آن بزرگوار ولادت پیامبر(ص) را ولادت خیرات و برکات و کوبیدنظلم و خاموش شدن بتکدهها و آتشکدهها مىشمارد. و گسترش توحید وعدل در عالم را به واسطه پیامبر(ص) مىداند.
امام در باره منزلت اجتماعى پیامبر(ص) مىفرماید: ایشان ازمیان مستضعفان برخاست و از طبقه سه، و از توده بود. ایشان شبانى کرده بود، ولى به سبب لیاقت ذاتى که داشت، خداونداو را انتخاب کرد.
در نگاه امام راحل(ره)، پیامبر(ص) عابدى مقید به نماز،خیرخواه مردم، فروتن و خوش اخلاق و زاهد بود:
به قدرى ریاضت کشید و قیام براى حق کرد که قدمهایش ورم کرد واز سوى خدا آیه (ماانزلنا علیک القرآن لتشقى) نازل گشت. جبرئیل کلید خزائن ارض را براى ایشان آورد، ولى آن حضرت تواضعکرد و فقر را فخر خود دانست.
از بعضى زنهاى رسول خدا نقل شده است: رسول الله(ص) با ما صحبتمىکرد و ما با او صحبت مىکردیم چون وقت نماز مىشد، گویى او مارا نمىشناخت و ما او را نمىشناختیم; زیرا به خدا اشتغال پیدامىکرد. ایشان وقتى کفار را ملاحظه مىکرد مسلمان نمىشوند، غصه مىخورد.
مىخواست همه به عالم نور برسند و مبعوث شده بود براى این کههیاهوهایى را که در دنیا براى رسیدن به قدرت هست، از بین ببردو خدا خواهى در مردم ایجاد کند.
پیغمبر اکرم خدمتگزار مردم بود. با آن که مقامش آن گونه بود،ولى خدمتگزار بود و خدمت مىکرد. پیغمبر اکرم، که شخص اول وبنیانگذار اسلام و هدایت مردم بود، آیا هیچ وقتسلطهجو بود؟ باهمین اشخاصى که رفقایش بودند، همه باهم دور هم مىنشستند. سیاهو سفید مطرح نبود.
از طریق عامه منقول است که پیغمبرخدا(ص) وقتى غضب مىفرمود اگرایستاده بود، مىنشست; و اگر نشسته بود، به پشت مىخوابید، غضبشساکن مىشد. در صورتى که محارم الهى هتک مىشد، یارى مىجست وفقط براى خدا غضب مىنمود.
امام شیوه امامانعلیهم السلام و اولیاى خدا و انبیا را حسنمعاشرت و رفتار انسانى و الهى مىداند و مىفرماید: آنها خود راخدمتگزار مردم مىدیدند و کارهایى را که باید انجام دهند، باحسن رفتار انجام مىدادند.
محمد(ص) پیغمبرى بود که به همان معنى که قدماى بنىاسرائیل مىگویند، او از یک عقیده خالص - که هیچ بستگى با بتپرستى نداشت - دفاع کرد. تمام سعى و کوشش این مرد، براى نجات ملتش از یک دین بىمعنى و بىاعتبار بود. او مىخواست آنها را از منجلاب فساد اخلاق، پستى عادات و فساد عقیده، نجات دهد؛ بنابراین، ممکن نیست در راستى اخلاق و شور خداپرستى که سراسر وجودش را فراگرفته بود، شک کرد.
بزرگترین مورخ انگلستان در قرن 18 میلادی نویسندۀ مشهور تاریخ سقوط امپراتوری روم دربارۀ قرآن چنین می¬نویسد:«از اقیانوس اطلس تا کنار رود گنگ (در هندوستان) قرآن نه فقط قانون فقهی شناخته شده¬است بلکه قانون اساسی شامل رویۀ قضایی نظامات مدنی و جزایی حاوی قوانینی است که تمام عملیات و امور مالی بشر را اداره می¬کند و همۀ این امور که به موجب احکام ثابت ولایتغیری انجام می¬شود ناشی از ارادۀ خداست. به عبارت دیگر قرآن دستور عمومی و قانون اساسی مسلمین و دستوری است شامل مجموعۀ قوانین دینی، اجتماعی، مدنی، نظامی، قضایی، جنایی، جزایی و همچنین مجموعه قوانین از تکالیف زندگی روزانه تا تشریفات دینی اعم از تزکیۀ نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومی تا حقوق فردی تا منافع عمومی و از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد».
