجی
آنان بر این عقیده بودند که این بت ها، دختران خدا هستند و نزد او شفاعت می کنند. سوره نجم برای رد این باور نازل شده است.2



دسته:

تاریخ : [ 1395/4/8 ] [ 16:42 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


بخاری، مسلم و ابن هشام به نقل از عایشه، داستان آغاز وحی بر پیامبر و حالت های آن حضرت را در آن زمان، چنین بیان کرده اند:
پیامبر می فرماید: «جبرئیل در غار حرا نزد من آمد و گفت: بخوان. جواب دادم: نمی توانم. او هم مرا آنچنان فشرد که توانم تمام شد و سه بار این عمل تکرار شد، آن گاه گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ ... .» پیامبر هراسان بر خدیجه وارد می شود و می گوید: مرا بپوشانید! و بعد قضیه را بر حضرت خدیجه بازگو می کند و ترس خود را اظهار می دارد. خدیجه، حضرت را نزد پسر عموی خود ورقة بن نوفل می برد که مردی عالم و در جاهلیت نصرانی بود. بعد از شنیدن داستان، ورقه می گوید: این همان ناموسی است که خداوند بر موسی نازل کرد.1
این داستان در روایت های بسیاری با مضمون های متناقض نقل شده است. در برخی از این داستان ها، پیامبر هنگام نزول وحی، خود را شاعر و مجنون معرفی می کند یا در آن هنگام چنان دچار اضطراب و تشویش می شود که دست به خودکشی می زند.2
آیت الله محمد هادی معرفت در نقد این داستان نوشته است:
مسئله ترس پیامبر به این صورت فجیع، افسانه ای خرافی است که تنها ساده اندیشان و جاهلان نسبت به مقام شامخ پیامبران آن را می پذیرند. سپس دلایل خرافی بودن داستان را برمی شمارد.3
علامه جعفر مرتضی نیز در تحلیل این حکایت می نویسد:
چگونه ممکن است خداوند پیامبری را مبعوث کند که نسبت به نبوتش ناآگاه است و برای فهم حقیقت موضوع به یک زن یا یک نصرانی مراجعه می کند. آیا آن دو، از این مرد مردد و ترسو، به مقام نبوت سزاوارتر نبودند؟
به هر حال، این روایت ها با تاریخ زندگانی پیامبر ناسازگار است؛ زیرا بر اساس سندهای تاریخی، خداوند نسبت به رشد و تربیت پیامبر عنایت ویژه داشت و آن حضرت نیز عنایات الهی را درک کرده بود. افزون بر آن، این افسانه، با آیه های صریح قرآن که نزول وحی را عامل اطمینان قلب پیامبر4 می داند، سازگار نیست.5


1. صحیح بخارى، ج 1، صص 5 و 6 ، ج 9، ص 38؛ مسلم بن حجاج نیشابورى،الجامع الصحیح،قاهره، مطبعة عیسى البابى الحلبى، 1374هـ . ق، ج 1، ص 97.
2. نک: سیره ابن هشام، ج 1، ص 255.
3. محمدهادى معرفت، التمهید فى علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417هـ . ق، ج1، صص 80 ـ 85 .
4. نک: فرقان: 32؛ نحل: 102؛ انعام: 57.
5. الصحیح من سیرة النبى الاعظم صلى الله علیه و آله، ج 2، ص 299.


دسته:

تاریخ : [ 1395/4/7 ] [ 16:40 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


در روایت احمد بن حنبل چنین آمده است: سعید پسر زید بن عمرو بن نفیل نقل می کند: روزی در مکه، پدرم از کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله و زید بن حارثه می گذشت. آن دو بر سر سفره غذا بودند. زید را نیز به خوردن غذا دعوت کردند. زید گفت: ای پسر برادرم! من از آنچه برای بت ها ذبح می شود، نمی خورم.1 در کتاب های شیعی، این افسانه بررسی شده و بطلان آن به اثبات رسیده است. علامه عسکری، به مجعول بودن خبر و ناسازگاری آن با جایگاه پیامبر اشاره کرده است: تحقق ملاقات زید بن عمرو بن نفیل با پیامبر غیرممکن است؛ زیرا زید پسر عموی خلیفه دوم قبل از بعثت درگذشت. تاریخ نگاران نیز نوشته اند: زید پس از سفر شام برای جست وجوی دین صحیح، موفق نشد به دیار خود بازگردد و همان جا یا بین راه کشته یا مسموم شد.2 حضرت علی علیه السلام درباره پیامبر چنین می فرماید: وَ لَقَدْ قَرَنَ اللّهُ بِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیما أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحاسِنَ أَخْلاقِ الْعالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ.3 خداوند از هنگام کودکی (بعد از شیرخوارگی) بزرگ ترین فرشته اش را به همراهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأمور کرد تا او را در تمام شب و روزش به راه های مکارم و بهترین آداب اخلاقی جهان رهنمون سازد. با بررسی روایت های معتبر درمی یابیم که نیاکان آن حضرت نیز خداپرست بودند و از پرستش بت و خوردن گوشت قربانی بت ها پرهیز می کردند. پیامبر گرامی اسلام در وصیت خویش به حضرت علی علیه السلام می فرماید: یا عَلِیُّ إِنَّ عَبْدَالْمُطَلِّبِ کانَ لایَسْتَقْسِمُ بِالْأَزْلامِ وَ لایَعْبُدُ الْأَصْنامَ وَ لایَأکُلُ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ یَقُولُ: أَنَا عَلی دِینِ أَبِی إِبْراهِیمَ.4 یا علی! عبدالمطلب با تیرهای موسوم به ازلام که از آنِ بت ها بودند، هیچ وقت کسب تکلیف یا قمار نمی کرد. در برابر بت ها به عبادت نمی پرداخت و از گوشت حیواناتی که برای بت ها کشته می شدند، نمی خورد و می گفت من بر آیین پدرم ابراهیم هستم.



دسته:

تاریخ : [ 1395/4/6 ] [ 16:39 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X