امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

می گویند: سران قریش، مانند: «ولید»، «عاص»، «اسود» و «امیه» با پیامبر ملاقات نمودند و در خواست کردند که برای رفع اختلاف، طرفین، خدایان یکدیگر را بپذیرند. در چنین موقعی سوره «الکافرون»، در پاسخ درخواست آنان نازل گردید؛ و پیامبر مأمور گشت که در پاسخ آنها چنین بگوید: «لا اعبد ما تعبدون و لا انتم عابدون ما اعبد: من آنچه را شما می پرستید عبادت نمی کنم، و شما نیز پرستنده خدای من نخواهید بود».
با این حال، پیامبر علاقه مند بود که با قریش کنار بیاید و با خود می گفت: ای کاش دستوری نازل می گردید، که فاصله ما را از قریش کمتر می ساخت. روزی در کنار کعبه با صدای دلنشین خود، سوره والنجم را می خواند؛ هنگامی که به این دو آیه رسید: «أفرأیتم اللات و العزّی و مناه الثالثه الاخری:[1] مرا از «لات» و «عُزّی» و «منات» (نام های بتان بت پرستان بودند) خبر دهید». ناگهان شیطان بر زبان او، این دو جمله را جاری ساخت: تلک الغرانیق العلی منها الشفاعه ترتجی: اینها غرانیق[2] عالی مقامند، شفاعت آنها مورد رضایت است. سپس باقی آیات را خواند. هنگامی که به آیه سجده رسید،[3] خود پیامبر و تمام حضار، اعم از مسلمان و مشرک در برابر بتها سجده کردند؛ جز ولید که بر اثر پیری موفق به سجده نشد.
غلغله و شادی در مسجد بلند شد؛ و مشرکان گفتند که: «محمد» خدایان ما را به نیکی یاد کرده است. خبر صلح «محمد» با قریش به گوش مهاجران مسلمانِ حبشه رسید. و صلح قریش با محمد وسیله شد که گروهی از آنها از اقامتگاه خود (حبشه) برگشتند. ولی پس از بازگشت، دیدند وضع دومرتبه دگرگون شده و فرشته وحی بر پیامبر نازل گردیده و او را بار دیگر به پیکار با مشرکان مأمور ساخته؛ و گفته است که این دو جمله را شیطان بر زبان تو جاری ساخته است، و من هرگز چنین جمله هایی نگفته بودم!! در این مورد، آیه های 52 ـ54 سوره حج نازل گردید.
این بود خلاصه افسانه غرانیق، که طبری در تاریخ خود[4] آورده و خاورشناسان آن را با آب و تاب بیشتری نقل می کنند!


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - بررسی شبهات پیرامون سیره پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/29 ] [ 13:28 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

هیئت نمایندگی «نجران» در مدینه
بخش با صفای «نجران»، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشیده، و به آیین مسیحیت گرویده بودند.[1]
پیامبر اسلام به موازات مکاتبه با سران دول و مراکز مذهبی جهان، نامه ای به اسقف نجران،[2] «ابوحارثه» نوشت و طیّ آن نامه، ساکنان نجران را به آیین اسلام دعوت نمود. اینک مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامه ای است) از محمّد پیامبر خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می کنم، و شماها را از پرستش «بندگان» به پرستش «خدا» دعوت می کنم. شما را دعوت می کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (که در برابر این مبلغ جزیی از جان و مال شما دفاع می کند) و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.[3]
و برخی از مصادر تاریخی شیعه اضافه می کند که آن حضرت آیه مربوط[4] به اهل کتاب را، که در آن همگی به پرستش خدای یگانه دعوت شده اند نیز نوشت.
نمایندگان پیامبر وارد نجران شده، نامه پیامبر را به اسقف نجران دادند. وی نامه را با دقت هر چه تمامتر خواند. و برای تصمیم، شورایی مرکب از شخصیت های بارز مذهبی و غیر مذهبی تشکیل داد. یکی از افراد طرف مشورت، «شرحبیل» بود که به عقل و درایت و کاردانی معروفیت کامل داشت. وی در پاسخ «اسقف»، چنین اظهار نمود: اطلاعات من در مسائل مذهبی بسیار ناچیز است. بنابر این، من حق ابراز نظر ندارم، و اگر در غیر این موضوع با من وارد شور می شدید؛ می توانستم راه حلهایی در اختیار شما بگذارم.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم - سیره پیامبر

تاریخ : [ 1395/12/28 ] [ 13:24 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب



تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X