- (کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن صفحۀ 72)
غیرممکن است کسی زندگی و شخصیت پیامبر بزرگ را مطالعه کند و او را تکریم نکند. کسی که یکی از بزرگترین پیامبران خداست... من هر چه زندگی پیامبر را بیشتر مطالعه می کنم ، احساس تمجید و تکریم من نسبت به او شکل جدیدتری می گیرد و احساس جدیدی از بزرگی این استاد بزرگ عرب به من دست می دهد.
و من کلام له علیه السلام:
وَ اصْطَفى سُبْحانَهُ مِنْ وَلَدِهِ اءَنْبِیاءَ اءَخَذَ عَلَى الْوَحى مِیثاقَهُمْ، وَ عَلى تَبْلیغِ الرِّسالَهِ اَمانَتَهُمْ، لَمّا بَدَّلَ اءَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللّهِ اِلَیْهِمْ فَجَهِلوا حَقَّهُ، وَ اتَّخِذوا الاَنْدادَ مَعَهُ، وَ اجْتَبالَتْهُمُ الشِّیاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ، وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبادَتِهِ، فَبَعثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ واتَرَ الَیْهِمْ اءَنْبیاءَهُ لِیَسْتَاءْدُوهُمْ مِیْثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ، وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیاتِ الْمُقْدِرَهِ.
مِن سَقْفٍ فَوْقَهُم مَرْفُوعٍ، وَ مِهادٍ تَحْتَهُم مَوْضُوعٍ، وَ مَعایِشَ تُحْیِیهِمْ، وَ آجالٍ تُفْنِیهمْ، وَ اءَوْصابٍ تُهْرِمُهُمْ، وَ اءَحْداثٍ تَتابَعُ عَلَیْهِمْ، وَ لَمْ یُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِی مُرْسَلٍ، اءَوْ کِتابٍ مُنْزَلٍ، اءوْ حُجَّهٍ لازِمَهٍ، اءوْ مَحَجَّهٍ قائِمَهٍ، رُسُلُ لا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّهُ عَدَدِهِمْ، وَ لا کَثْرَهُ الْمُکَذَّبِینَ لَهُمْ، مِنْ سابِقٍ سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، اءَوْ غابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ.
عَلى ذلکَ نَسَلَتِ الْقُرونُ، وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الاَباءُ، وَ خَلَفَتِ الاَبْناءُ، الى اَنْ بَعثَ اللّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّدَا رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاِنْجازِ عِدَتِهِ، وَ تَمامِ نُبُوَتِهِ، مَاءخُوذا عَلى النَّبیِّینَ مِیْثاقُهُ، مَشْهُورَهً سِماتُهُ، کَرِیما مِیلادُهُ. وَ اءَهْلُ الاَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَهٌ، وَ اءَهْواءٌ مُنَتِشرَهٌ وَ طَرائِقُ مُتشَتِّتَهٌ، بَیْنَ مُشْبِّهٍ لِلّهِ بِخَلْقِهِ، اءوْ مُلْحِدٍ فِى اسْمِهِ اءَوْ مُشِیرٍ الى غَیْرِهِ، فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَهِ، وَ اءَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنَ الْجَهالَهِ.
ثُمَّ اخْتارَ سُبْحانَهُ لِمُحمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقاءَهُ، وَ رَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ وَ اءَکْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْیا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مُقارَنَهِ الْبَلْوى . فَقَبَضَهُ الَیْهِ کَریما صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ خَلَّفَ فِیکُمْ ما خَلَّفَتِ الاَنْبِیاءُ فِى اُمَمِها اِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلا، بِغَیْرِ طَرِیق واضِحٍ، وَ لا عَلَمٍ قائِمٍ.
خداوند سبحان از میان فرزندان آدم ، پیامبرانى برگزید و از آنان پیمان گرفت که هر چه را که به آنها وحى مىشود، به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند، به هنگامى که بیشتر مردم ، پیمانى را که با خدا بسته بودند، شکسته بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شریکانى قرار داده بودند و شیطانها از شناخت خداوند، منحرفشان کرده بودند و پیوندشان را از پرستش خداوندى بریده بودند. پس پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده اند، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند. و نشانه هاى قدرتش را که بر سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمایانند و هم آنچه را که بر روى زمین است و آنچه را که سبب حیاتشان یا موجب مرگشان میشود به آنان بشناسانند و از سختیها و مرارتهایى که پیرشان میکند یا حوادثى که بر سرشان
میتازد، آگاهشان سازند. خداوند بندگان خود را از رسالت پیامبران ، بى نصیب نساخت بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دلیل راستى و درستى آیین خویش را بر ایشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پیش پایشان بگشود. پیامبران را اندک بودن یاران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذیب کنندگان و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پیشین بودند، نام پیامبرانى را که زان سپس خواهند آمد، گفته بود و برخى را که پسین بودند، به پیامبران پیشین شناسانده بود.
