یکی از بزرگترین و پر نفوذترین فلاسفۀ قرن 19 و آلمانی الاصل در کتاب زندگانی محمد نوشتۀ توماس کارلایل صفحۀ 48 می¬گوید:«اسلامیت طرح خیلی جدید و در عین حال طرح غیر مخدوش و بسیار عالی توحید می¬باشد».
آن بزرگوار ولادت پیامبر(ص) را ولادت خیرات و برکات و کوبیدنظلم و خاموش شدن بتکدهها و آتشکدهها مىشمارد. و گسترش توحید وعدل در عالم را به واسطه پیامبر(ص) مىداند.
امام در باره منزلت اجتماعى پیامبر(ص) مىفرماید: ایشان ازمیان مستضعفان برخاست و از طبقه سه، و از توده بود. ایشان شبانى کرده بود، ولى به سبب لیاقت ذاتى که داشت، خداونداو را انتخاب کرد.
در نگاه امام راحل(ره)، پیامبر(ص) عابدى مقید به نماز،خیرخواه مردم، فروتن و خوش اخلاق و زاهد بود:
به قدرى ریاضت کشید و قیام براى حق کرد که قدمهایش ورم کرد واز سوى خدا آیه (ماانزلنا علیک القرآن لتشقى) نازل گشت. جبرئیل کلید خزائن ارض را براى ایشان آورد، ولى آن حضرت تواضعکرد و فقر را فخر خود دانست.
از بعضى زنهاى رسول خدا نقل شده است: رسول الله(ص) با ما صحبتمىکرد و ما با او صحبت مىکردیم چون وقت نماز مىشد، گویى او مارا نمىشناخت و ما او را نمىشناختیم; زیرا به خدا اشتغال پیدامىکرد. ایشان وقتى کفار را ملاحظه مىکرد مسلمان نمىشوند، غصه مىخورد.
مىخواست همه به عالم نور برسند و مبعوث شده بود براى این کههیاهوهایى را که در دنیا براى رسیدن به قدرت هست، از بین ببردو خدا خواهى در مردم ایجاد کند.
پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن گونه بود،ولى خدمتگزار بود و خدمت مىکرد. پیغمبر اکرم، که شخص اول وبنیانگذار اسلام و هدایت مردم بود، آیا هیچ وقتسلطهجو بود؟ باهمین اشخاصى که رفقایش بودند، همه باهم دور هم مىنشستند. سیاهو سفید مطرح نبود.
از طریق عامه منقول است که پیغمبرخدا(ص) وقتى غضب مىفرمود اگرایستاده بود، مىنشست; و اگر نشسته بود، به پشت مىخوابید، غضبشساکن مىشد. در صورتى که محارم الهى هتک مىشد، یارى مىجست وفقط براى خدا غضب مىنمود.
امام شیوه امامانعلیهم السلام و اولیاى خدا و انبیا را حسنمعاشرت و رفتار انسانى و الهى مىداند و مىفرماید: آنها خود راخدمتگزار مردم مىدیدند و کارهایى را که باید انجام دهند، باحسن رفتار انجام مىدادند.
محمد(ص) پیغمبرى بود که به همان معنى که قدماى بنىاسرائیل مىگویند، او از یک عقیده خالص - که هیچ بستگى با بتپرستى نداشت - دفاع کرد. تمام سعى و کوشش این مرد، براى نجات ملتش از یک دین بىمعنى و بىاعتبار بود. او مىخواست آنها را از منجلاب فساد اخلاق، پستى عادات و فساد عقیده، نجات دهد؛ بنابراین، ممکن نیست در راستى اخلاق و شور خداپرستى که سراسر وجودش را فراگرفته بود، شک کرد.
بزرگترین مورخ انگلستان در قرن 18 میلادی نویسندۀ مشهور تاریخ سقوط امپراتوری روم دربارۀ قرآن چنین می¬نویسد:«از اقیانوس اطلس تا کنار رود گنگ (در هندوستان) قرآن نه فقط قانون فقهی شناخته شده¬است بلکه قانون اساسی شامل رویۀ قضایی نظامات مدنی و جزایی حاوی قوانینی است که تمام عملیات و امور مالی بشر را اداره می¬کند و همۀ این امور که به موجب احکام ثابت ولایتغیری انجام می¬شود ناشی از ارادۀ خداست. به عبارت دیگر قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمین و دستوری است شامل مجموعۀ قوانین دینی، اجتماعی، مدنی، نظامی، قضایی، جنایی، جزایی و همچنین مجموعه قوانین از تکالیف زندگی روزانه تا تشریفات دینی اعم از تزکیۀ نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومی تا حقوق فردی تا منافع عمومی و از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد».
