اقتصاد از جنبه های مهم زندگی است که اگر درست مدیریت شود از بهترین یاوران انسان در کسب فضایل و رسیدن به کمال مطلوب خواهد بود و اگر به آن بی توجهی شود و یا در اثر سوء مدیریت فردی و یا دولتی، دچار ضعفهای جدی گردد به همان اندازه که آن طرف سازنده است این طرف مخرب، و سببی مهم برای دور شدن انسان از آن فضایل و کمالات خواهد بود.
اقتصاد از جنبه های مهم زندگی است که اگر درست مدیریت شود از بهترین یاوران انسان در کسب فضایل و رسیدن به کمال مطلوب خواهد بود و اگر به آن بی توجهی شود و یا در اثر سوء مدیریت فردی و یا دولتی، دچار ضعفهای جدی گردد به همان اندازه که آن طرف سازنده است این طرف مخرب، و سببی مهم برای دور شدن انسان از آن فضایل و کمالات خواهد بود.
دین به عنوان تنها برنامه سعادت بخش انسان در دنیا و آخرت، از این مهم، غفلت نکرده و دستوراتی سازنده و راهگشا در این باره ارائه کرده است که می توان آن را در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله به خوبی مشاهده کرد.
آن حضرت در دعایی، فقر را در ردیف کفر و عذاب قبر قرار داده و از آن به خدا پناه می برد:
اللّهُمَّ إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکُفرِ و َالفَقرِ و عَذابِ القَبرِ.[1]
یکی از بحثهای مهم تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مباحث مربوط به جهاد ایشان با دشمنان است که در منابع تاریخی ما تحت عنوان « مغازی » از آن بحث شده است .
در اصطلاح به هر جنگی که پیامبر صلی الله علیه وآله در آن شرکت می فرموده است «غزوه» می گویند. در برابر «سریه»، که هر جنگی است که مسلمانان به امر پیامبر صلی الله علیه وآله و بدون حضور آن حضرت انجام می دادند.(2)
باید توجه کرد که هم در تعداد غزوات و هم در تعداد سرایای آن بزرگوار اختلاف نظر وجود دارد. مثلا گروهی بازگشت رسول خدا صلی الله علیه وآله را از خیبر به وادی القری با غزوه خیبر یکی دانسته اند. اما گروه دیگر غزوه خیبر و غزوه وادی القریی را دو غزوه می دانند.
در این میان برخی هم مانند ابن اسحاق با اینکه تنها به غزوه خیبر اشاره کرده و نامی از وادی القری نمی برد ، اما با شمردن عمرة القضاء بعنوان غزوه عدد را به 27 می رساند . در هر حال تعداد غزوات حضرت در حدود 30 عزوه است .
خداوند متعال در قرآن کریم ما را مأمور به شکرگزاری نعمتهایش نموده است « واشکروا نعمة الله » (1) و برای این که ما را وادار به این کار کند به شمارش بعضی از نعمتهایش نیز پرداخته، از چشم و لب و زبان گرفته تا کوه و ابر و آسمان و زمین و غیره (2) گرچه خود فرموده است که نعمتهایش قابل شمارش و احصاء از جانب بندگان نیست (3) اما نکته قابل توجه این است که در هیچ موردی ، بیان نعمتها همراه با منت گذاری و به رخ کشیدن آن نعمت نیست و خداوند همه آنها را بی منت بر ما ارزانی داشته است ، حتی نعمت های أخروی و أجر آخرت که خداوند از آن تعبیر به أجر اکبر نموده است (4) و به هیچ وجه قابل قیاس با نعمات دنیوی و مادی نیستند، نیز همراه با منت نیستند « إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم أجر غیر ممنون » (5).
اما با این همه یک نعمت در قرآن به همراه منت است و خداوند هنگام بیان آن ، آن را به گونه ای به رخ کشیده است که گویا نعمتی از آن عظیم تر نیست و سائر نعمات مادی و معنوی با همه عظمتشان در مقابل آن هیچ محسوب می شوند که شایستگی منت گذاری و به رخ کشیده شدن را ندارند !!