قرنها بدین منوال گذشت و روزگاران سپرى شد. پدران به دیار نیستى رفتند و فرزندان جاى ایشان بگرفتند و خداوند سبحان ، محمد رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت به پایان برد. در حالى که از پیامبران برایش پیمان گرفته شده بود. نشانه هاى پیامبرى اش آشکار شد و روز ولادتش با کرامتى عظیم همراه بود. در این هنگام مردم روى زمین به کیش و آیین پراکنده بودند و هر کس را باور و عقیدت و آیین و رسمى دیگر بود: پاره اى خدا را به آفریدگانش تشبیه میکردند. پاره اى او را به نامهایى منحرف میخواندند و جماعتى میگفتند که این جهان هستى ، آفریده دیگرى است . خداوند به رسالت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) آنان را از گمراهى برهانید و ننگ جهالت از آنان بزدود.
خداوند سبحان ، مرتبت قرب و لقاى خود را به محمد (صلى اللّه علیه و آله ) عطا کرد و براى او آن را پسندید که در نزد خود داشت . پس عزیزش داشت و از این جهان فرودین که قرین بلا و محنت است ، روى گردانش نمود و کریمانه جانش بگرفت . درود خدا بر او و خاندانش باد .
محمد (صلى اللّه علیه و آله ) نیز در میان امّت خود چیزهایى به ودیعت نهاد که دیگر پیامبران در میان امّت خود به ودیعت نهاده بودند زیرا هیچ پیامبرى امّت خویش را بعد از خود سرگردان رها نکرده است ، بى آنکه راهى روشن پیش پایشان گشوده باشد یا نشانه اى صریح و آشکار براى هدایتشان قرار داده باشد
خطبه دوم
و من کلام له علیه السلام:
... وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالدِّینِ اَلْمَشْهُورِ وَ اَلْعَلَمِ اَلْمَأْثُورِ وَ اَلْکِتَابِ اَلْمَسْطُورِ وَ اَلنُّورِ اَلسَّاطِعِ وَ اَلضِّیَاءِ اَللاَّمِعِ وَ اَلْأَمْرِ اَلصَّادِعِ إِزَاحَةً لِلشُّبُهَاتِ وَ اِحْتِجَاجاً بِالْبَیِّنَاتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیَاتِ وَ تَخْوِیفاً بِالْمَثُلاَتِ وَ اَلنَّاسُ فِی فِتَنٍ اِنْجَذَمَ فِیهَا حَبْلُ اَلدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوَارِی اَلْیَقِینِ وَ اِخْتَلَفَ اَلنَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ اَلْأَمْرُ وَ ضَاقَ اَلْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ اَلْمَصْدَرُ فَالْهُدَى خَامِلٌ وَ اَلْعَمَى شَامِلٌ عُصِیَ اَلرَّحْمَنُ وَ نُصِرَ اَلشَّیْطَانُ وَ خُذِلَ اَلْإِیمَانُ فَانْهَارَتْ دَعَائِمُهُ وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ أَطَاعُوا اَلشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَتْ أَعْلاَمُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ فِی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلاَفِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِکِهَا فَهُمْ فِیهَا تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ فِی خَیْرِ دَارٍ وَ شَرِّ جِیرَانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ کُحْلُهُمْ دُمُوعٌ بِأَرْضٍ عَالِمُهَا مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُهَا مُکْرَمٌ.
... و گواهى دهم که محمد (ص) بندهى او و پیامبر اوست. او را به آیین پرآوازه و نامدار؛ آثار و منشور فراهم آمده در نوشتار و نور درخشنده و فرمان قاطع و روشن گسیل داشت تا ابرهاى شبهه را بزداید و روشنى ها را بر کرسى نشاند و از آیات خشم الهى برحذر دارد و از عذاب بترساند .
اما مردم در شبانگاه طلوع محمد (ص) گرفتار فتنه هایى بودند که رشته ى دین را گسیخته و ارکان یقین را لرزانده، هر کس به سویى پناهنده و نظام زندگى درهم ریخته و راه نجات به هم آمده و نور امیدى باقى نمانده بود.
بازار هدایت بى رونق و ظلمت کورى همه گیر. بر خدا عصیان می شد و شیطان یاری میگشت. کشتى ایمان در غرقاب بود و بادبان آن در سقوط و نشانه هاى آن وخیم و راههاى آن ناراه.
