1. بنای مسجد
تأسیس مسجد باید یکی از نخستین اقدامات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در مدینه شناخته شود. «مسجد» که پیش از آن نیز در قبا تأسیس شده بود با سادهترین امکانات سرپا شده و بعدها نقش مهمی را در فرهنگ و تمدن اسلامی ایفا کرد. اخباری که درباره بنای مسجد به دست رسیده گرچه مفصل است اما اختلافات چندی نیز با یکدیگر دارد. گفته شده است که پیش از ورود آن حضرت، اسعد بن زراره با جمعی از مسلمانان از زمینی که در حوالی خانه ابوایوب انصاری ـ محل سکونت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بود به عنوان مسجد استفاده میکرد.[1] در کنار این زمین و متصل بدان «مرْبدی» قرار داشت که عبارت بود از زمینی که حیوانات اهلی را در آن نگاه میدارند. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ این زمین را که بنا به برخی نقلها، در گوشهای از آن نخلستانی متروک و حتی قبوری از مشرکان وجود داشت خرید و پس از آن تسطیح آن، به ساختن مسجد اقدام نمود. در روایتی این زمین از آن دو یتیم (با نامهای سهل و سهیل( دانسته شده که سرپرستی آنان را معاذبن عفراء ـ و در روایتی اسعد بن زراره ـ[2] بر عهده داشته است با اینکه آنان راضی به تقدیم زمین بودند، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ جز به خرید آن رضایت نداد. طبری با نقل این روایت روایت درست را آن میداند که زمین از آن «بنی النجار» بوده و پس از آنکه آنان زمین را واگذار کردند، رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به تسطیح آن پرداخته و مسجد را بنا کردند. به نقل وی پیش از بنای مسجد آن حضرت در زمین مسطحی که پیش از آن محل نگهداری گوسفندان بوده نماز میگزاردند.[3] در این روایت هیچ سخنی از دو یتیم به میان نیامده است گرچه محتمل است که خبر اینکه از بنی النجار بوده، منطبق با خبری باشد که زمین را متعلق به دو یتیم دانسته است.
این نیز محتمل است که چنین اختلافاتی در اخبار مربوط به مسجد (علاوه بر اینکه مربوط به حداقل دو بار ساختن آن در سال اول و سال هفتم است، و با یکدیگر آمیخته شده) ناشی از این باشد که مسجد در چند قطعه زمین بنا شده و هر قسمتی از آن به صورتی بوده یک قسمت مِرْبد، (یا: مُربد) یک قسمت نخلستانی متروک و یک قسمت نیز قبرستان مشرکین. درباره این قبرها گفته شده که به دستور رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آنها را تخریب کرده و استخوانهای آنها را در جای دیگری زیر خاک کردند. در آغاز تنها دیواری ساخته شد که سقفی نداشت، پس از آن ستونهایی از درخت خرما قرار داده و سقف را با شاخههای خرما پوشاندند. به طوری که در هنگام آمدن باران سطح مسجد گِلی شده و در سجده، پیشانی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و مردم گِل آلوده میشد. در آن زمان قبله به سمت شمال (بیت المقدس) بود. درباره مساحت نخست مسجد نیز گفته شده است که70 ذرع دیوار شمال به سمت جنوب و60 ذرع عرض آن از غرب به شرق بوده است.[4] به نقل مورخان رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خود از نزدیک در ساختن مسجد مشارکت داشت.[5] به نقل ابن سعد آن حضرت خود در آوردن سنگها کمک میکرد و زیر لب زمزمه میکرد:
دانش اندوزی الهی در مکه مکرمه با بعثت نبوی کار خود را آغاز کرد و با ایمان آوردن حضرت علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ و خدیجه، نخستین ثمره خود را به جهان بشریت عرضه داشت.[1] این حوزه با کار بزرگ و جهانی که در پیش داشت، از جای کوچک آغاز به کار کرد. حضور در حوزه دروس آسمانی مکه که مدرس آن پیشوای مدرسان جهان و بزرگ پیامبر خدا، حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بود، با انتخاب ویژه او همراه می گردید.
