امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

محمد

شب هجر رسول وحى آمد

شب قطع نزول وحى آمد

فلک را رکن ارامش شکسته

زمین از اشک غم ، در گل نشسته

ملائک جمله در جوش و خروشند

خلایق جمله از ماتم خموشند

کنار بستر باباست زهرا

ز غم دامانش چون دریاست زهرا

به یکسو سر به دامن بوتراب است

ز دیده اشک باران چون سحاب است

به سویى مجتبى در شور وشین است

دو دستش حلقه بر دوش حسین است


دسته: ویژه رحلت پیامبر - اشعار نبوی

تاریخ : [ 1394/9/20 ] [ 14:37 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
رحلت پیامبر

هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب

 گریان، زغمى دیده عالم شده امشب

آهنگ سرشکم، که رسد بر لب مژگان

 با این دل سودا زده همدم شده امشب

پایان شب آخر ماه صفر است این

 یا آنکه زنو ماه محرّم شده امشب

مهتاب، رخ خویش نهان کرد زماتم

 چون رحلت پیغمبر خاتم شده امشب

از داغ جگر سوز نبى سیّد ابرار

 نخل قد زهرا و على خم شده امشب

شد کار فلک، خون جگر خوردن از این غم

گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب

سیماى جهان، غرقه خون دل «یاسر»

 در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب

 (محمود تارى «یاسر»)


دسته: ویژه رحلت پیامبر - اشعار نبوی

تاریخ : [ 1394/9/20 ] [ 14:35 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد مصطفی -ص-

می‌خواست همه خداپرست واقعی باشند. غصه‌شان را می‌خورد که چرا حواسشان جمع خدا نیست. تذکر می‌داد:

کسی به غلام و کنیزش نگوید بنده من. غلامی هم به صاحبش نگوید ارباب و آقای من. شما بگویید یاور من، غلام‌ها بگویند سرور من. چون همه، بنده خدایند و فقط او ربّ است.

برای خودش هم امتیازی نمی‌دانست:

ـ مرا مثل عیسی ستایش نکنید. من فقط بنده خدا هستم. بگویید عبدالله.

حتی حساس‌تر و دقیق‌تر؛ می‌گفت:

وقتی نظری دارید، نگویید هر چه خدا و رسولش می‌گویند، بگویید هر چه خدا می‌خواهد.

این‌ها را زیاد می‌گفت.


دسته: اخلاق نبوی

تاریخ : [ 1394/9/19 ] [ 14:32 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
حضرت محمد (ص)

در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود. بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آن‏ها را از کنار جنازه‏هاى کشته‏شدگان یهود حرکت‏داد، صفیه وقتى که پیکرهاى پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت‏شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت‏گریه کرد.

هنگامى که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده‏اى و این‏گونه خاک‏آلود و افسرده هستى؟! » صفیه ماجراى عبورش از کنارجنازه‏ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: «ا نزعت منک الرحمة یا بلال حیث تمر بامراتین على قتلى‏رجالهما; اى بلال! آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته که آن‏ها را از کنار کشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟! چرابى‏رحمى کردى؟»

جالب این که پیامبر اکرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش ‏نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتى‏هاى اورا به طور کلى از قلبش زدود.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام


دسته: سیره پیامبر

تاریخ : [ 1394/9/18 ] [ 14:30 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


 حضرت محمد رسول الله

پیامبر (ص‌) فردی شوخ طبع بود و هیچ حالت خشم و عصبانیت در او دیده نشد. در حدیث آمده است‌: کان بالنبی دعابة‌، یعنی مزاحا. اما این تبسم به معنای قهقهه زدن نبوده بلکه فقط متبسم بود: ما رأیت النبی‌ضاحکا ما کان الا یتبسم‌.

این شوخ طبعی هم خود او را سرحال نگاه می‌داشت و هم مردم را آرام و راضی نگاه می‌داشت‌. آن حضرت به دیگران هم فرصت شوخ طبعی می‌داد، چنان که یک اعرابی هدیه آورده بود، بعد که پیامبر استفاده کرد، آمد و پولش را می خواست و می‌گفت‌: پول هدیه ما را بدهید. بعدها هر وقت پیامبر دلگیر می‌شد، می‌فرمود این اعرابی کجاست بیاید و ما را از گرفتگی در آورد.