- (کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن صفحۀ 72)
غیرممکن است کسی زندگی و شخصیت پیامبر بزرگ را مطالعه کند و او را تکریم نکند. کسی که یکی از بزرگترین پیامبران خداست... من هر چه زندگی پیامبر را بیشتر مطالعه می کنم ، احساس تمجید و تکریم من نسبت به او شکل جدیدتری می گیرد و احساس جدیدی از بزرگی این استاد بزرگ عرب به من دست می دهد.
و من کلام له علیه السلام:
وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اءَنْبِیاءَ اءَخَذَ عَلَى الْوَحى مِیثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْلیغِ الرِّسالَهِ اَمانَتَهُمْ، لَمّا بَدَّلَ اءَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلوا حَقَّهُ، وَ اتَّخِذوا الاَنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتَبالَتْهُمُ الشِّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ، فَبَعثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَیْهِمْ اءَنْبیاءَهُ لِیَسْتَاءْدُوهُمْ مِیْثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیاتِ الْمُقْدِرَهِ.
مِن سَقْفٍ فَوْقَهُم مَرْفُوعٍ، وَ مِهادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ، وَ مَعایِشَ تُحْیِیهِمْ، وَ آجالٍ تُفْنِیهمْ، وَ اءَوْصابٍ تُهْرِمُهُمْ، وَ اءَحْداثٍ تَتابَعُ عَلَیْهِمْ، وَ لَمْ یُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِی مُرْسَلٍ، اءَوْ کِتابٍ مُنْزَلٍ، اءوْ حُجَّهٍ لازِمَهٍ، اءوْ مَحَجَّهٍ قائِمَهٍ، رُسُلُ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ، وَ لا کَثْرَهُ الْمُکَذَّبِینَ لَهُمْ، مِنْ سابِقٍ سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، اءَوْ غابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ.
عَلى ذلکَ نَسَلَتِ الْقُرونُ، وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الاَباءُ، وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ، الى اَنْ بَعثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّدَا رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاِنْجازِ عِدَتِهِ، وَ تَمامِ نُبُوَتِهِ، مَاءخُوذا عَلى النَّبیِّینَ مِیْثاقُهُ، مَشْهُورَهً سِماتُهُ، کَرِیما مِیلادُهُ. وَ اءَهْلُ الاَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ، وَ اءَهْواءٌ مُنَتِشرَهٌ وَ طَرائِقُ مُتشَتِّتَهٌ، بَیْنَ مُشْبِّهٍ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، اءوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ اءَوْ مُشِیرٍ الى غَیْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَهِ، وَ اءَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهالَهِ.
ثُمَّ اخْتارَ سُبْحانَهُ لِمُحمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقاءَهُ، وَ رَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ وَ اءَکْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْیا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مُقارَنَهِ الْبَلْوى . فَقَبَضَهُ الَیْهِ کَریما صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ خَلَّفَ فِیکُمْ ما خَلَّفَتِ الاَنْبِیاءُ فِى اُمَمِها اِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلا، بِغَیْرِ طَرِیق واضِحٍ، وَ لا عَلَمٍ قائِمٍ.
خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مىشود، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند. پس پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده اند، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند. و نشانه هاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان میشود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان میکند یا حوادثى که بر سرشان
میتازد، آگاهشان سازند. خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بى نصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود. پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد، گفته بود و برخى را که پسین بودند، به پیامبران پیشین شناسانده بود.
قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد. پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد. در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود. نشانه هاى پیامبرى اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود. در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود: پاره اى خدا را به آفریدگانش تشبیه میکردند. پاره اى او را به نامهایى منحرف میخواندند و جماعتى میگفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود.
خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد (صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .
محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بى آنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه اى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد
خطبه دوم
و من کلام له علیه السلام:
... وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ اَلْمَشْهُورِ وَ اَلْعَلَمِ اَلْمَأْثُورِ وَ اَلْکِتَابِ اَلْمَسْطُورِ وَ اَلنُّورِ اَلسَّاطِعِ وَ اَلضِّیَاءِ اَللاَّمِعِ وَ اَلْأَمْرِ اَلصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ اِحْتِجَاجاً بِالْبَیِّنَاتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیَاتِ وَ تَخْوِیفاً بِالْمَثُلاَتِ وَ اَلنَّاسُ فِی فِتَنٍ اِنْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ اَلدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی اَلْیَقِینِ وَ اِخْتَلَفَ اَلنَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ اَلْأَمْرُ وَ ضَاقَ اَلْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ اَلْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ اَلْعَمَى شَامِلٌ عُصِیَ اَلرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ اَلشَّیْطَانُ وَ خُذِلَ اَلْإِیمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ أَطَاعُوا اَلشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلاَمُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلاَفِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِکِهَا فَهُمْ فِیهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِی خَیْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِیرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکْرَمٌ.
