امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

«اِنَّکَ مَیِّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»[1]
رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ پس از آخرین سفر حج و رخداد با شکوه غدیر به مدینه مراجعت فرمود و بر آن حضرت معلوم شد که مرگ و رحلت او نزدیک است، پیوسته در میان اصحاب خطبه می خواند و از آخرین فرصتها برای ارشاد و راهنمائی خلق خدا استفاده می کرد. همواره وصیّت می کرد داخل فتنه های بعد از خود نشوند، دست از راه و روش او برندارند، در دین خدا بدعت نگذارند و در هر شرائط متمسک به عترت و اهل بیت - علیهم السلام - او شده و از دستورهای آنها سرپیچی ننمایند.
شب شد و تب به سراغ حضرت آمد دست امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ را گرفت و متوجه قبرستان بقیع گردید و فرمود: خداوند به من گفت: سلام بر شما ساکنان قبرستان! خوش بیارامید که روزگار شما آسوده تر از روزگار این مردم است، فتنه ها همچون پاره های شب تیره پیش آمده اند. مدتی ایستاد و طلب آمرزش برای جمیع اهل بقیع کرد. بعد از سه روز، کسالت حضرت شدت گرفت در حالی که پارچه ای به سر بسته و دست راست بر دوش امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ و دست چپ بر دوش فضل بن عباس داشت وارد مسجد شد. به منبر نشست و فرمود: مردم نزدیک است که من از میان شما بروم و مقداری مردم را موعظه کرد و از منبر فرود آمد و با مردم نماز ظهر ادا کرد و به خانه ام سلمه مراجعت نمود.
احتضار فرا رسید، رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ دیگر نمی توانست سخن بگوید، حضرت علی ـ علیه السلام ـ سر آن حضرت را بر روی سینه نهاد، ظرف آبی کنار آن بزرگوار بود هرگاه که اندکی به هوش می آمد دستش را در آب فرو می برد و بر صورتش می کشید و می گفت: «خدایا در سکرات مرگ یاریم کن» «خدایا در سکرات مرگ مرا بنگر».
در این لحظه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از علی ـ علیه السلام ـ خواست به لبهای او نزدیکتر شود. به او نزدیک شد. رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ در زمانی طولانی به او راز گفت، پس امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ سربرداشت و در گوشه ای نشست و حضرت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ در خواب رفت. سپس از حضرت علی ـ علیه السلام ـ پرسیدند یا اباالحسن چه رازی بود که پیغمبر با تو می گفت، فرمود: هزار باب از علم تعلیمم کرد که از هر بابی هزار باب مفتوح می شود و وصیت کرد مرا به آن چیزی که بجا خواهم آورد آن را انشاء الله تعالی! همین که بیماری حضرت سنگین شد و رحلت نزدیک، به امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: بار دیگر سر او را به دامن بگیرد و فرمود: امر خداوند رسیده و چون جان من بیرون آید مرا بسوی قبله بگردان و متوجه تجهیز من باش، اول تو بر من نماز بگذار و از من جدا مشو تا مرا به قبر بسپاری.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1396/1/2 ] [ 13:34 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