البته پیغمبر از شوخی بی‌مورد خوشش نمی‌آمد. یکی از شوخ طبع‌های آن زمان عبدالله بن حذافه بود که پیغمبر او را رهبر سریه‌ای کرد. در آنجا از سپاهش خواست آتش روشن کنند. سپس گفت‌: همه شما در آتش بپرید. آنها گفتند: ما ایمان به پیغمر آوردیم تا از آتش مصون باشیم‌. (در نقل دیگری دارد که آنها خواستند خود را در آتش بیندازند که او نگذاشت و گفت‌: شوخی کردم‌.) وقتی نزد پیامبر آمدند و داستان را گفتند، حضرت کار آنها را تأیید کرد و فرمود: لاطاعة لمخلوق فی مصعیة الخالق (امتاع 10.63) در کارهایی که معصیت خالق است، نباید از مخلوق پیروی کرد.

بعد از رسیدن رسول خدا (ص‌) از بدر مردم به استقبال آمدند. سلمة بن سلامه که پیامبر به خاطر یک‌شوخی نادرست‌، سبب قهر آن حضرت با خود شده بود، خطاب به مردم گفت‌: این که تبریک ندارد، ما مشتی پیر و کچل را کشتیم‌. رسول‌خدا(ص‌) از سخن او خندید و فرمود: آنان ملاء قریش بودند، کسانی که‌با دیدنشان وحشت پدید می‌آمد و اگر دستوری می‌دادند، به سختی اطاعت می‌کردید. در این وقت سلمه از فرصت استفاده کرده علت قهر پیامبر را پرسید. حضرت فرمودند زمانی که در «روحاء» عازم بدر بودیم‌، یک اعرابی نزد من آمد و پرسید: اگر پیامبری‌، بگو بدانم که شتر حامله من‌، چه می‌زاید؟ تو گفتی که‌، خودت ‌با او جماع کردی و از تو حامله شده‌؛ و تو البته برخورد زشتی کردی‌! سلمه از رسول خدا (ص) عذر خواست و پیامبر عذرش را پذیرفت‌.

نوشته: رسول جعفریان


دسته: سیره پیامبر - اخلاق نبوی

تاریخ : [ 1394/9/17 ] [ 14:29 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


روزی بلال را در شهر حلب(1) دیدم، از او پرسیدم: بلال! به من بگو ببینم، انفاقهای پیامبر چگونه بود؟

حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم

 

بلال گفت: انفاقی نبود که پیامبر داشته باشد، مگر این که مرا در انجام آن مأمور می‏کرد.

همواره روش پیامبر اینگونه بود که: هرگاه مسلمانی به نزدش می‏آمد و پیامبر او را برهنه و فقیر می‏یافت، قبل از این که او از پیامبر چیزی بخواهد، پیامبر اگر چیزی آماده داشت که به او بدهد، می‏داد، و اگر چیزی آماده نداشت به من می‏فرمود: بلال برو پولی قرض کن و برایش لباس و غذا تهیه کن.

من هم می‏رفتم مقداری پول قرض می‏کردم و با آن، قدری غذا و لباس و سایر لوازم را تهیه می‏کردم. و آن شخص را با این پول، هم می‏پوشاندیم و هم غذا می‏دادیم.

روزی یکی از مشرکین(2) مدینه جلوی مرا گرفت که:

بلال! من از تو تقاضایی دارم. گفتم: بگو. گفت: من فردی پولدارم، دلم می‏خواهد از امروز به بعد فقط از من قرض بگیری. هرگاه خواستی چیزی تهیه کنی، به نزد من بیا تا پول در اختیارت بگذارم. چون پیشنهاد از طرف او بود، من هم پذیرفتم و از آن روز به بعد هر وقت نیاز بود به سراغ او می‏رفتم و از او پول قرض می‏گرفتم و حاجت نیازمندان را با آن برآورده می‏کردم. تا این که یک روز وضو گرفته بودم و خود را آماده می‏کردم که به مسجد بروم و اذان(3).بگویم، ناگهان آن مشرک را با جمعی از دوستان تاجرش که در حال عبور بودند دیدم. آن مشرک تا چشمش به من افتاد با لحنی تند و با بی‏ادبانه فریاد زد:


دسته: مقالات - سیره پیامبر - اخلاق نبوی

تاریخ : [ 1394/9/16 ] [ 14:26 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
حضرت محمد(ص)

کار در منزل

"خیرکم، خیرکم لنسائه و انا خیرکم لنسائی(8)؛ بهترین شما شخصی است که با همسرش خوش رفتارتر باشد و من از تمامی شما نسبت به همسرانم خوش رفتارترم."

