امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

آنچه در پیش رو دارید قسمتی از روایات اهل بیت علیهم السلام است که در ارتباط با آیات شریف قرآن کریم بیان شده است. این روایات گذشته از پیام مستقلی که خود دارند ما را به فهم و درک بهتر معنای آیه رهنمون می سازند.

وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ (127/بقره)

و [یاد کنید] زمانی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های کعبه را بالا می‌بردند. 

امام صادق علیه السلام فرمود:

کانَتِ الکَعبَةُ عَلی عَهدِ إبراهیمَ علیه‌السلام تِسعَةَ أذرُعٍ و کانَ لَها بابانِ ... [1]

[ارتفاع] کعبه در زمان حضرت ابراهیم نُه ذراع (حدود چهار متر و نیم) بود و دو در داشت. عبداللّه بن زبیر آن را دوباره ساخت و ارتفاعش را 18 ذراع (حدود 9 متر) قرار داد. حجّاج آن را خراب کرد و آن را به ارتفاع 27 ذراع (حدود 14 متر) ساخت.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/20 ] [ 13:47 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


چهره ای گشاده داشت، تندخود و ملامت گر نبود و نیز فحاش و مزّاج. سیره اش میانه روی بود و سنتش هدایت و رشد. سخنش معیار حق بود و حکمش عدل. اصحابش چنین گویند:
«هیچکس را ندیدیم که بیش از او تبسم کند»
حضرت علی علیه السلام گوید:
کسی که برای اولین بار او را می دید هیبتش او را می گرفت و هر کس با او معاشرت می کرد دوستیش را به دل می پذیرفت. آنگاه که به اصحابش می نگریست، لحظات نگاه را به تساوی بینشان تقسیم می کرد و آنگه که با کسی دست می داد، پیش از او دست خویش باز نمی کشید. همچنانکه صورت از کسی بر نمی گرفت مگر آنکه او برگرداند.
چو می خواست به کسی روی کند، سر بر نمی گردانید که با تمام بدن متوجه وی می شد، دلیرترین مردم بود و راستگوترینشان.
به عهد خود سخت پایبند بود و از همه مردم زبانی نرمتر داشت و از همه ایشان در معاشرت بهتر بود.
رسول خدا نیکوترین مردم، بخشنده ترین و شجاعترین آنان بود.

جز به ذکر خدا قیام و قعودی نداشت، در مجلسی که می نشست حق همنشینان را حفظ می کرد به گونه ای که همنشین او دوستدار از او بر خود نمی شناخت. با هرکس که بدو نیاز داشت، آنقدر می نشست که او برخیزد. بر خوردش با مردم نرم و نیکو بود از آنچه بدان علاقه ای نداشت تغافل می کرد. از هیچکس عیبجوئی نکرده و کسی را ملامت نمی کرد.
در مجلس جای مخصوصی نداشت. و از اینکار نهی می فرمود.
بگاه ورود به مجلس هرجای خالی بود همانجا می نشست و بدین کار امر می فرمود. هیچکس از همنشینی با ایشان متضرد نمی گشد.
مجادله نمی کرد و سخن بسیار نمی گفت. در عیوب مردم تفحص نمی کرد و در مقابل بدرفتاری دیگران صبور بود.

منابع:
المعرفه و التاریخ / 3 / 357 ـ 361
طبقات ابن سعد / 1 / 422 ـ 425
انساب الاشراف / 1 / 391 ـ 393.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/19 ] [ 3:13 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


موفقیت حکومت، خصوصا حکومت دینی، برای رسیدن به اهداف خویش، در گرو همیاری عموم مردم است و این مسئله نیز با اعتماد عمومی و متقابل مردم و رهبران شکل می گیرد.
بر همین اساس در قرآن کریم، در داستان حضرت یوسف، پس از تعبیر خواب عزیز مصر به دست حضرت یوسف، حکومت، از یوسف برای همکاری دعوت می کند تا بتواند جامعه را از بحرانی که در انتظار آن است، رها سازد. یوسف درخواست می کند زنانی که به وی تهمت زدند حاضر ساخته و حقیقت ماجرا را باز گویند. پس از گواهی زنان بر پاکدامنی یوسف، قرآن از زبان او چنین می فرماید:
این پرسش بدین جهت بود تا حاکم بداند که در نهان به او خیانت نکرده ام و همانا خداوند، فتنه خائنین را به سرانجام نمی رساند.(1)
پس از تصدیق پاکدامنی یوسف، وی پیشنهاد وزارت را می پذیرد؛ زیرا عهده دار شدن مسئولیت و انجام وظایف، بدون اعتماد متقابل و اعتماد عمومی مردم، موفقیت آمیز نیست. تنها با تکیه بر اعتماد عمومی است که می توان به اهداف اجتماعی دست یافت.(2)
این نکته، امری کاملاً روشن بوده و صرفا بر مبانی عقلایی استوار است.
یکی از راه های مهم جلب اعتماد عمومی، ساده زیستی رهبران است؛ زیرا چنانکه آرتور لوئیس، برنده جایزه نوبل می نویسد:
اگر اولیای امور از دیگران انتظار کفّ نفس دارند، باید نخست خودشان به آن عمل کنند. در کشورهای توسعه نیافته، کارگران یکی پس از دیگری به مخالفت با ولخرجی های شخصی سیاستگران، دست به شورش و اعتصاب می زنند. آنهایی که در پی اتلاف وجوه عمومی هستند، نمی توانند انتظار همکاری از مردم داشته باشند... عملی ساختن یک سیاست معقول درآمدی، به این عقیده همگانی بستگی دارد که مقاصد دولت به نفع مردم است و فرصت های روزافزونی، برای توده مردم فراهم می آورد.(3)
در نتیجه ساده زیستی رهبران نقشی بس مهم در تحقق اهداف حکومت خواهد داشت.    