هرگاه پیامبر شخصی را مستعد پذیرش اسلام می دید به آیین الهی فرا می خواند و جان وی را از شرک و بت پرستی می پالایید. این روش تا دعوت عمومی (سه سال پس از بعثت) ادامه داشت. با آغاز دعوت عمومی برخی از مردم مکه اسلام آورده، به دین توحید گرویدند. اقامه نماز و قرائت قرآن در کنار خانه خدا از نخستین تبلیغات اسلامی بود که شاگردان مکتب وحی برای به انجام رساندن آن از شکنجه و شهادت در راه خدا باکی نداشتند و برای رساندن پیام قرآن به گوش مردم از مرگ استقبال می کردند.
خانه رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نخستین حوزه علمیه جهان اسلام است که اصحاب برای فراگیری قرآن و اصول اعتقادی و احکام دینی خود به آنجا رفت و آمد داشتند. سپس خانه بعضی از اصحاب نیز برای آموزش انتخاب گردید.
بنابر نقل محمد بن اسحاق در «الفهرست»، «علی بن ابی طالب»، «سعد بن عبید بن النعمان بن عمرو بن زید»، «ابوالدرداء عویمر بن زید»، «معاذ بن جبل بن اوس»، «ابوزید ثابت بن زید بن النعمان»، «ابی بن کعب بن قیس»، «عبید بن معاویه» و «زید بن ثابت» از جمله جمع آورندگان قرآن کریم در زمان پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بودند.[2] و به عنوان اساتید قرآن، محلِ رجوع امت اسلامی محسوب می شدند.
حوزه علمیه مدینه
حوزه علمیه مدینه منوره به دوره های مختلف و اعصار گوناگون تقسیم می شود و یکی از مهمترین و پر تحرک ترین حوزه های علمیه شیعه در عصر معصومین ـ علیهم السلام ـ است. البته با به انزوا کشاندن امامان شیعه از رونق حوزه مدینه کاسته شد، لیکن هنوز بعد از گذشت هزار و چهارصد سال به حیات خود ادامه می دهد؛ هرچند رژیمهای سیاسی حاکم بر آن تنگ می گیرند.
ابن اسحاق بر خلاف واقدی که سریّه های «حَمْزه» و «عُبَیْده بن حارث» و «سَعْد بن أبی وَقّاص» را در سال اوّل هجرت نوشته است[1]، می گوید: رسول خدا در سنّ پنجاه و سه سالگی، سیزده سال بعد از بعثت، روز دوشنبه دوازدهم رَبیع الأوّل نزدیک ظهر وارد مدینه شد و بقیّه ماه ربیع الأوّل، ربیع الآخر، دو جُمادی ـ رَجب، شَعْبان، رَمَضان، شوّال، ذی القعده، ذی الحجّه و محرّم را همچنان بدون پیش آمد جنگی در مدینه گذراند و در ماه صفر سال دوم، دوازده ماه پس از ورود به مدینه برای جنگ بیرون رفت[2].
شمار غزوه های رسول خدا ـ صلّی الله علیه وآله ـ
مَسْعودی می نویسد: غَزْوَه هائی که رسول خدا خود همراه سپاه اسلام بود 26 غَزْوَه است و برخی آن را 27 غَزْوَه نوشته اند، جهت اختلاف آن است که دسته اول بازگشت رسول خدا را از «خَیْبَر» به «وادی القُرَی» با غَزْوه خَیْبَر یکی دانسته اند.
اما دسته دوم، غَزْوَه «خَیْبَر» و غزوه «وادی القُرَی» را دو غَزْوَه شمرده اند. لیکن ابن اسحاق که نامی از «وادی القُرَی» بعد از «خَیْبر» نمی برد، نیز غَزْوَه های رسول خدا را 27 غَزْوَه می گوید و «عَمْرَه القَضاء» را جزء غَزَوات می شمارد[3].
نام و ترتیب تاریخی غزوه های رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ
1- غَزْوَه «وَدّان» معروف به غَزْوَه «أبْواء» ـ ماه صفر سال دوّم.
2- غَزْوَه «بُواط» در ناحیه «رَضْوَی» ـ ربیع الاول سال دوّم.
3- غَزْوَه «عُشَیْره» از «بَطْن یَنْبُع» ـ جمادی الأولی سال دوّم.
4- غَزْوَه «بَدْر أُولَی» یعنی: غَزْوَه «سَفَوان» ـ جُمادی الآخِره سال دوّم.
5- غَزْوَه «بَدْر کُبْرَی» ـ 17 رمضان سال دوّم.
6- غَزْوَه بَنی «سُلَیْم» تا سرزمین «کُدْر» ـ شوّال سال دوّم.
