پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای رشد اندیشه اعراب کوشید تا درست بیندیشند و حقیقت را از خرافه باز شناسند. خداوند در قرآن کریم درباره رسالت پیامبر در این باره می فرماید: وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ. (اعراف: 157) و از [دوش] آنان قید و بندهایی را که برایشان بوده است، برمی دارد. «إِصْر» به معنای نگه داری و محبوس کردن است. همچنین به کار سنگینی که انسان را از فعالیت باز می دارد، «اصر» گفته می شود.1 یکی از مصداق های «اصر» در دوره جاهلی، خرافات بود که پر و بال اندیشه اعراب را بسته بود. آنان به جایِ ریشه یابی علت ها و دست یافتن به راه حل ها، به اوهام و خرافات معتقد بودند. رسول خدا صلی الله علیه و آله این غل و زنجیرها را گشود و از ملت پیرو خرافه، مردمانی اندیشمند و متمدن پدید آورد. پیامبر، یکی از برنامه های تبلیغی اسلام را مبارزه با خرافه اعلام کرد. هنگامی که معاذ بن جبل را به یمن فرستاد، به او چنین سفارش کرد: و أَمِتْ أَمْرَ الْجاهِلِیَّةِ إِلّا ما سَنَّهُ الْإِسْلامُ وَ أَظْهِرْ أَمْرَ الْإِسْلامِ کُلَّهُ صَغِیرَهُ وَ کَبِیرَهُ.2 آثار جاهلیت (و افکار و عقاید خرافی) را در میان مردم نابود کن و سنن اسلام را از خرد و کلان (که همان دعوت به تعقل است) زنده ساز. همچنین به مردم فرمود: کُلُّ مَأْثُرَةٍ فِی الْجاهِلِیَّةِ تَحْتَ قَدَمَیَّ.3 تمامی آثار (باطل و نادرست) دوره جاهلیت زیر قدم من قرار دارد (و بی اعتبار است). قرآن کریم، از پیامبر با نام های برجسته ای چون رسول، داعی، شاهد و مزکّی یاد کرده است. «مزکّی» از ماده زکی و به معنای گام برداشتن آن حضرت در مسیر رشد و تربیت فکری جامعه است. اندیشمندان، خرافه زدایی را مهم ترین عامل رشد فکری می دانند. ازاین رو، ذهنی که گرفتار خرافه باشد، نمی تواند به رشد و باروری برسد. خرافه، بزرگ ترین مانع در مسیر اندیشیدن است. مهم ترین کاری که پیامبر اسلام برای رشد فکری جامعه انجام داد، برقراری درست پیوندها بود. ایشان هرگز اجازه نمی داد پندار، جای گزین حقیقت شود. بر این اساس، در برخورد با نمودهای عینی و مصداق های خرافه، رهنمودهای لازم را مطرح می کرد. در فصل پیشین، نمونه هایی از آن را بیان کردیم.