در میان عبادات دسته جمعی اسلام، مراسم حج بزرگ ترین و با شکوه ترین عبادتی است که مسلمانان به جای می آورند. زیرا این مراسم آن هم سالی یکبار برای ملت مسلمان بزرگ ترین مظهر وحدت و یگانگی، نشانه کامل وارستگی از مال و مقام، نمونه بارز مساوات و برابری تمام انسانها و وسیله تحکیم روابط در بین مسلمانان و... می باشد. حال اگر ما مسلمانان از این خوان گسترده کمتر استفاده میکنیم و این کنگره سالانه‏ اسلامی را (که به حق، می تواند پاسخگوی بسیاری از مشکلات اجتماعی ما و مبدأ تحولاتی عمیق در زندگانی ما باشد) بدون بهره بردای کامل برگزار می نماییم نشانه‎ی قصور قانون نیست، بلکه گواه بر قصور و یا تقصیر رهبران اسلامی است که در صدد استفاده از این مراسم بر نمی آیند.
از روزی که «خلیل الرحمان» از بنای کعبه فراغت یافت و خدا پرستان را به زیارت این خانه دعوت نمود، پیوسته این نقطه، کعبه‏ی قلوب، و مطاف ملتهای خداشناس بوده است. همه ساله گروهی از اکناف جهان، و نقاط مختلف عربستان به زیارت این خانه شتافته و مراسمی را که از حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ آموخته بودند، انجام می دادند.
اما گذشت زمان، انقطاع ملت حجاز از رهبری پیامبران، خود خواهی قریش، حکومت بت بر افکار جهان عرب، موجب شده بود که مراسم حج از نظر زمان و مکان، دستخوش تحریف و تغییر گردد و قیافه واقعی خود را از دست بدهد.
روی این جهات پیامبر خدا در سال دهم هجرت، از طرف خدا مأموریت یافت که در آن سال شخصاً در مراسم حج شرکت جوید، و عملاً مردم را به تکالیف خود آشنا سازد، و هر گونه شاخه های کج و معوجی را که روی علل یاد شده بر پیکر این عبادت روییده بود، ببرد و حدود «عرفات» و «منی» و موقع کوچ از آنها را به مردم تعلیم کند. این سفر بیش از آنکه جنبه‏ی سیاسی و اجتماعی داشته باشد، جنبه‏ی تعلیمی داشت.
پیامبر در یازدهمین ماه اسلامی (ذی القعده) دستور داد که در شهر مدینه و میان قبایل اعلان کنند که پیامبر امسال عازم زیارت خانه خدا است. این اطلاعیه، شوق و علاقه فراوانی را در دل گروه عظیمی از مسلمانان برانگیخت و به دنبال آن، هزاران نفر در اطراف مدینه خیمه زدند و همگی در انتظار حرکت پیامبر بودند[1].


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم - مدیریت در پرتو سیره پیامبر اعظم - سیره پیامبر

تاریخ : [ 1396/1/1 ] [ 13:30 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

می گویند: سران قریش، مانند: «ولید»، «عاص»، «اسود» و «امیه» با پیامبر ملاقات نمودند و در خواست کردند که برای رفع اختلاف، طرفین، خدایان یکدیگر را بپذیرند. در چنین موقعی سوره «الکافرون»، در پاسخ درخواست آنان نازل گردید؛ و پیامبر مأمور گشت که در پاسخ آنها چنین بگوید: «لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد: من آنچه را شما می پرستید عبادت نمی کنم، و شما نیز پرستنده خدای من نخواهید بود».
با این حال، پیامبر علاقه مند بود که با قریش کنار بیاید و با خود می گفت: ای کاش دستوری نازل می گردید، که فاصله ما را از قریش کمتر می ساخت. روزی در کنار کعبه با صدای دلنشین خود، سوره والنجم را می خواند؛ هنگامی که به این دو آیه رسید: «أفرأیتم اللات و العزّی و مناه الثالثه الاخری:[1] مرا از «لات» و «عُزّی» و «منات» (نام های بتان بت پرستان بودند) خبر دهید». ناگهان شیطان بر زبان او، این دو جمله را جاری ساخت: تلک الغرانیق العلی منها الشفاعه ترتجی: اینها غرانیق[2] عالی مقامند، شفاعت آنها مورد رضایت است. سپس باقی آیات را خواند. هنگامی که به آیه سجده رسید،[3] خود پیامبر و تمام حضار، اعم از مسلمان و مشرک در برابر بتها سجده کردند؛ جز ولید که بر اثر پیری موفق به سجده نشد.
غلغله و شادی در مسجد بلند شد؛ و مشرکان گفتند که: «محمد» خدایان ما را به نیکی یاد کرده است. خبر صلح «محمد» با قریش به گوش مهاجران مسلمانِ حبشه رسید. و صلح قریش با محمد وسیله شد که گروهی از آنها از اقامتگاه خود (حبشه) برگشتند. ولی پس از بازگشت، دیدند وضع دومرتبه دگرگون شده و فرشته وحی بر پیامبر نازل گردیده و او را بار دیگر به پیکار با مشرکان مأمور ساخته؛ و گفته است که این دو جمله را شیطان بر زبان تو جاری ساخته است، و من هرگز چنین جمله هایی نگفته بودم!! در این مورد، آیه های 52 ـ54 سوره حج نازل گردید.
این بود خلاصه افسانه غرانیق، که طبری در تاریخ خود[4] آورده و خاورشناسان آن را با آب و تاب بیشتری نقل می کنند!


