در غار حراء نشسته بود. چشمان را به افقهاى دور دوخته بود و با خود مىاندیشید. صحرا، تن آفتابسوخته خود را، انگار در خُنکاى بیرنگ غروب، مىشست.
محمد نمىدانست چرا به فکر کودکى خویش افتاده است. پدر را هرگز ندیده بود، اما از مادر چیزهایى به یاد داشت که از شش سالگى فراتر نمىرفت . بیشتر حلیمه، دایه خود را به یاد مىآورد و نیز جدّ خود عبدالمطلب را. اما، مهربانترین دایه خویش، صحرا را، پیش از هر کس در خاطر داشت: روزهاى تنهایى؛ روزهاى چوپانى، با دستهایى که هنوز بوى کودکى مىداد؛ روزهایى که اندیشههاى طولانى در آفرینش آسمان و صحراى گسترده و کوههاى برافراشته و شنهاى روان و خارهاى مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایى او بود. آن روزها گاه دل کوچکش بهانه مادر مىگرفت. از مادر، شبحى به یاد مىآورد که سخت محتشم بود و بسیار زیبا، در لباسى که وقار او را همان قدر آشکار مىکرد که تن او را مىپوشید. تا به خاطر مىآورد، چهره مادر را، در هالهاى از غم مىدید. بعدها دانست که مادر، شوى خود را زود از دست داده بود، به همان زودى که او خود مادر را .
آشنایان به تاریخ اسلام مىدانند رسول خدا دو ماه پس از بازگشت از سفر حجبه جوار خدا رفت. مىتوان گفت غمانگیزترین روزهاى زندگانى على(ع)دو روز بوده است. روزى که رسول الله رحلت کرد و روزى که زهرا(ع)را به خاک سپرد.
رسول خدا در بستر بیمارى افتاد و جان به جان آفرین سپرد.در این هنگام على(ع)در کنار بستر او بود.او در این باره چنین مىگوید:
«رسول خدا جان سپرد در حالى که سر او بر سینه من بود و شستن او را عهدهدار گردیدم،و فرشتگان یاور من بودند و از خانه و پیرامون آن فریاد مىنمودند.پس چه کسى سزاوارتر استبدو از من چه در زندگى و چه پس از مردن.» (1)
درباره آن روز هر گروه هر چه خواستهاند ساختهاند و به دهان مردم افکندهاند و سپس از سینهها و دهانها به تاریخها راه یافته است.از گفته عایشه آوردهاند پیغمبر بر سینه من جان داد. طبرى هم روایتى از ابن عباس آورده است:
«در آن روز که پیغمبر بیمار بود على از نزد او بیرون آمد.مردم از او پرسیدند:
«رسول خدا چگونه است؟»گفت:
«سپاس خدا را که نیکو حال است.»
عباس دست او را گرفت و گفت من با چهرهفرزندان عبد المطلب به هنگام مرگ آشنایم،او در این بیمارى خواهد مرد.نزد رسول خدا برو و از او بپرس این کار(خلافت)با چه کسى خواهد بود اگر از آن ماستبدانیم و اگر از آن دیگران است نیز.على گفت: «اگر پرسیدیم و ما را از آن باز داشت مردم آن را به ما نخواهند داد به خدا هرگز از او نمىپرسم.» (2) باید پرسید آیا عباس پزشکى مىدانست؟چهره فرزندان عبد المطلب به هنگام مرگ با دیگر چهرهها چه تفاوتى داشته است؟به احتمال قوى این روایت و مانند آن را سالها بعد بنى عباس از زبان جد خود ساختهاند تا زمینه حکومتخویش را آماده سازند،و به مردم وانمایند که پیغمبر جانشینى معین نکرده بود و عموى وى خود را براى تصدى این کار سزاوار مىدید.نهایت آنکه على را هم از نظر دور نمىداشت.
این که نوشتهاند پیغمبر بر روى سینه عایشه جان سپرد،داستانى است که با دو تعبیر از عروه پسر زبیر از عایشه و از عباد پسر عبد الله زبیر روایتشده است. (3)
آیا آنچه گفتهاند بر ساخته آن دو تن است؟یا عایشه خواسته استبا این گفته شان خود را بالا ببرد؟ خدا مىداند.
پىنوشتها:
1.خطبه 197.
2.سیره ابن هشام،ج 4،ص 334.
3.همان.
على از زبان على یا زندگانى امیرالمومنین(ع) صفحه 31
دکتر سید جعفر شهیدى
هر روز که می گذرد، نیاز بشر به آموزه های اصیل و ناب اسلام راستین بیشتر می شود. بعثت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فقط برای دوران جاهلیت تاریخ نیست، بلکه بشر امروزی که در جاهلیت مدرنیته خود، بیش از پیش در خطر سراشیبی سقوط قرار گرفته، بدان احتیاج مبرم دارد. با نگاهی اجمالی به عصر بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله می توانیم عصر امروز را با عصر نزول قرآن تطبیق بدهیم و به حکیمانه بودن بعثت و دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله پی ببریم.
مردم عرب، شعر را به جای حکمت قرار داده بودند و غیر از شعر نیز چیزی نداشتند که در احکام و افعالشان بدان رجوع نمایند. به وسیله شعر با یکدیگر مخاصمه کرده و بر هم مثل می زدند و بر هم فضل می فروختند ... .(1)
پس شعر، در معنای ادبیات، نقش محوری در میان عرب داشت. به همین دلیل معجزه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یعنی قرآن، از جنس شعر و ادب ( ولی بسیار فصیح تر و بلیغ تر و با معنا تر از آن ) می باشد. زیرا با توجه به روایات، معجزات پیامبران، متناسب با مقتضیات و شرایط زمانشان بوده است. چنانچه در دوران حضرت موسی علیه السلام ساحرین به واسطه عقل و داده های عقلی در سحر به اوج رسیده بودند. به همین دلیل با دیدن عصای حضرت موسی علیه السلام متوجه شدند که این کار ایشان بالاتر است از تمام آنچه آنها بدان از طریق عقل دست یافته بودند و به همین دلیل ایمان آوردند. در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز سردمداران ادب به این نتیجه رسیدند که سخنان ایشان از جنس داده های عقلی نبوده و به منبع دیگری وصل می باشد.