با توجه به خشک سالی و گرمسیری منطقه عربستان و نیاز زیاد مردم به آب، برای بارش باران کارهایی انجام می دادند. برای نمونه، هنگام خشک سالی، پیران قوم، مراسمی با آداب ویژه برگزار می کردند. آنان به دم و پاهای گاوهای ماده، هیزم می بستند و آنها را بالای کوه می بردند. آن گاه هیزم ها را آتش می زدند و گاوها را از بالای کوه به دویدن وامی داشتند. در پندار آنان، ناراحتی و نگرانی گاو در باران خواهی بسیار اثرگذار بود. موکلان باران، به دلیل قداست گاو، ناراحتی او را تحمل نمی کردند و باران می فرستادند. شاید آتش افروزی و سر و صدا، تقلید از رعد و برق بوده است. هشام بن کلبی، این مراسم را با بیان آداب آن، در قالب شعر گزارش داده است.1 با ظهور اسلام، این خرافه برچیده شد. رسول گرامی اسلام با هدایت مردم، آنها را از کج اندیشی نجات داد و با کندن چاه و قنات، زمین های بایر را احیا کرد. آنجا که اسباب و علل مادی در اختیار نیست، برای توسل معنوی، نماز استسقا تشریع شده است. در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، گروهی از کمی باران و خشکی صحراها به ستوه آمدند و از حضرت خواستند تا دعایی کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمان داد مسلمانان به جایی گسترده بروند و از آنان دعوت کرد که دعا کنند و نماز استسقا بخوانند. حضرت دعا می کرد و مردم آمین می گفتند. وحی نازل شد و از استجابت دعا خبر داد.2 ابن عباس چنین می گوید: در یکی از سفرها، همراهان پیامبر گرفتار تشنگی شدیدی شدند. با دعای پیامبر بارانی نازل شد و همه سیراب شدند، ولی در این میان، حضرت رسول شنید که مردی می گوید: به برکت طلوع فلان ستاره، باران نازل گردید! و این یکی از مظاهر بت پرستی و ستاره پرستی بود.3
عرب جاهلی، عطسه را شوم و نشانه بلا و حادثه تلخ می دانست. ازاین رو، چنین کاری از او سر نمی زد. باور داشتن اثرگذاری عطسه، کم و بیش در جوامع امروزی نیز وجود دارد. برخی بر این باورند که یک عطسه نشانه نحوست و بدی آن کار و دو عطسه، نشانه خوبی و میمنت آن کار است.
با بررسی تاریخ پیش از اسلام، به این نکته پی می بریم که به اثرگذاری عطسه بسیار توجه شده است، به گونه ای که در توصیف دلاوری جنگ جویی می گفتند: «او چنان دلاوری است که عطسه او را از به کام شیر رفتن نبرد باز نمی دارد».1
اسلام با این پندار خرافی جنگیده و عطسه را نعمتی برای بدن شمرده که مستلزم شکر پروردگار است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْعُطاسَ وَ یَکْرَهُ التَّثاؤُبَ، فَإِذا عَطَسَ أَحَدُکُمْ وَ حَمِدَاللّهَ کانَ حَقًّا عَلی کُلِّ مُسْلِمٍ سَمِعَهُ أَنْ یَقُولَ لَهُ: یَرْحَمَکَ اللّهُ.2
خداوند عطسه را دوست می دارد و خمیازه را مکروه می داند. هرگاه کسی عطسه کند، حمد خدا گوید و هر مسلمانی که عطسه را می شنود، او را دعا گوید و از خداوند رحمت طلب کند.
بر اساس این روایت، عطسه، رحمانی و خمیازه که نشانه کسالت است، شیطانی است. در روایتی از قول پیامبر چنین آمده است:
هرگاه کسی عطسه کرد، حمد خدا گوید و کسی که بر او می گذرد، برای او طلب رحمت کند و عطسه کننده نیز در پاسخ، هدایت و عاقبت به خیری را طلب کند.3
تکرار عطسه که ممکن است نشانه دریافت هوا باشد، نعمت است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این باره فرمود: «أَلْعُطاسُ لِلْمَرِیضِ دَلِیلُ الْعافِیَةِ وَ راحَةٌ لِلْبَدَن؛ عطسه کردن مریض نشانه سلامتی و آسودگی بدن است».4
1. نک: ابن عبد ربه اندلسى، عقد الفرید، بیروت، بى نا، 1404هـ . ق.
2. صحیح بخارى، ج 5، ص 2298، ح 5872.
3. همان، ح 5870.
4. بحارالانوار، ج 73، ص 53.
او ستوده راستگو، محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. جذبه های وجودی اش جان ها را شیفتگی، دیدگان را روشنایی، و ملت ها را حیات معقول و جاودانه می بخشد. بویژه آن که خاتمیّت رسالت، او را در مرتبتی والا و جمالی غیر قابل وصف قرار داده که یک جا فیض رسالت و چشمه سارهای نبوّت را بر انسان و جهان جاری ساخته است.