7- غَزْوَه «بَنی قَیْنُقاع»[4] ـ شوّال سال دوّم.
پیامبر اسلام - صلی الله علیه و آله - از طریق وحی از توطئه دارالندوه آگاه شد و از طرف خداوند دستور یافت از مکه خارج شود. رسول خدا مأموریت خود را به علی - علیه السلام - اطلاع داد و فرمود : امشب در بستر من بخواب و روپوش سبز یمنی مرا به روی خویش بکش. علی علیه السلام بی دنرگ این مأموریت را پذیرفت.
پیامبر آن شب همراه ابوبکر رهسپار غار ثور در جنوب مکه (در جهت مخالف راه یثرب) شد و سه روز در غار ماند تا قریش از یافتن او ناامید شوند و راهها امن گردد و او بتواند به هجرت ادامه دهد. خداوند در قرآن از تنهایی و بی یاوری پیامبر - صلی الله علیه و آله - یاد می کند که یک نفر بیشتر همراه نداشت که او نیز دچار اضطراب شده بود، اما به قدرت خداوند با آنکه قریش همه امکانات خود را به کار گرفته بودند، نتوانستند به پیامبر - صلی الله علیه و آله - دسترسی پیدا کنند :
اگر او را یاری نکنید خداوند او را یاری کرد : آن هنگام که کافران او را (از مکه) بیرون کردند در حالی که دومین نفر بود (یک نفر بیشتر همراه نداشت) هنگامی که هر دو در غار بودند، آن گاه به همراه خویش می گفت : غم مخور، خدا با ماست. در این هنگام خداوند آرامش خود را بر او (پیامبر) فرستاد و او را با سپاهی که نمی دیدید تقویت کرد و گفتار کافران (آهنگ کشتن پیامبر) را پایین قرار داد (با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (آهنگ یاری پیامبر) برتر و پیروز است و خداوند عزیز و حکیم است[1].
ورود پیامبر به قبا
رسول خدا پیش از ترک مکه، به علی - علیه السلام - فرمود که پس از رفتن او امانتهای مردم را که نزد آن حضرت بود، به صاحبانش تحویل دهد[2] و مقدمات هجرت دخترش فاطمه - علیها السلام - و چند تن زن و مرد هاشمی دیگر را که تا آن زمان موفق به هجرت نشده بودند، فراهم کند[3].
در سال سیزدهم بعثت، به دنبال انعقاد پیمان عقبه دوم در شب سیزدهم ذیحجه، میان پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و یثربیان که طی آن مردم یثرب پیامبر را به آن شهر دعوت نموده و قول حمایت و دفاع از آن حضرت دادند، و از فردای آن شب مسلمانان مکه بتدریج به یثرب هجرت کردند، سران قریش دانستند پایگاه تازهای برای نشر دعوت اسلام در یثرب آماده شده است، از اینرو احساس خطر کردند، چه، میترسیدند که پس از آنهمه آزار و اذیت که به پیامبر و پیروان او رساندهاند، پیامبر در صدد انتقام بر آید و اگر هم فرضا قصد جنگ نداشته باشد، ممکن است راه بازرگانی قریش به شام را که از کنار یثرب عبور میکرد، مورد تهدید قرار دهد. برای رویارویی با چنین خطری، در آخر ماه صفر سال 14 بعثت در «دارالندوه» (مجلس شورای مکه) اجتماع کردند و به چاره اندیشی پراختند. در این شورا برخی از حاضران پیشنهاد کردند که پیامبر تبعید یا زندانی شود ولی پیشنهاد رد شد. سرانجام تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند، اما کشتن پیامبر کار آسانی نبود زیرا بنی هاشم آرام نمینشستند و به خونخواهی بر میخاستند. سرانجام تصمیم گرفتند که از هر قبیله جوانی آماده شود تا شبانه دسته جمعی بر سر حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ بریزند و او را در بستر خواب قطعه قطعه کنند، در این صورت قاتل، یک نفر نخواهد بود و بنی هاشم نمیتوانند به خونخواهی برخیزند زیرا جنگ با همه قبائل برای آنان مقدور نخواهد بود و ناچار به گرفتن خونبها راضی خواهند شد و ماجرا خاتمه خواهد یافت. قریش برای اجرای نقشه خود شب اول ربیع الاول را انتخاب کردند.
