این مقاله با نگرشی دیگر به پیامبر اعظم(ص) و با بهره گیری از سخنان اندیشمند بزرگ امام موسی صدر به رشته نگارش در آمده است. امید که در سال پیامبر اعظم(ص) بتوانیم جرعه نوش دریای معرفت آن صاحب منصب عرش الهی، مخاطب «بلغ العلی بکماله» و برگزیده و درود فرستاده شده خدا و مؤمنان باشیم.
از سپیده دم آفرینش آدمی، ذهن او در پی شناخت بوده است. از همین رو، در خود و پیرامون خود، به کشف ناشناخته ها پرداخت و در طی هزاران سال با تلاشی جانکاه در پی حقیقت گشت. آنچه بیش از همه آدمی را به تکاپو وا می داشت و او را به اندیشیدن بر می انگیخت، ترس او بر سرنوشت خویش بود. زیرا که خود را در جهانی پر سطوت، که از زمین و آسمان بر او دشمنانی بزرگ چیره می کرد، ناتوان می دید، و یارای برابری با آنها را نداشت. امنیت و ثبات دو انگیزه ژرف و دو هدف دوردست او، در پس نگاه های خیره وترسان او در معمای طبیعت، بودند. برای تحقق امنیت وآسایش تنها دو راه پیش رو داشت:
1- چیرگی بر طبیعت
2- سازش با طبیعت از هر راه ممکن
چون در آن مرحله از تحقق امر نخست فرو مانده بود، به اکراه، به کوشش برای تحقق امر دوم تن داد. از این رو به خلق اوهام گوناگون پرداخت و به بندگی آنها پرداخت. قرآن نیز آن را بیان کرده است، همچنان که این مسأله در تاریخ ادیان و عقاید ثابت شده است.
رسالت همه انبیا یکی است، و اختلافشان، تنها به ادوار زندگی بسته است؛ ادوار زندگی با توجه به «تکامل وتکوین». جوهر انقلاب پیامبران بر ضد بت پرستی به هر شکلی که باشد، در مراحل و ادوار مختلف تفاوتی نمی کند. زیرا که آنان رهبرانی رهایی بخشند؛ به دقیق ترین معانی ای که ما امروز از این دو واژه (رهبر و رهایی بخش) در می یابیم. گزاف نیست اگر بگوییم حضرت محمد(ص) بزرگترین پیامبر است وانقلاب او بزرگترین انقلاب. این بیان واقعی این انقلاب است و نتایج این انقلاب و تاریخ، این را ثابت کرده است.
محمد صلی الله علیه و آله را نباید تنها رسول عربی دانست که شکوه حضور پیامبرانه او برای همیشه انسان و انسانیت بوده است. پیامبری که جز سرنوشت جانها سرنوشت دلها را نیز در قبضه داشت.
از سویی حضور تاریخی ایشان در نقطهای تاریخی و در بستری جغرافیایی امری ناگزیر بوده است که خود باعث نگاهی مقطعی در تاریخ اسلام به شخصیت و سیره ایشان است.
نگاهی که البته به خاطر فرازمانی و فرامکانی بودن حضرت محدود به انسان آن روزگار نمیشود. اما شناخت آن در بستر زمانی و مکانی خودش حائز اهمیتی بسیار است.
اینجا یثرب است، محلههای فقیرنشینی که حالا ریگ کوچههایش همه عطر نام جدید خود را داد میزنند. اینجا «مدینة النبی» است. کنار خانه ابو ایوب انصاری که پیامبر بعد از هجرتش که تا امروز مبدأ هجرت ماست منزل گرفته و قرار است مسجدی ساخته شود. نخستین مسجد، میبینید همه دست به کارند، مهاجر و انصار ندارد. کار است و کار عشق است و عشق.
عمار یاسر است که سرود و رجزها را میشکند، پشتش از آن همه خشتی که بر آن گذاشتهاند خم شده؛ داد می زند: یا رسول الله کشتند مرا، باور کنید خودشان این همه باری که بر دوشم گذاشتهاند را نمیکشند.