آرى، از شیطان فرمان مى گرفتند و در بیراهه هاى او پاى مى کوبیدند و در گندابزار او پرسه مى زدند. آنها مظهر شیطان و پرچمدار او بودند.
فتنه همچنان بیداد مى کرد و مردم را لگدکوب مى ساخت و هر دم آماده ى حمله و هجوم بود و فضایى مه آلود از سرگردانى و نادانى و گرفتارى بر سینه ها سنگینى مى نمود. آنها در برترین خانه ها (حرم الهى) و در کنار بدترین همسایگان (بت پرستان) بودند.
چه جامعه ى ناامنى که خوابشان پریشانى و کابوس و روشنى چشمشان اشک خون بود، در سرزمینى که دهان دانشمندان به ذلت بسته و نادانان بر کرسى احترام نشسته.
کَلمهُ الله هیَ العُلیا
رسول اکرم محمدبن عبداللهصلیالله علیه و آله وسلم.
بَلغَت العُلا بِکَمالِه | |
کشَفَتُ الدُّجا بِجَماله | |
حَسُنَت جَمیعُ خِصالِه | |
صَلّوا عَلَیهِ و آلِه |
ظهور اسلام در پرتو مجاهدتهای نبی اکرم(ص) و اهل بیت علیهم السلام نقطۀ عطف تاریخ بشری است، که دستاوردهای بیشمار پیشرفت همه جانبۀ تمدن کنونی را فراروی بشریت قراردادهاست و کمترین دستاوردها از این شجرۀ پاک آسمانی گسترش خواندن، نوشتن و عالمگیر شدن علوم در جهان اسلام و انتقال این علوم ابتدا به اسپانیا، ایتالیا، آلمان، انگلستان و ... سایر ملل و دول اروپا و سپس همۀ جهانیان شد. بهطوریکه بدون این نقطۀ عطف آسمانی هرگز تمدنهایی چون روم، مصر و ایران باستان راهی به تمدن کنونی نداشتند. دلایل تاریخی این حقیقت غیر قابل انکار بیشمار است. یکی از این دلایل اقرار مکرر دانشمندان اسلامی و خصوصاً غیر اسلامی و اروپایی به این حقیقت عظیم است که نمونۀ کوچکی از آن را هماکنون پیش رو دارید. متأسفانه جامعۀ به ظاهر پیشرفتۀ غرب صهیونیزم زده برای مقابله با تعالیم ادیان آسمانی خصوصاً اسلام عزیز جنگ روانی گستردهای را آغاز نموده که پیشقراولان آن سردمداران شناخته شدۀ آمریکا و اسرائیل میباشند. باکمال تعجب داعیهداران دروغین تمدن و حقوق بشر به علت ضعف و زبونی در مصاف با نورانیت آفتاب عالمگیر محمدی(ص) عقدهگشایی نموده، بیادبی پیشه کرده و به ساحت مقدس پیامبر عظیمالشأن اسلام اسائۀ ادب نمودهاند. خوشبختانه دانشمندان بنام این جوامع برخلاف تلاشهای مذبوحانه و توهینآمیز نه تنها پیامبر اسلام را از بزرگان طراز اول تمدن دینی میدانند بلکه با صراحت تمام بر جهانی شدن دین اسلام به علت مزایای بیشمار آن اقرار نمودهاند. دقیقاً همین نکتۀ مهم است که خاطر توهین کنندگان را به درد آورده و آنها را به ورطۀ بیفرهنگی و توهین کشاندهاست. از سوی دیگر در پوشش این اسائۀ ادب به ساحت مقدس پیامبر اعظم(ص) درصددند واکنش جهان اسلام را مورد ارزیابی قرارداده تا با سناریوهای جدید فشارهای بیشتری را بر مسلمانان جهان به ویژه جمهوری اسلامی ایران وارد کنند.
مخالفت استکبار جهانی با دانش و فناوری هستهای ایران به عنوان یک حق مسلم و بدیهی، معرفی جمهوری اسلامی ایران به عنوان حامی تروریست و ناقض حقوق بشر، دامن زدن به اختلافات قومی و تشدید و تضاد میان مسئولین نظام، تعمیق اختلافات و صفبندیهای سیاسی در جهت ایجاد بحران در وحدت و انسجام ملی و همچنین گسترش فساد و فسق و جور اجتماعی تنها نمونههای زنده و گویایی است که به صورت علنی و آشکار سلطهطلبان و زورگویان غربی و صهیونیستی بر آن اذعان داشته و با این ترفندهای شیطانی کانون الهام بخشی اسلام ناب براساس تفکرات امام راحل(ره) و رهبری داهیانۀ مقام معظم رهبری را مورد هجوم قرار میدهند. اما این سردمداران جهانخوار باید بدانند که خدای ما «خَیرَ الکماکِرین» و «متم نوره و لو کَرهَ الکافِرین» است و با خواست و مشیت الهی و گفتۀ امام راحلمان این قرن انشاء... قرن روشنگری و بیداری اسلامی و قرن غلبۀ مستضعفین بر مستکبرین است.