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - بررسی شبهات پیرامون سیره پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/29 ] [ 13:28 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه
بخش با صفای «نجران»، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده، و به آیین مسیحیت گرویده بودند.[1]
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامه ای به اسقف نجران،[2] «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامه ای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم، و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می کنم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.[3]
و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه می کند که آن حضرت آیه مربوط[4] به اهل کتاب را، که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شده اند نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند. و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیت های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابر این، من حق ابراز نظر ندارم، و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور می شدید؛ می توانستم راه حلهایی در اختیار شما بگذارم.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم - سیره پیامبر

تاریخ : [ 1395/12/28 ] [ 13:24 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب


1 - هر پیامبری به طور طبیعی و حتمی دارای معجزه است.
2 - فلسفه و هدف نهائی معجزه، اثبات حقانیت ادعای پیامبر درباره نبوت اوست. لذا پیامبر اسلام - ‏صلی الله علیه و آله - مثل سایر پیامبران دارای معجزه است، یکی از معجزات آن حضرت، معراج است که هم نص صریح قرآنی و هم اتفاق مسلمانان وجود دارد، این‏که معراج چگونه بود، توضیحاتی را ذکر می‏کنیم:
الف) معراج در لغت و اصطلاح:
معراج در لغت به معنای نردبان، آلت عروج، جای بالا رفتن و بلند گردیدن است[1] و در اصطلاح، عروج و صعود بر آسمان‏هاست که ویژه حضرت رسول اکرم - ‏صلی الله علیه و آله و سلم - بود[2].
ب) چگونگی معراج:
در اصل مسأله معراج سخنی نیست، زیرا هم آیات قرآن و هم روایات فراوان بر آن گواهی می‏دهد،اما این‏که معراج جسمانی بوده یا روحانی؟ اکثریت قاطعی از دانشمندان شیعه و سنی، با استفاده از آیات و روایات، قائل به معراج جسمانی حضرت پیامبر - ‏صلی الله علیه و آله و سلم - می‏باشند.
ج) دلایل جسمانی بودن معراج:
1) سبحان الذی اسری بعبده لیلاً من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انّه هو السمیع البصیر[3] پاک و منزه است خدائی که بنده‏اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساخته‏ایم - برد تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنوا و بینا است.
مفسران در استدلال از آیه فوق برای جسمانی بودن معراج، گفته‏اند: اولاً: خداوند وقتی این واقعه را در کتاب مقدسش بیان می‏کند از خود به تسبیح و تنزیه یاد می‏کند سبحان الذی اسری بعبده و این نشان‏دهنده یک امر فوق‏العاده خطیر و بزرگی می‏باشد، و اگر معراج روحانی بود، امر خطیر و بزرگی شمرده نمی‏شد تا از آن به تسبیح و تنزیه یاد شود.
ثانیاً: اگر معراج حضرت روحانی می‏بود، می‏فرمود: بروح عبده یعنی روح او را سیر دادم[4]. اما این‏که در آیه تعبیر به عبده آمده زیرا متبادر از لفظ عبد همان شخصیت خارجی است که از تن و روان ترکیب یافته است، و در قرآن مجید این لفظ در هویت خارجی به کار رفته است، مانند:
« أرایت الذی ینهی عبداً اذا حلّی»[5] آیا دیدی کسی را که نهی می‏کرد بنده‏ای را وقتی نماز گذارد «و انه لاقام عبداللَّه یدعوه»[6] وقتی بنده خدا برمی‏خاست تا او را بخواند و همچنین است در آیات دیگر... و در سوره نجم از شهود دل، و رؤیت دیده سخن می‏گوید و می‏فرماید: «ما کذب الفؤاد ما رأی»[7]؛ دل آنچه را که دیده دید، تکذیب نکرد
و اگر معراج روحانی بود، بحث از تکذیب دل، توسط دیده بی‏معنی بود.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - سیره پیامبر

تاریخ : [ 1395/12/26 ] [ 13:22 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