در زمان ولادت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و اله) این ندا از آسمان شنیده شد: «جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا(اسراء/81)» (بحارالانوار، ج 15ص274)
برخی از تاریخ نویسان می گویند: هیچ یک از دایگان حاضر نشد به محمد (صلی الله علیه و اله) شیر دهد، زیرا بیشتر طالب بودند که اطفال غیر یتیم را انتخاب کنند، تا از کمکهای پدران آنها بهره مند شوند، و نوعاً از گرفتن طفل یتیم سر باز می زدند. حتی حلیمه این بار از قبول او سر باز زد ولی چون بر اثر ضعف اندام، هیچ کس طفل خود را به او نداد؛ ناچار شد که نوه ی عبدالمطلب را بپذیرد و با شوهر خود چنین گفت که: برویم همین طفل یتیم را بگیریم و با دست خالی برنگردیم، شاید لطف الهی شامل حال ما گردد. اتفاقاً حدس او صائب درآمد، از آن لحظه که آماده شد به « محمد »، آن کودک یتیم، خدمت کند؛ الطاف الهی سراسر زندگی او را فرا گرفت.
نخستین قسمت این تاریخ افسانه ای بیش نیست، زیرا عظمت خاندان بنی هاشم؛ و شخصیت مردی مانند «عبدالمطلب» که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان، زبانزدِ خاص و عام بود، سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند بلکه مایه ی سر و دست شکستن دایگان درباره او می گردید. از این جهت این بخش از تاریخ افسانه ای بیش نیست.
در وفیات و موالید اهل بیت علیهم السلام تنها به بعضی از زوایای زندگی آن بزرگواران توجه می شود که اکتفا به آن موارد شایسته نیست. به طور مثال سال ولادت و شهادت ، نام مادر ، سن ، محل تولد و شهادت ، مدت امامت ، کیفیت شهادت که همه این موارد علی رغم اهمیتی که دارند نقطه اصلی و محوری زندگانی اهل بیت علیهم السلام نیستند تا ما تمام توجه خود را به این موارد منحصر نماییم. بلکه آنچه نقطه اصلی و محوری را تشکیل می دهد میراث گرانبهای علمی و عملی است که آن بزرگواران برای ما به ارمغان آورده اند.
بررسی سیره عملی آنان در تعامل با خانواده ، اطرافیان ، همسایگان ، دوستان ، دشمنان و به طور کلی جامعه و حتی نحوه برخورد آنان با طبیعت و محیط زیست و نحوه رفتارشان با حیوانات و اموری از این قبیل و از همه این ها بالاتر تعالیم فقهی و اخلاقیشان و بالاتر از این ، تعالیم توحیدی و معرفتی آنان و بالاتر از این توسل و توجه قلبی به مقام منیع و شامخ این آسمانیان ، همه اموری هستند که ما شیعیان به جدّ باید به دنبال آن باشیم و خود را از این انوار الهی محروم نسازیم !
ایام میلاد با سعادت امام صادق علیه السلام که رئیس مذهبند، تقارن پیدا نموده با میلاد نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله که خالی از اسرار نیست و از آن می توان به تقارن نیرین تعبیر نمود.
این تقارن میمون و مبارک فرصت مناسبی است تا به تأمل در مورد بعضی از امور پرداخته شود چه این که بدرستی این ایام به ایام وحدت نیز موسوم است ، امری که حیاتی ترین احتیاج امت اسلامی را در روزهایی که در آن به سر می بریم را تشکیل می دهد.
تعالیم پیامبر رحمت، ادبیات اخلاقی تخریبی و هتاکانه را نمیپذیرد در بزرگداشت هفته وحدت هر چه از ایام و لیالی و فصول و سالها سپری میشود، جلوههای مختلف "اخلاق"و "رفتار" بیشتر در محاق میرود و گرد و غبار غفلت و غربت بر آن مینشیند. این مسامحه و فاصله از اخلاق در ابعاد گوناگون حیات اجتماعی و سیاسی و در همه مواجهات و تعاملات به گونهای روبه فزونی میرود که گویا در مجموعه معارف و تعالیم اسلام حقیقتی به نام اخلاق وجود ندارد و باید اسلام فقط در مبانی اعتقادی و احکام عبادی محدود شود و برای همیشه از نظام اجتماعی و مدیریتهای گوناگون فرهنگی و علمی و سیاسی و حکومتی جدا و منزوی گردد، حال آنکه در اهمیت اخلاق و رفتار اسلامی همین بس که "میوه دین" به شمار میرود. یعنی درخت تناور دین، ریشههایی دارد که اصول و مبانی اعتقادی آن هستند، و شاخ و برگهایی دارد که عبادات آن میباشند، و حاصل این درخت ریشه و شاخ و برگ انبوه یافته، میوههای شیرین اخلاق است که باید در روابط اجتماعی و سیاسی و تعاملات و مدیریتها به بهرهبرداری برسد تا جانها معطر شوند و دلها خوشبو گردند و فضای فعالیتها و تلاشها و پیوندها سرشار از مهر و صمیم?ت و وحدت و وفاق گردند و کدورت و کینهها رخت بندند و تفرقه و تشتتها رنگ ببازند و اکرام و احترام و بزرگداشت یکدیگر به زیباترین وجه رخ ظاهر سازند0
پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
"بعثت لاتمم مکارم الاخلاق"
"من مبعوث شدهام برای تکمیل مکارم اخلاقی"(1)
مفهوم این سخن عمیق این است که اخلاق به طور عام و گسترده و در همه موضوعات و ابعاد و جنبهها، و به طور خاص در تکر?م شخصیت افراد جامعه از جایگاهی رفیع و نقشی عظیم برخوردار است.