گر بزرگى هدف ، کمىِ وسایل و عظمت نتیجه را براى یک نابغه بشرى مقیاس بگیریم در تاریخ نظیرى مانند حضرت محمّد (ص) نمى توان یافت ، وى در ثُلث اراضى مسکونى امپراطورى ها ،ارتش ها، قوانین ، خاندان ها و توده هاى عظیم بشرى را به حرکت در آورد ،بیشتر و با عظمت تر از آن این است که عقل ها ، اندیشه ها ،عقیده ها و روان ها را به نهضت در آورد .
هیچ فردى داوطلبانه یا از روى اجبار هدفى عالى تر از هدف پیامبر اسلام نداشته است زیرا دین اسلام موجب از بین بردنِ موهوم پرستى گردیده است ، همان موهوم پرستى که بین خدا و مخلوقش به وجود آمده بود و همچنین باعث نزدیک کردن انسان به خدا و توسعه عقیده معقولِ خداپرستى مىباشد و در میان آن همه هرج و مرج و بى نظمى و اغتشاشِ بت پرستان و معتقدین به خدایان متعدّد، اسلام تنها فکر منطقى مى باشد .
هیچ پیامبرىنتوانسته است مانند پیامبر اسلام انقلابى آن چنان مقدّس و طولانى و پر اهمیّت در آن مدت خیلى کم به مرحله عمل در آورد زیرا هنوز دو قرن از آغاز کار پیامبر اسلام نگذشته بود که دین اونُضج گرفت و اول بار در سه ناحیه عربستان و سپس در سایه کلمه توحید سواحل رود سیحون و هند غربى و مصر و حبشه و تمام آفریقاى شمالىو بیشتر جزایر مدیترانه و قسمتى از خاک فرانسه و قسمت عمده سرزمین اسپانیا گسترش یافت .
----------------------
- مأخذ : اسلام از دیدگاه … ص 18 منقول از اسلام شناسى غرب ص 54کاظم مدرّس، منقول از تاریخ ترکیّه .
- همان .
پیامبر در دنیاى اسلام، بستر ظهور و تجلى وجود مطلق در زندگى بشر است. پیامبر الگویى الهى و آسمانى است که عقل و اراده مسلمانان را متوجه خود مى سازد. مسلمانان پیامبر را دوست مى دارند و مى کوشند از او در کوچکترین جزئیات زندگى روزمره پیروى کنند. در خصوص عقل هم باید گفت که پیامبر نمایانگر لوگوس (یا عقل) متعالى است. هنگامى که مسیح مى گوید: هیچ انسانى به نزد پدر (خداوند) راه نمى یابد جز به واسطه من این نیز لوگوس است که سخن مى گوید. در نزد مسیحیان این کلمه کلى تقریباً برابر با عیساى ناصرى است. براى مسلمانان این کلمه کلى و وحیانى عبارت از قرآن است که به واسطه پیامبر اسلام ابلاغ شده است. محمد وجود مطلق و خود وحى نیست اما وجودمطلق حقاً و به طور متمایز خودش را از طریق او متجلى مى سازد.
اگر درباره پیغمبر اسلام یک بحث اجمالى نماییم، شخصیتى که همواره متفکر و در اندیشه است، با نفسى که باطنش مملو از غم و اندوه باشد، در برابر ما مجسم مىشود؛ اما مدارکى که از او در دست است، شخصى را در برابر ما مىآورد که معتقد به خداى یگانه و زندگانى اخروى است و از صفات برجستهاش، مهربانى بىشائبه، عزم، اراده و اعتقاد است؛ علاوه بر این، مردى است حاکم، ادارهکننده، سیاسى، جنگى و با وجود این، قاهر و آشوبطلب نبوده، برعکس، همیشه طالب صلح و آرامش بوده است.
نویسنده و کنسول آمریکا در اسپانیا در کـتاب MOHAMAD AND HIS SUCCESORS می¬گوید: «تمام آیـات قرآن محکم و پرمعنی می باشد و از روی شعور نوشته شده¬است. بنابراین سندی که باعث تسلی قلب خودمـان در دسـت باشد نداریم».