مهاجرت گروهی از مسلمانان به خاک حبشه، دلیل بارزی بر ایمان و اخلاص عمیق آنها است. عدهای برای رهایی از شر و آزار «قریش»، به منظور تحصیل یک محیط آرام، برای بپا داشتن شعائر دینی و پرستش خدای یگانه، تصمیم گرفتند، که خاک «مکه» را ترک گویند، و دست از کار و تجارت، فرزند و خویشان بردارند؛ ولی متحیر بودند چه کنند، کجا بروند. زیرا میدیدند سرتاسر شبه جزیره را بتپرستی فرا گرفته است، و در هیچ نقطهای نمیتوان ندای توحید را بلند نمود، و دستورات آئین یکتا پرستی را برپا داشت. با خود فکر کردند بهتر این است که مطالب را با خود پیامبر در میان بگذارند. پیامبری که آئین او بر اساس «إن أرضی واسعه فایّای فاعبدون»[1] است. یعنی:«سرزمین خدا پهناور است نقطهای را برای زندگی بگزینید که در آن جا توفیق پرستش خدا را داشته باشید».
وضع رقتبار مسلمانان کاملاً بر او روشن بود. خود او، گرچه از حمایت «بنی هاشم» برخوردار بود، و جوانان «بنی هاشم» حضرتش را از هر گونه آسیب حفظ مینمودند؛ ولی در میان یاران او کنیز و غلام، آزاد بیپناه، افتادهی بیحامی، فراوان بود و سران قریش آنی از آزار آنها آرام نمیگرفتند. برای جلوگیری از بروز جنگهای قبیلهای، سران و زورمندان هر قبیله، کسانی را که از آن قبیله اسلام آورده بودند شکنجه میدادند؛ که نمونههایی از شکنجههای قریش را در صفحات گذشته خواندید.
روی این علل، هنگامی که اصحاب آن حضرت دربارهی مهاجرت، کسب تکلیف کردند در پاسخ آنها چنین گفت:
پس از آنکه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ تجاوزات قریش را در پشت عهد نامه حدیبیه متوقف کرد، در اندیشه نشر دعوت اسلامی، به خارج از مرزهای حجاز افتاد. رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ مصداق «رحمه للعالمین»[1] بوده و به عنان «خاتم النبیین»[2] رسالتی برتر از قوم عرب و حجاز بر عهدهاش بود. این مسأله امری نبود که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در دوره مدینه، آن هم پس از صلح حدیبیه مطرح کرده باشد، بلکه، از همان آغاز نبوّت، وعده دستیابی مسلمانان را به گنجهای قیصر و کسری داده و در همان مکه، مشرکان، مسلمانان پا برهنه را به تمسخر وارثان و جانشینان قیصر و کسری میخواندند. به هر روی پس از حدیبیه، کار دعوت آغاز شد، در برابر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ چند گروه متنفذ قرار داشت. یکی شاهان و ملوک کشورهای بزرگ، دوم مقامات مذهبی مسیحی و سوم رؤسای قبایل معروف و بزرگ در نواحی مختلف جزیره العرب و شامات، در اینجا به اجمال درباره این نامهها سخن خواهیم گفت. لاجرم منبع اصلی ما اثر با ارزش «مکاتیب الرسول» خواهد بود.
یکی از مخاطبان، خسرو پرویز ازجمله شاهان ساسانی بود که در سال 628 م (مطابق سال هفتم هجری) در زندان کشته شد. او از شاهان تجمل گرای ساسانی بودکه در جنگهای متعدد خود با هَرقْل شکستهای سختی خورد. با توجه به سال کشته شدن او میبایست نامه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در سال آخر حکومت وی، به دستش رسیده باشد. در نامه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ از شاه ایران به «کسری، عظیم فارس» تعبیر شده و از وی خواسته شده تا شهادت به وحدانیت خداوند و نبوت آن حضرت دهد. در غیر این صورت «گناه مجوس بر عهده او خواهد بود.»
درباره برخورد کسری آمده است که او نامه را پاره کرده و از سوی دیگر، به حاکم دست نشانده خود در یمن که نامش «باذان» بود، نامهای نگاشت و دستور داد تا «فردی قریشی را که در مکه ادعای نبوت کرده وادار به توبه کند، در غیر این صورت، سر او را برای وی بفرستد.» در نقلی از یعقوبی ـ بر خلاف دیگر نقلهاـ آمده است که او نامه را مطالعه کرد و هدایایی برای رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرستاد![3] حامل نامه رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ عبدالله بن حذافه سهمی بوده است.