پی نوشت ها:

1ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
 2ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 234.
 3ـ الکتانی، عبدالحی، التراتیب الاداریة، دارالکتاب العربی، بیروت، ج 2، ص 217، بحارالانوار، ج 16، ص 236.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/18 ] [ 3:6 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


با توجه به تأکید بسیار زیاد اسلام بر ساده زیستی، ممکن است این تصوّر پیش آید که اسلام مروّج فقر است. اما به هیچ وجه ساده زیستی را نباید مترادف با توصیه به قبول فقر و استضعاف دانست. نظر دین راجع به فقر روشن است. در زبان روایات فقر شدیدا مورد نکوهش قرار گرفته است.
اسلام دین آزادی است. آزاد کردن انسان از همه بندها و تنها بسته کمند حق ساختنش؛ و چگونه می توان سخن از آزادی انسان گفت در حالی که اسیر فقر است به گفته نهرو «آزاد نامیدن یک مرد گرسنه در واقع مسخره کردن اوست».
شیخ عطار در داستانی چنین آورده است:
«سائلی از عارف شوریده حالی خواهان آن شد که اسم اعظم الهی را برایشان باز گوید، و او گفت که نام مهین ذوالجلال «نان» است، اما این را نمی توان اظهار کرد. مرد که از این جسارت در شگفت شده بود، به خروش آمد و او را سخت مورد نکوهش قرار داد و آن سالک معروف توضیح داد که در قحطی نیشابور از آن شهر می گذشته و هیچ کجا بانگ نماز نشنیده و هیچ مسجدی را باز نیافته و تنها فریادی که می شنیده ناله طلب نان بوده است. پس فهمیده است که نام مهین و نقطه جمعیت و بنیاد دین، نان است».(1)
در شرایط عسرت اقتصادی و فقر مفرط، بسیاری از سیر کمالی باز می مانند از همین رو، پیشوایان دینی مبارزه ای بنیادی علیه فقر تدارک دیده اند که علی(ع) می فرماید:
«اگر فقر در برابر من به صورت انسانی مجسم می گردید، بلادرنگ او را می کشتم».
از این جهت دعوت به ساده زیستی، مرادف با فقر نیست. 

پی نوشت ها:

 1ـ عطار نیشابوری، فریدالدین، مصیبت نامه، ص 267.    


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/17 ] [ 3:4 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


«این ننگ تو را بس که شب با شکم سیر بخوابی، در حالی که در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند».(1)
آیا رهبران عدل، بسنده کنند که نامشان رهبر و پیشوا باشد و در سختیهای روزگار با مردم خویش شریک نگردند.(2) انسان برای چه آفریده شده است؟ اینکه همچون چهارپایان مدتی را در طلب تأمین شکم خویش گذراند و دیگر هیچ.(3)
از این زاویه، انسان نمی تواند هرگونه که خواست زندگی کند و توجهی به مسئولیت خود در قبال دیگران و جامعه انسانی نداشته باشد.
بندگان محبوب خدا، دیگران را بر خویش مقدم می دارند و به آنان ایثار می کنند در حالی که خود برآنچه می بخشند نیازمندند.(4) بر همین اساس کسانی محبوب خدایند که بیشترین نفع را برای مردم و خلق خدا که عیال اویند، داشته باشند. انسانی که دارای قلبی تپنده است نمی تواند فقط به خود بیندیشد و همت خویش را زندگی خود قرار دهد. لذا برآوردن نیاز دیگران و مواسات از مهمترین عبادات شمرده شده است، چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«کسی که نیاز مؤمنی را بر طرف کند مثل این است که خداوند را برای همیشه عبادت کرده است».(5)
شدیدترین تهدیدها نسبت به کسانی که به مواسات و رفع نیاز دیگران پشت کنند شده است. به گونه ای که از لحن روایات چنین به دست می آید که رفع حاجات ضروری و شدید دیگران در حدود توانایی، وظیفه واجب مسلمانان است..
«سماعه (از یاران امام صادق(ع)) گوید به امام صادق(ع) عرض کردم که گروهی دارای مال و ثروت بسیار و عده ای سخت در مضیقه اند، به طوری که زکات هم در امورشان گشایشی ایجاد نمی کند. آیا درست است که در این دوران سختی عده ای سیر و عده ای گرسنه به سر برند؟ امام در پاسخ فرمودند: مسلمانان با هم برادرند، نباید به یکدیگر ستم روا داشته و همدیگر را خوار دارند، نباید به محرومیت هم راضی باشند. مسلمانان باید در این راه تلاش کنند، با هم بکوشند و مواسات و تعاون نمایند و به اهل حاجت مدد رسانند که خداوند امر به رحمت و عطوفت میان آنان کرده است».(6)
تربیت شدگان سیره نبوی نمی توانند نسبت به فقر جامعه بی تفاوت باشند و با فقرا مواسات نکنند. در روایت است که امیرالمؤمنین(ع) باغی که خود آباد کرد را به دوازده هزار درهم فروخت اما از آن پول چیزی به منزل نیاورد فاطمه(س) از علت پرسید: حضرت پاسخ دادند که:
«چهره های زرد و دردمندی که نمی خواستم ذلت خواهش را در آنها ببینم مرا از اینکه چیزی از آن را نگهدارم بازداشت».(7)
بنابراین، ساده زیستی یک ارزش گرانسنگ است و برای رهبران، مسئولان و کارگزاران یک فرض و واجب و در شرایط سختی و فقر جامعه، از باب مواسات مطرح است.  