... و گواهى دهم که محمد (ص) بندهى او و پیامبر اوست. او را به آیین پرآوازه و نامدار؛ آثار و منشور فراهم آمده در نوشتار و نور درخشنده و فرمان قاطع و روشن گسیل داشت تا ابرهاى شبهه را بزداید و روشنى ها را بر کرسى نشاند و از آیات خشم الهى برحذر دارد و از عذاب بترساند .
اما مردم در شبانگاه طلوع محمد (ص) گرفتار فتنه هایى بودند که رشته ى دین را گسیخته و ارکان یقین را لرزانده، هر کس به سویى پناهنده و نظام زندگى درهم ریخته و راه نجات به هم آمده و نور امیدى باقى نمانده بود.
بازار هدایت بى رونق و ظلمت کورى همه گیر. بر خدا عصیان می شد و شیطان یاری میگشت. کشتى ایمان در غرقاب بود و بادبان آن در سقوط و نشانه هاى آن وخیم و راههاى آن ناراه.
آرى، از شیطان فرمان مى گرفتند و در بیراهه هاى او پاى مى کوبیدند و در گندابزار او پرسه مى زدند. آنها مظهر شیطان و پرچمدار او بودند.
فتنه همچنان بیداد مى کرد و مردم را لگدکوب مى ساخت و هر دم آماده ى حمله و هجوم بود و فضایى مه آلود از سرگردانى و نادانى و گرفتارى بر سینه ها سنگینى مى نمود. آنها در برترین خانه ها (حرم الهى) و در کنار بدترین همسایگان (بت پرستان) بودند.
چه جامعه ى ناامنى که خوابشان پریشانى و کابوس و روشنى چشمشان اشک خون بود، در سرزمینى که دهان دانشمندان به ذلت بسته و نادانان بر کرسى احترام نشسته.
ضرورت دولت در اسلام ازموضوعات مهم واساسی است که بررسی آن موضوع مقاله پیش رو را تشکیل می دهد.دین اسلام بعنوان آخرین دین آسمانی دربردارنده قوانین ومقرراتی است که برای هدایت بشرازسوی خدای متعال برپیامبرگرامی اسلام حضرت محمد(ص) فرستاده شده است، ازآنجای که خداوند خالق انسانها است وعالم برهمه چیزمی باشد وتمام ابعاد وجودی اورا می داند لذا بهتر مصالح اورا تشخیص می دهد لذا قانونی که ازسوی خداآمده کامل ترین وجامعترین قوانینی است که سعادت دنیا آخرت انسان راتضمین می کند.
اما وجودقانون به تنهای نمی تواند زندگی انسان راسروسامان دهد وسعادت اوراتضمین نماید بلکه درکنارقانون باید نهادی وجودداشته باشد که آن قوانین را عملیاتی واجرای سازد، درآنصورت است که قانون می تواندتاثیر گذار باشد.نهادیا سازمانی که وظیفه اجرای قانون واداره امور جامعه را بعهده دارد دولت نامیده می شود وازضرورت های زندگی بشر بشمار می رود وبدون وجود وجوددولت وحکومت،جامعه انسانی دچارهرج ومرج گشته وراه زوال ونابودی راخواهد پیمود.
دین اسلام همان قانون جهت دهنده زندگی انسانها می باشد ودرکنار آن وجوددولت اسلامی نیز ضروری است ، مابرآنیم که ضرورت تشکیل دولت در اسلام را مورد برسی قراردهیم تابا ضرورت وزوایای دولت در اسلام آشناشویم. در این مقاله موضوعات ذیل مورد بحث وبررسی قرار می گیرد : ضرورت دولت ،پیشینه دولت در اسلام وضرورت دولت در اسلام.
تعریف دولت
دولت یک واژه بسیار مهمی است که درعلوم سیاسی کاربرد فراوان دارد برای آشنای با معنای آن ابتدا نیازاست که مفهوم لغوی آنرا بشناسیم وسپس معنای اصطلاحی آن را بیان نمائیم.دولت درلغت این چنین تعریف شده است:
با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید. اگر ممکن است در ابتدا تعریفی از «جهانی شدن» ارائه نموده و تفاوت آن را با «جهانی سازی» برای ما بیان نمائید.