یکى از معجزه هاى پیامبر گرامى اسلام- صلى الله علیه وآله - که نص قرآن ـ در ابتداى سوره ى اسراء و سوره نجم ـ و احادیث فراوان و اتفاق مسلمانان بر وقوع آن دلالت مى کند، معراج آن حضرت است، و آن سیر شبانه ى حضرت از مسجد الحرام به مسجد الاقصى و عروج از آن جا به آسمان ها و عوالم دیگر و بازگشت ایشان در همان شب به جایگاه نخست مى باشد.
سه نظریه عمده در باره جسمانى و یا روحانى بودن معراج وجود دارد:
1. سیر و معراج، جسمانى و در حال بیدارى بوده است؛ 2. هر دو روحانى بوده است؛ 3. سیر از مکه تا بیت المقدس جسمانى و عروج به آسمان ها و ملکوت روحانى بوده است[1].
اکثریت قاطع دانشمندان شیعى و سنى دیدگاه اول را پذیرفته اند. برخى نیز دیدگاه دوم و دسته اى هم نظریه سوم را بیان مى کنند. هر یک از سه گروه، دلیل هایى براى اثبات گفته ى خود ارائه مى کنند که در این جا تنها به برخى از مشهورترین آن ها اشاره مى کنیم:
1. استدلال به آیه ى: (سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ...)؛[2] پاک و منزه است خدایى که بنده اش را در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى ـ که گرداگردش را پر برکت ساخته ایم ـ برد... .
مفسران در استدلال به این آیه براى جسمانى بودن معراج گفته اند: اولا، خداوند در ابتداى بیان این واقعه در کتاب مقدسش، از خود به تسبیح و تنزیه یاد مى کند: (سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى بِعَبْدِهِ) و این نشان دهنده ى وقوع یک امر فوق العاده مهم و بزرگ است و اگر معراج تنها روحانى و مربوط به قلب پیامبر- صلى الله علیه وآله - بود، امر مهم و بزرگى به شمار نمى آمد، آن گونه که در بیان آن نیاز به تسبیح و تقدیس باشد.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/25 ] [ 13:19 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

یکی از دلایل بر نبوت پیامبران ارئه معجزه از ناحیه پیامبران الهی به پیروان و مردم می باشد.
پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درراستای نبوت و پیامبری خویش دارای معجزات متعدد و گوناگونی بود که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود:
1. از حضرت ابی عبدالله (جعفر بن محمد) صادق - علیهما السلام - در حدیثی نقل شده که چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله ـ متولد شد شیطان (از رفتن به) آسمانهای هفتگانه ممنوع شد؛ و شیاطین بواسطه ستارگان رانده شدند، و قریش گفتند: این (نشانه) بپا شدن رستاخیزی است که از اهل کتاب می شنیدیدم آن را ذکر می کردند؛ تا این که گفت: صبح آن روزیکه پیغمبر بدنیا آمده بود، بتها وارد صبح شدند در حالی که همگی برو در افتاده بودند؛ و در آن شب ایوان کسری لرزید وچهارده کنگره اش افتاد، دریاچه ساوه فرو رفت، و آتشهای (آتشکده های فارس) که از هزار سال پیش از آن خاموش نشده بود خاموش شد تا این که گفت: وطاق کسری از میان شکست، و آن قسمت از دجله که پر آب بود شکافته شد (چون سد شکست و آبی که پشت سد جمع شده بود رخنه پیدا کرده سرازیر شد) ، و در آن شب نوری ازطرف حجاز انتشار یافته بعد درخشید تا بمشرق رسید، و تخت هیچ پادشاهی از پادشاهان دنیا باقی نماند مگر این که صبح آن روز وارونه بود و پادشاه هم لال شده بود و آن روز نحن نمی گفت، و علم کاهنین گرفته شد و جادوی جادو گران نابود شد و هیچ شیطانی (از آنها که رفیق کاهنین بودند و اخبار شد و جادوی جادوگران نابود شد و هیچ شیطانی (از آنها که رفیق کاهنین بودند و اخبار را از آسمانها استراق سمع کرده بر فقاشان می رساندند) در عرب باقی نمانده مگر این که از (رفتن نزد) رفیقش ممنوع شد تا این که گفت: آمنه فرمود: بخدا قسم! فرزندم بهدنیا آمد و با دستش خودش را از (افتادن) زمین نگهداری کرد؛ و بعد سر طرف آسمان بلند کرده بآسمان نظر انداخت، سپس از او نوری بیرون آمد که همه چیز برای او روشن شد؛ و در آن پرتو از گوینده ای شنیدم که می گفت، تو سرور و آقای مردمان را بدنیا آوردی، او را محمد نام گذار.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/25 ] [ 13:18 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