پی نوشت ها:

 1ـ از ابیات منسوب به حاتم طایی معروف، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 16، ص 288.
 2ـ نهج البلاغه، نامه 45.
 3ـ نهج البلاغه، نامه 45.
 4ـ قرآن، لیل، 5 و 7.
 5ـ بحارالانوار، ج 74، ص 302.
 6ـ الکافی، ج 4، ص 50، وسائل الشیعه، ج 11، ص 597.
 7ـ عده الداعی، ص 124.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/16 ] [ 3:1 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


در سیره رهبران دینی، ساده زیستی به عنوان ارزشی گرانقدر مطرح است تا جایی که امیرمؤمنان(ع) قناعت را بالاترین دارایی انسان، بلکه زندگی پاکیزه و حیات طیّب معرفی می کند.
ساده زیستی، قناعت و خفیف الموؤنة بودن در نظام اسلامی به عنوان ارزشی گرانسنگ بوده که در لسان معصومان یاد شده است. از همین روست که می بینیم وقتی امیرالمؤمنین(ع) به عیادت صعصعة بن صوحان رفت، فرمود:
«همانا تو تا آنجا که دانسته ام یاوری نیکو و کم هزینه ای»(1)
و هنگامی که زید بن صوحان صحابه پیامبر در کنار علی(ع) و در جنگ جمل به شهادت می رسد حضرت بر بالین او رفته و این ارزش والا را بیان کند.
«خداوند تو را رحمت کند ای زید که به راستی کم خرج و پرکار بودی»(2)
وی، خبّاب بن ارت صحابه رسول ا... را چنین توصیف می کند:
«خداوند جناب بن ارت را رحمت کند، او از روی میل، اسلام آورد و از روی اطاعت خدا هجرت کرد و به زندگی ساده قناعت نمود و از خدا خشنود و در تمام دوران زندگی مجاهد بود».(3)
از این منظر، ساده زیستی به عنوان یک ارزش در کنار دیگر ارزشهای اساسی عنوان می شود. و اسراف، اتراف، اتلاف به عنوان ضد ارزشهایی تباه کننده فرد و جامعه مطرح اند. انسان و جامعه ارزشی مطلوب، انسان و جامعه ساده زیست است.    

پی نوشت ها:

1ـ یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
 2ـ رجال کشی، ص 66 و 67.
 3ـ نهج البلاغه، حکمت 43.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/15 ] [ 2:59 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


سامان یافتن کارهای بزرگ، نیازمند مجموعه ای ثابت، هزینه های بسیار در سطحی گسترده و نوعی اجبار و الزام است. ازاین رو، جنگ که از دشوارترین کارهاست، نیازمند مجموعه ای آزموده و نظامیان توان مند است. ارتش های بزرگ دنیا، در گذشته و حال، از اعضای ثابت نبردهای احتمالی هستند و هنگام نیاز، به صورت اجباری جوانان را به جنگ فرا می خوانند. در دوره ایران و روم باستان نیز از این شیوه برای جنگ ها بهره می بردند. عرب های شبه جزیره حجاز هم از چنین روشی پیروی می کردند. آنها برای گزینش نیروهای نظامی، همیشه اجبار می کردند. شرکت کنندگان در جنگ های پیش از اسلام، چند دسته بودند: گروهی داوطلبانه شرکت می کردند که معمولاً جزو علاقه مندان و جنگ دوستان بودند. گروه دوم، بردگان و غلامان بودند که چون از خود استقلالی نداشتند، باید در جنگ شرکت می جستند. گروه سوم، کسانی بودند که می توانستند بجنگند. اگر سپاه با حضور دو گروه نخست کامل نمی شد، گروه سوم که بیشتر جوانان بودند، به جبهه اعزام می شدند که اگر ثروت مند بودند، می توانستند افرادی را اجیر کنند و به جای خود به جنگ بفرستند و برای شرکت وی در جنگ، مبلغی را با عنوان «جعائل» به او بدهند.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/14 ] [ 23:36 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X