امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

رحمت آن حضرت چنان فراگیر بود که حتى دشمنان را نیز شامل مى شد. ابن اسحاق نقل مى کند که در روز فتح مکه، سعد بن عباد ندا سر داد: «اَلْیَوْمُ یَومُ الْمَلْحَمةِ، اَلیومُ تَسْتَحلُّ الحُرْمَةَ؛ امروز روز کشتار و انتقام است. امروز روز شکسته شدن حرمت هاست.» فردى این مطلب را به گوش پیامبر رساند. پیامبر على بن ابى طالب را مأمور کرد تا پرچم را از او بگیرد و فرمود: «اَلْیَوْمُ یَوْمُ المَرْحَمَةِ؛ امروز روز مهربانى و گذشت است».1

جلوه هاى گذشت در سیره مدارا جویانه پیامبر بسیار زیاد است. باز هم در جریان فتح مکه، پیامبر به مردم فرمود: «اى جماعت قریش! گمان مى برید درباره شما چه فرمان بدهم؟» آنها در پاسخ گفتند: ما از تو جز خیر و نیکى انتظارنداریم. تو برادر بزرگوار و بخشنده وفرزند برادر بزرگوار ما هستى، اکنون قدرت دردست توست. پیامبر فرمود: «ومن درباره شما همان مى گویم که برادرم، یوسف درباره برادرانش هنگام پیروزى گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُم الیَوْمَ؛ امروز روز سرزنش و توبیخ نیست».2

پس از پایان جنگ هوازن، نمایندگان قبیله هوازن نزد پیامبر آمدند واسلام را پذیرفتند و پیامبر با محبت با آنان رفتار کرد. حتى مالک بن عوف، رئیس و بزرگ آنها اسلام را پذیرفت و پیامبراموال و اسیران را به او بازگرداند و ریاست مسلمانان قبیله اش را نیز به او واگذار کرد.3 مهربانى و دل سوزى پیامبر نسبت به مردم، مانند مهربانى پدر نسبت به فرزند بود، چنان که آن حضرت مى فرماید: «همانا من براى شما مثل پدر براى فرزندش هستم».4

«سهیل بن عمر از جمله کسانى بود که با فصاحت و زبان آورى اش در مکه در حق پیامبر بد مى گفت. چون در غزوه بدر اسیر شد، عمر خواست زبان او را بیرون بیاورد و او را بکشد. پیامبر فرمود: اى عمر، من روا ندارم که کسى را مثله کنم و چه دانى که سهیل بن عمر هم بدین زبان که ما را بد گفته است، روزى بیاید که محفل سازد و ما را ثنا گوید و مذمت دشمنان ما کند و اتفاقا بعدا چنین نیز شد».5

در تاریخ، رفتارهایى از این دست که رفق و مدارا با دشمن در قالب عفو و گذشت از او سبب روى آورى وى به اسلام شود، بسیار است. از آن جمله عفو پیامبر نسبت به ابوالعاص بن ربیع بود که داماد پیامبر بود. این مهربانى سبب شد او اسلام بیاورد. جریان اسلام آوردن عمیر بن وهب نیز نمونه دیگرى است. او قصد کشتن پیامبر را داشت.6

در جریان اسلام آورى قبیله اوس معروف است که رئیس قبیله پیش تر، مسلمان شده بود. او از آنها ناامید شده بود و تقاضاى نفرین از جانب پیامبر را داشت، ولى پیامبر درباره آنها دعاى خیر کرد و فرمود: «خدایا قبیله اوس را هدایت فرما.» رئیس قبیله را نیز به رفق و مدارا سفارش کرد.7               

 پی نوشت ها:

1 . محمد بن عمر واقدى، المغازى، بیروت، دارالاعلمى، للمطبوعات، 1409 هـ . ق، ج 2، ص 822 .

2 . محمد بن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1408هـ . ق، ج 5، ص 3487.

3 . تفسیر مجمع البیان، ج 5، صص 17 - 19.

4 . بحارالانوار، ج 8، ص 359.

5 . سیره ابن هشام، ج 2، ص 304.

6 . همان، صص 312 و 316.

7 . همان، ص 21. 



دسته:

تاریخ : [ 1395/10/2 ] [ 23:3 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X