حدیث زیبایی های محمدی، زمانی دل انگیزتر می شود که آینه آن، وحی الهی باشد و آفاق زندگی و سیره عملی آن بزرگوار در میان گلواژه های قرآن جستجو شود. در این نوشتار، سیمای رسول خدا را در پرتو کلمات الهی به تماشا می نشینیم و آیات حُسن یار را از زبان دلدار می شنویم.
مژده وجودش از پیش، به بشریّت داده شده بود. کتاب های آسمانی زبور، تورات و انجیل او را با نشانه و علامت های روشن مشخص نموده اند. قرآن کریم می فرماید:
حضرت محمد صلی الله علیه وآله همچون خورشید تابان در آسمان انسانیت می درخشید و کالبد ارزشهای والای اخلاقی و کمالات و سجایای انسانی را روح می بخشید. ایشان الگوئی به تمام معنا از جمیع کمالات و امتیازاتی که یک انسان در همه ابعاد وجودی خود می تواند داشته باشد در زندگی سراسر عظمت و شگفت انگیز آن حضرت ترسیم شده است که برای همیشه چون مشعلی فروزان فراراه آدمیان پرتو افشانی می نماید. دراین مجال برانیم شمه ای از اخلاق ملکوتی ان حضرت را بیان نماییم.
او زندگی بی آلایشی داشت و زوائد معیشت را از زندگانی خود دور نمود. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: فرشته ای خدمت رسول خدا آمد و گفت: ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: اگر بخواهی سرزمین مکه را برای تو از طلا پر سازم. رسول خدا سر بسوی آسمان بلند کرده عرض کرد: خدایا ! این حال برای من بهتر است که یک روز از غذا سیر شوم و سپاسگزاری تو را کنم و روز دیگر گرسنه باشم و از تو گدایی کنم.
پیوند حادثه های زمینی با وضع افلاک و اجرام آسمانی انکارناپذیر است. البته درباره سعد یا نحس بودن فلان ستاره نمی توان حکم قطعی صادر کرد.
برخی ستاره شناسان قدیم هند بر این باور بودند که رخدادهای زمینی با اوضاع افلاک پیوند دارد و سیاره و ستاره را در وضع زمین اثرگذار می دانستند.
علامه طباطبایی، روایات وارد شده درباره اثرگذاری یا بی اثری وضع ستارگان در نحوست و سعادت را بر چند قسم می داند:
الف) برخی از روایات، مسئله سعد و نحس را پذیرفته، مانند روایتی که در بحار از نوادر و او به سند خود از حمران از امام صادق علیه السلام روایت کرده است : «کسی که مسافرت یا ازدواج کند، در حالی که قمر در عقرب باشد، هرگز خوبی نخواهد دید.» ممکن است این روایات حمل بر تقیه شود و نیز ممکن است بر مقارنه این اوقات با تفألی که مردم می زنند، حمل شود. به همین دلیل، در روایاتی دستور رسیده است که برای دفع نحوست، صدقه دهید. مانند روایت راوندی که به سند خود از موسی بن جعفر از پدرش از جد بزرگوارش نقل می کند: «در هر صبح گاه به صدقه ای تصدق ده تا نحوست آن روز از تو برطرف شود و نیز در هر شامگاه صدقه بده تا نحوست آن شب از تو دور گردد... .» البته احتمال دارد این روایات ناظر به ارتباط وضع افلاک و حادثه زمینی باشد. در این صورت، به نحو مقتضی خواهد بود، نه به نحو علیّت.1
نحس به معنای سرخی فوق العاده افق است که آن را به صورت نحاس، شعله آتش خالی از دود درمی آورد. ازاین رو، به معنای شوم نیز هست.1
نحوست ایام به این معناست که در آن زمان، حادثه های ناخوشایند رخ می دهد و کارهای انسان به ویژه برخی اعمال، نتیجه خوبی نخواهد داشت و سعادت ایام، برخلاف این است.