تمام اعمال، حرکات، سکنات، گفته‌ها و اوصاف نفسانی که سیره و سنت پیامبر نام دارد از طریق وحی انجام می‌گیرد از این رو سنت و سیره آن حضرت حجت است لذا اطاعت از سنت و سیره اطاعت خداوند است، «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.»[1]
«کسی که از پیامبر اطاعت کند همانا اطاعت خداوند را نموده» پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را می‌گوید و انجام می‌دهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوی و هوس نمی‌باشد، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحی[2]» «هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید، آن‌چه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است».
إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی[3] «تنها از آنچه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم».
و چون پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای همگان اسوه حسنه است «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»[4] پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجراء کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند. «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[5] آنچه که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید.»
این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا[6] ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ است.
سیره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در قرآن:
در مورد سیره پیامبر در قرآن بحث گسترده‌ای است ولی ما به طور اختصار به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم.
دلسوزی نسبت به امت
پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آن قدر به مردم دلسوز بود و در صدد هدایت آنها بود که قرآن آن را این گونه بیان می‌فرماید: فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً[7] «شاید جان خود را به دنبال آنان، آن گاه که به رسالت تو ایمان نیاوردند از دست بدهید.»
این نشان از سعی و تلاش پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ اسلام در هدایت امت دارد تا جایی که خود را در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار می‌دهد تا مردم را هدایت کند.
خداوند در جوابی دیگر می‌فرماید: وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ[8]
«بر گستاخی کافران غم مخور، از مکر و حیله آنان بر خود فشار مده.»
باز می‌فرماید: فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ[9].
«جان خود را به اثر شدت تأسف به آنها از دست مده، خداوند از آنچه که انجام می‌دهند آگاه است.»[10]
تطهیر امت اسلامی


دسته: مقالات - زندگی نامه پیامبر اعظم - قرآن و رسالت پیامبر اعظم - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم - سیره پیامبر

تاریخ : [ 1395/12/24 ] [ 12:54 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

پس از فتح مکه، اسلام به سرعت در قبایل عربی و اعرابی گسترش یافت. اکنون قریش کلیددار حرم، مسلمان شده و مکه تحت سلطه‌ی اسلام درآمده بود. بنابراین، دیگر مشکل چندانی بر سر راه اسلام قبایل عرب وجود نداشت. رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به بسیاری از سران قبایل مهم نامه نوشت و از آنان خواست تا اسلام را بپذیرند. بسیاری دیگر نیز تسلیم شرایط جدیده شد و عجالتاً اسلام را پذیرفتند. از برخی از آنها نقل شده که وقتی دیدیم همه‌ی «وفود عرب» مسلمان می‌شوند، ما نیز برای این که به عنوان «شرّ العرب» شناخته نشویم مسلمان شدیم.[1]
روشن بود که این اظهار اسلام به هیچ روی، و به تمام معنا، صادقانه نبود بلکه بیشتر قبایل با ملاحظه‌ی اوضاع جدید، چاره‌ای جز پذیرش اسلام نداشتند. از سوی دیگر، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نیز «اسلام» آنان را متفاوت از «ایمان» دانست. آنها فقط «تسلیم» شده بودند اما هنوز اسلام را از عمق «عقل» نشناخته، و طبعاً از عمق «قلب» نپذیرفته بودند.[2] ارتداد بسیاری از قبایل پس از رحلت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ، شاهد عدم اعرابِ نو مسلمان بود. سال نهم، سال «اسلام قبایل» یا سال «وفود»؛ یعنی حضور نمایندگان قبایل در حضور پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای اظهار اسلام بوده است. سیره‌نویسان فهرستی از این «وفدها» یا «هیأت‌های نمایندگی» را نوشته‌اند. مناسب است که از برخی از آنها وب رخورد اجمالی‌شان آنان با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ داشته باشیم.
یکی از مهمترین وفدها، وفد ثقیف است. ثقیف ساکنان شهر طائف بودند که در برابر حمله‌ی رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ به شهرشان مقاومت کردند. اکنون پس از گذشت چند ماه، چاره‌ای جز پذیرش اسلام نداشتند. آنان احساس می‌کردند تا وقتی اسلام را نپذیرند یک قدم از حصن خود نمی‌توانند خارج شوند،[3] بنابراین باید هر چه زودتر در این باره فکری بکنند. پیش از آنکه سران ثقیف تصمیمی بگیرند، عروه بن مسعود مسلمان شد و به طائف بازگشت، اما چون هنوز جوّ بر ضد او بود، بدست ثیفان کشته شد. با عوض شدن شرایط، هیئتی از ثقیف راهی مدینه شد که مسئولیت آن به عهده عبدیالیل بن عمرو بود. آنان ابتدا به سراغ مغیره بن شعبه که از ثقیف بود رفتند و او آنان را نزد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برد. حضرت از آمدن آنها اظهار مسرّت کرده از ایشان به گرمی استقبال کرد. برای آنها چند خیمه در کنار مسجد زدند و آنها، چند روزی شاهد اقامه‌ی نماز توسط اصحاب رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و تهجد شبانه‌ی آنان بودند.