? دکتر بینش: بنده تشکر می کنم از اینکه تلاش فرهنگی انجام می دهید .... بحث جهانی شدن مبنایی است که در ادیانی همچون مسیحیت وغیره وجود دارد. ادیان همگی بدنبال جهانی شدن هستند. اما به صورت مشخصتر بحث از جهانی شدن توسط هگل شروع شدهاست. به نظر او دنیا کوچکتر وکوچکتر بود و در نهایت همه به طرف غرب کشیده می شوند. نظریه های جدیدی که مطرح میشوند نیز به مطلب اشاره دارند اما با این تفاوت که در نظریه هگل تفکر به جایی میرسد که انسانها از تفکر بینیازمی شوند. ازهمین نظریه در دهههای اخیر نویسندگانی چون فوکویاما (نویسنده کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان) و هانتینگتون استفاده کردهاند، لذا نظرشان این است که با فروپاشی شوروی تفکر لیبرالی آخرین تفکر و جهانیترین تفکر است، و انسانی که ایدههای غربی دارد بالاترین انسان است و با همین تفکر میتوان جهان را هدایت کرد. در کل باید بگویم دیدگاه جهانی شدن، هرچند رابطه با ادیان دارند اما تفکر آن سکولار است و انسان را عامل پخش کننده آن میداند.
جهانی سازی، بیشتر تفکری است که در غربِ بعد از فروپاشی شوروی به وجود آمد. تفکر غربیها ایناست که وقتی ایدهی «جهانی شدن» کامل است، چرا پخش نکنیم و گسترش ندهیم. اولین حرف شان ایناست که هدف ما دموکراتیک کردن جهان است؛ یعنی یکی از اصلی ترین تفکر آنها انسان گرایی است که بر اساس چنین نگرشی به دموکراسی سازی و حاکم نمودن انسان بر سرنوشتاش، مهمترین دغدغة آنها به شمار میآید. لذا ما باید این واقعیت را بپذیریم که آنان به قصد اجرا قدم گذاشته اند. البته بحث اقتصادی و تأثیر جهانی سازی بر توانمندیهای اقتصادی غرب را، نباید از نظر دور داشت؛ چون وقتی اقتصاد تأمین و ظرفیتهایی اقتصادی افزایش یافت، بقیه نیز به دنبال آنها حرکت میکند.
دانشمندی بنام لیپسیت بر این نظر است که رفاه اقتصادی اگر در جامعه پیاده شد سیاست وفرهنگ خود به خود فعال می شود. غرب با این تفکر، درپی جهانی سازی هرچند که جهانی شدن یک سیرتاریخی است و جهانی سازی، اکنون به سردمداری آمریکا دنبال میشود.
گسترش روز افزون باورهای دینی، توجه به نیازمندی های روحی و گرایش به سوی معنویت از یکسو، موفقیت اسلام در پاسخ گوئی به نیازمندی های جدید انسان غربی از سوی دیگر، بزرگترین چالش فراروی نظام های سیاسی مبتنی بر آموزه های لیبرالیسم و سرمایه محور غرب است. عجز از رویاروئی های ایدئولوژیک و ضعف در پاسخگوئی به نیازمندیهای زمان، حامیان دولتی مکاتب انسان ساختة غربی را برآن داشته است تا با در اختیار گرفتن رسانه های گروهی، جنگ روانی جدیدی را به راه اندازند تا افکار عمومی علیه باورها و آموزه های اسلامی ساماندهی شده و تصمیم گیری های سیاسی علیه مسلمانان را امکانپذیر نماید.
به نظر می رسد چاپ کاریکاتور های موهن از رسول اعظم«ص»، تخریب بارگاه ملکوتی امامین عسکریین«ع»، صحبت های متعصبانه پاپ بندیکت شانزدهم، همگی دریک راستا و در جهت تخریب چهرة اسلام در نزد افکار عمومی جهان غرب، صورت می گیرد. باتوجه به اینکه مفاهیم: خشونت و ترور، بی اعتنائی به حقوق زنان، بدوی بودن دین اسلام، از کاریکاتور ها و سخنان بندیکت برمی آید[1]؛ می توان عوامل زیر را برای انگیزه های غرب در توهین به ساحت مقدس پیام آور مهربانی بر شمرد:
1- ترسیم چهرهتروریستی از پیامبر اسلام(ص) و مسلمانان
1/1- معنا و مفهوم تروریسم
فرهنگ اصطلاحات سیاسی دالوز (Dalloz) تروریسم را اقدام سیاسی خشنوت آمیز افراد یا اقلیت های سازمان یافته علیه اشخاص، دارائی ها و نهادهائی می داند که برای نیل به اهدافی نظیر، کسب استقلال از یک دولت، سرنگونی رژیم حاکم و مبارزه علیه برخی جنبه های سیاسی یک دولت، صورت می گیرد.[2]براساس مادة یک «کنوانسیون سازمان کنفرانس اسلامی برای مقابله با تروریسم»، تروریسم به هر اقدام خشونت آمیز یا تهدید به آن گفته می شود که صرف نظر از مقاصد مرتکبین آن به منظور ارعاب یا تهدید آنان صورت می گیرد و موجب به خطر انداختن جان یا امنیت آنان یا آسیب رساندن به محیط زیست یا به یکی از تأسیسات یا اموال خصوصی یا عمومی گردد.[3]
2/1- نگاه اسلام به تروریسم