پیامبر اکرم(ص) بزرگترین مبلغ تاریخ بشریت است، شخصیت بزرگواری که با تحمل سختیها و مشقات فراوان عقبافتادهترین انسانها را از فلاکت هل و بدبختی نات داد و پیغام هانی خویش را از مکه به گوش همه رسانید.
چنین موفقیت بزرگی بدون برنامهریزی، تدبیر، و ویژگیهای خاص مبلغ آن به دست نمیآید، پس باید این بزرگترین الگوی مبلغان را شناخته و به قصد الگو برداری به حضرتش بنگریم.
قرآن کریم در آیات مختلفی به صفات و ویژگیهای پیامبر(ص) که در امر تبلیغ کارآمد هستند اشاره نموده است که ما به تعدادی از آنها میپردازیم:
از ویژگیهای پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) این است که آن حضرت، نخستین مسلمان است. در چند جای قرآن از ایشان به عنوان نخستین مسلمان یاد شده است که در این نوشتار به سه آیه
اشاره میشود:
آیه اول:
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ»
بگو: تمام نماز من و [سایر] عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانیان است، همتایی برای او نیست و به همین امر مأمور شدهام و من نخستین مسلمانم.
آیه دوم:
«قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ، وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ»
بگو: من مأمورم خدا را پرستش کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم و مأمورم که نخستین مسلمان باشم.
آیه سوم:
«قُلْ إِنِّیَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکَینَ»
بگو: من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباشم.
در این آیات خداوند پیامبر را به عنوان (نخستین مسلمان) توصیف کرده است. در اینکه مقصود از نخستین مسلمان چیست، میان اندیشمندان اسلامی سه نظر است:
برخی از توصیه های رسول خدا مربوط به پدران و مادران است و برخی دیگر مربوط به زنان و برخی دیگر مربوط به مردان است، اما در این میان برخی از توصیه ها، مربوط به جوانان است که با عمل کردن به آنها می توان از جوانی خود کاملا بهره برد.
تکنیک اول صبر و پایداری در برابر مشکلات :
(فَاسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَک: بنابراین همان گونه که فرمان یافتهای استقامت کن همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمدهاند)(هود:112)
تکنیک دوم بی تفاوت نبودن نسبت به جامعه:
این تکنیک می تواند نقش مهمی در پیشرفت جامعه داشته باشد که پیامبر اعظم در این زمینه در نهایت دلسوزی بود تا آنجا که خداوند به او توصیه می کرد:
(فَلا تَذْهَبْ نَفْسُک عَلَیهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یصْنَعُونَ: جان خود را به اثر شدت تأسف به آنها از دست مده، خداوند از آنچه که انجام میدهند، آگاه است)( فاطر:80)
تکنیک سوم ارتباط موثر با دیگران:
که در زندگی پیامبر اکرم موج می زد و یکی از مهمترین فرمول های موفقیت است ، چنانچه خداوند متعال می فرماید:
(فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک: در پرتو رحمت الهی در برابر تندی آنها نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند)( آل عمران:159)
امیدوارم که بتوانیم از این تکنیک ها به خوبی در زندگی بهره ببریم .
خداوند متعال در قرآن کریم در آیات مختلف بارها از خاتم پیامبران سخن به میان میآورد و درباره سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) میفرماید: آنچه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای شما آورده، بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید.
خداوند متعال نیز در قرآن کریم میفرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ»
(1) کسی که از پیامبر اطاعت کند، همانا اطاعت خداوند را کرده است، پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را میگوید و انجام میدهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوا و هوس نیست، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(2)، هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى»(3)، تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.
و چون پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای همگان اسوه حسنه است، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(4)، پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجرا کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند.
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(5)، آنچه که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید، این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است.(6)