در اخلاق پیامبر اکرم همین بس که با آن جلالت و موقعیتی که به سلاطین نامه دعوت مینوشت در خانه، تا حد امکان کارش را شخصا انجام میداد.(9)

اهل سیره نوشته‌اند: پیامبر خدا در خانه خویش خدمتکار اهل خود بود، گوشت را تکه تکه میکرد و بر سفره غذای حقیرانه مینشست و انگشتان خویش را میلیسید، بز خود را میدوشید و لباس خود را وصله مینمود و بر شتر خود عقال - ریسمانی که به وسیله آن زانوی شتر را می‌بندند - میزد و به ناقه خود علف میداد، با خدمتکار منزل آرد را آسیاب میکرد و خمیر میساخت.(10)

ابن شهر آشوب در کتاب مناقب، (ج 1، ص 146) روایت کرده که: "رسول خدا صلی الله علیه و آله کفش خود را وصله میزد، پوشاک خویش را میدوخت، در منزل را شخصا باز میکرد، گوسفندان و شترها را میدوشید و به هنگام خسته شدن خادمش در دستاس کردن به کمک او میشتافت و آب وضوی شبش را خود تهیه میکرد. و در همه کارها به اهل خانه کمک میکرد. و لوازم خانه و زندگانی را به پشت خود از بازار به خانه میبرد."


دسته: سیره پیامبر - اخلاق نبوی

تاریخ : [ 1394/9/15 ] [ 14:26 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
حضرت محمد ص

 

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به مسواک نمودن بسیار اهمیت مى داد، بگونه اى که در این باره فرمود: اگر بیم آن نمى رفت که براى امت من سخت باشد، دستور مى دادم، روزى پنج بار مسواک کنند. مسواک را از چوب (اراک ) تهیه نموده، و او خود همیشه از این نوع مسواک استفاده مى کرد. زیرا این مسواک، دندان را تمیز کرده، و نیز مواد غذائى جا مانده، در لاى دندان را پاک مى کند، و لثه هاى دندان را تقویت مى نماید.

و در روایتى است که جبرئیل دستور مسواک و خلال کردن دندان و حجامت را از جانب خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نازل نمود(1) پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به حدى به این موضوع اهمیت مى داد که حتى در آخرین لحظات زندگى آن را فراموش نکرد. او در بستر بیمارى افتاده، و شاید لحظاتى دیگر زندگى را وداع گوید. اما در این لحظه نیز مسواک مى زند.

ابن اثیر مى نویسد: عایشه گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم که مى فرماید: خداوندا، مرا در سختى هاى مرگ یارى ده ، در این حال بعضى از فرزندان ابى بکر وارد شد، در حالى که چوب مسواکى در دست داشت.(2)

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به او نظر افکند، از نگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دریافت که او مسواک را مى خواهد، به همین جهت مسواک را نرم نموده، در اختیار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قرار دادم ، و جنابش مسواک نمودند، و آن را بر زمین گذاردند، و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بعد از لحظاتى از دنیا مى رود.(3)


1- و سائل الشیعه، کتاب الاطمهة و الاشربة، با 104 حدیث 3

2- گویند: مسواک تر و تازه سبزى در دست داشت.

3- ابن اثیر، ج 2، ص 322 + سیره نبویه ابن هشام ، ج 4، ص 6541 + البدایه ، ج 5، ص 226 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، 13 / 35 + حیاة محمد، ص 477 + بخارى ، ج 3، (5 - 6) ص 139 - 141 + طبرى ، ج 2، ص 231 و غیره ...

منبع: سیاهترین هفته تاریخ، على محدث (بندرریگى )


دسته: ویژه رحلت پیامبر - سیره پیامبر - اخلاق نبوی

تاریخ : [ 1394/9/15 ] [ 14:24 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله

مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشت‏های روشن توحید، از پروانه‏های سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.

آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.

آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.

فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بی‏خبری، جوانه‏های آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوه‏های نا مردمی به خون نشسته بود.

آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشم‏های توحیدی تو جستجو می‏کند و بشر، از آن هنگام که صدای گام‏هایت را در کوچه‏های بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.

تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمان‏ها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمه‏های شورانگیز شبانه‏اش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت می‏آید.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.

می‏آید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.

خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود می‏آید.

آئینش تکاپو می‏آموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پا به دنیا می‏گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می‏کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.

او می‏آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می‏ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می‏دوند.

معصومه داوود آبادی-پایگاه حوزه


دسته: ویژه ولادت پیامبر - دل نوشته‌ها ی نبوی

تاریخ : [ 1394/9/14 ] [ 10:2 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X