دسته: مقالات - زندگی نامه پیامبر اعظم - پیامبر اعظم و بیداری اسلامی - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم - مدیریت در پرتو سیره پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/23 ] [ 12:52 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

بعد از اینکه رسول خداـ صلی الله علیه و آله ـ بر‌ شهر مکه مسلّط شده و سپاه اسلام وارد مکه گردید رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود تا اعلام کنند، هر کس در خانه خویش مانده یا به مسجد رفته و یا به خانه ابوسفیان برود در امان باشد. این اقدام برای آن بود که جماعت مشرکان متلاشی شده و مقاومتی صورت نگیرد. ابوسفیان نیز با فریادهای خود مردم را به رفتن به خانه‌هایشان تحریک کرده و از آنان می‌خواست تا سلاح خویش را رها کنند. می‌توان گفت که شکسته شدن مقاومت و شخصیت ابوسفیان پیش از فتح مکه، بیش از نیمی از قوای باقیمانده قریش را بر باد داد.
رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تنها خون چند زن و مرد مشرک را هدر اعلام کرد و از مسلمانان خواست که هر کجا آنان را دیدند ـ و او چسبیده به پرده کعبه بود ـ بکشند. این افراد عبارت از چند زن و مرد بودند: (از مردان) عکرمه بن ابی جهل (بخشوده شد) ، هبّار بن أسود (بخشوده شد) ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح (بخشوده شد) که زمانی مسلمان و بعداً مرتد شده بود، مقیس بن صبابه لیثی (در فتح مکه کشته شد) ، حویرث بن نُقَیذ،[1] عبدالله بن هلال ادرمی؛ و وحشی قاتل حمزه (بخشوده شد) ، حویرث بن الطلال خزاعی (به دست امام علی ـ علیه السّلام ـ کشته شد).[2] از زنان: هند دختر عَتَبه بن ربیعه و همسر ابوسفیان (بخشوده شد) ، ساره مولای عمرو بن هاشم، دو کنیز آوازه‌خوان با نام قُرَیبه و قرینا (یکی کشته شد، دومی گریخت و بعد تأمین گرفت) [3] که متعلق به ابو اخطل نامی بودند.[4] عبدالله بن اخطل نیز در شمار اینان بود. او در حالی که بر پرده‌های کعبه آویزان بود، کشته شد. او از مرتدان بود اشعاری در هجو اسلام می‌سرود و به کنیزانش می‌داد تا آن اشعار را به غنا بخوانند. در تمام سیره پیامبر می‌توان شاهد بود که حضرت از نقش تبلیغات‌چیان دشمن غفلت نکرده و در هر فرصتی که به دست آورده آنان را از میان برداشته است. بازی با احساسات مردم در تحریک آنها بر ضد حق، از نظر آن حضرت، امری خطیر و غیر قابل بخشایش بوده است.
در فتح مکه، حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نیز حضور داشتند.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - حقوق بشردرسیره پیامبر اعظم - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم - مدیریت در پرتو سیره پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/22 ] [ 12:49 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب



تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X