خدای متعال در قرآن کریم پیامبر خود را با چهار صفت بسیار مهم به مردم معرفی میکند:
"لقد جائَکم رَسولٌ مِن انفسِکم عَزیزٌ عَلیهِ مَا عَنِتمْ حَرِیصٌ عَلیکم بالمُؤمِنِین رَوُفٌ رَحیم"(توبه/128)
- مردمی است:چون از مردم است به همه دردها و مشکلات آنان آشنا است؛ " مِنْ اَنفُسِکم"
- دلسوز است:از هر گونه ناراحتی و رنج و زیان مردم سخت ناراحت میشود؛ "عَزیزعلیه مَا عَنتم"
- علاقه زیادی به مردم دارد:عشق بسیار به خیر و سعادت و پیشرفت و بزرگی و مجد و هدایت مردم دارد؛ "حَریصٌ عَلیکم"
- مهربان و رئوف است: نسبت به مؤمنین مهربانی و رأفت خاصی دارد؛ " بِالمُؤمِنینَ رَؤفٌ رَحیم"
امیرالمؤمنین، پـیامبر اکـرم صلی الله علیه و آله را بـا اوصاف بسیار زیبایی به مردم معرفی میکند:
" طبِیبٌ دَوّارٌ بِطبّهِ، قَد اَحکَمَ مَرَاهِمَهُ وَ اَحْمَی مَوَاسِمَهُ یَضَعُ ذَلِکَ حَیْثُ الحَاجَة اِلَیه، مِن قـلوبٍ عُمْی وَ اذانٍ صُمّ وَ اَلسِنةٍ بُکمٍ، مَتتبعٌ بِـدَ وَائِهِ مَـوَاضِعَ الغـفلَةِ وَ مَواطِنَ الحَیرَة."(1)
امیرالمؤمنین فرمود:
پیامبر؛
- پزشک سیّار است:او برای درمان بیمارانش حرکت میکند و خود به سراغ آنان میرود. (چرا که برخی از پزشکان مینشینند تا بیمار به نزدش برود. یکی از فرقهای نبی و رسول در همین موضوع است.)
- متخصص و درد شناس است:دردهـا را بـه خـوبی تشخیص میدهد، حتی بیماریهای روحی و روانی را میشناسد.
- نسخههای شفابخش دارد:نسخههای او تمام بیماریها، حتی قـلبهای کـور و گـوشهای سنگین و زبانهای لال را شفا میدهد و با داروی خود به دنبال بیماران غافل و سرگردان است.
پینوشت:
1- نهج البلاغه، خطبه 108.
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: پدرمرسول خدا صلىالله علیه و آلهبر من وارد شد در حالى که مهیاى خواب بودم. حضرت فرمودند: اى فاطمه نخواب مگر بعد از آن که چهار عمل را به جاى آورى: اول، ختم قرآن کنى؛ دوم ، پیامبران را شفیعان خود گردانى ؛ سوم ، مؤمنین را از خود خشنود گردانى ؛ چهارم ، حج و عمره کنى. حضرت این را فرموده و اقامه نماز کردند ، من صبر کردم تا نماز پدرم تمام شد. سپس پرسیدم یا رسول الله، مرا به چهار چیزى امر فرمودید که در این مدت زمان، قدرت انجام آنها را ندارم.
پدرم تبسمی کرده، فرمودند: هر گاه سه مرتبه سوره «اخلاص» را بخوانى گویا ختم قرآن کرده اى، و هر گاه صلوات بفرستى بر من و پیامبران پیش از من ، همه ما شفیعان تو خواهیم بود و هر گاه براى مؤمنین استغفار کنى پس تمامى ایشان از تو خشنود مىشوند ، و هر گاه بگویى «سبحان الله و الحمدلله و الله اکبر» مثل این است که حج و عمره انجام داده باشى.