برای سعد و نحس ایام نمی توان برهانی آورد؛ زیرا اجزای زمان از نظر طبیعی مانند هم هستند و تفاوتی میان یک روز با روز دیگر نیست تا یکی را سعد و دیگری را نحس بدانیم، ولی عواملی ممکن است در پیدایش حادثه ها اثرگذار باشند که از حیطه دانش انسان خارج است و نمی توان اجزای زمان را با عوامل اثرگذار سنجید. تجربه هم نمی تواند کارگشا باشد؛ زیرا تجربه هنگامی سودمند است که انفکاک زمان ها از عوامل امکان پذیر باشد و هر عاملی با آن زمان معیّن سنجیده شود. حال آنکه زمان ها جدا از عوامل نداریم و عوامل هم برای ما معلوم نیست.
انکار سعد و نحس ایام، به برهان نیاز دارد که چنین چیزی نیز ممکن نیست. سعد و نحس ایام، از نظر عقلی امری بعید است. البته به معنای محال بودن نیست.2
عرب جاهلی برای در امان ماندن از آزار ارواح ناپاک و دیوانگی و چشم زخم، آویزه هایی از استخوان مردگان، سنگ های جادویی و پارچه های آلوده به کثافات می آویختند یا تصویر حیوان های درنده را در بدنشان خال کوبی می کردند.1 ازاین رو، برای آویزه های جادویی، اثر مافوق طبیعی قائل بودند و آنها را در همه حال با خود همراه داشتند. پیامبر گرامی اسلام، این امور را بی اثر دانسته و بی خبران را آگاه ساخته و راه درست را به آنان نشان داده است. آن حضرت از سر مهربانی و دل سوزی به پدران و مادران می فرماید: «این آویزه های بی اثر را از بچه ها دور سازید و آنها را با این قلاده ها به رنج نیندازید.» و بر شما باد به استفاده از قُسط.2
«لاتُعَذِّبُوا صِبْیانَکُمْ بِالْغَمْزِ مِنَ الْعَذَرَةِ (أَلْعُذْرَةِ) وَ عَلَیْکُمْ بِالْقُسْطِ(عُودٌ یُتَداوی بِهِ)».3
رسول اکرم صلی الله علیه و آله به زنی به نام أم قیس که بر فرزندش شی ء جادویی آویزان کرده بود، فرمود:
إِتَّقُوا اللّهَ عَلی ماتَدْغَرْنَ أَوْلادَکُنَّ بِهذَا الْعِلاقِ، عَلَیْکُنَّ بِهذَا الْعُودِ الْهِنْدِیِّ، فَإِنَّ فِیهِ سَبْعَةَ أَشْفِیَةٍ.4
از خدا بترسید به خاطر اینکه فرزندانتان را با این آویزه ها به زحمت انداخته اید. بر شما باد استعمال عود هندی که در آن درمان هفت بیماری است.
پیامبر اسلام، طیرة و شومی را بی اساس دانسته است. حضرت در حدیثی طولانی، فال بد را معتبر ندانسته است.1
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در جایی دیگر می فرماید: «رُفِعَتْ عَنْ أُمَّتِی الطِّیَرَةُ؛ در امت من، فال بد زدن وجود ندارد».2
رسول گرامی اسلام برای دور ماندن از فال بد چنین گفته است: «أَلطِّیَرَةُ شِرْکٌ؛ فال بد زدن، شرک است».3
همچنین ایشان فرموده: «مَنْ رَدَّتْهُ الطِّیَرَةُ عَنْ حاجَةٍ فَقَدْ أَشْرَکَ؛ کسی که فال بد او را از برآوردن نیازهایش باز دارد، شرک ورزیده است».4
کسی که به فال بد معتقد باشد، زندگی را بر خود دشوار می سازد و همواره منتظر پی آمدهای آن است. ازاین رو، در حدیث نبوی آمده است: «لا طِیَرَةَ وَ الطِّیَرَةُ عَلی مَنْ تَطَیَّرَ؛ فال بد حقیقت ندارد. فال بد بر کسی است که فال بد بزند».5