امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

در اینکه قرآن کریم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى کرده هیچ حرفى و مخالفى نیست ، و این تحدى ، هم در آیات

قرآن

مکى آمده ، و هم آیات مدنى ، که همه آنها دلالت دارد بر اینکه قرآن آیتى است معجزه ، و خارق ، حتى آیه قبلى هم که مى فرمود: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله» الخ ، استدلالى است بر معجزه بودن قرآن ، بوسیله تحدى ، و آوردن سوره اى نظیر سوره بقره ، و بدست شخصى بى سواد مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، نه اینکه مستقیما و بلاواسطه استدلال بر نبوت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد، بدلیل اینکه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر معجزه بودن قرآن ، باید در اولش مى فرمود: «و ان کنتم فى ریب من رساله عبدنا»،اگر در رسالت بنده ما شک دارید)، ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل کرده ایم شک دارید، یک سوره مثل این سوره را بوسیله مردى درس نخوانده بیاورید، پس در نتیجه تمامى تحدى هائیکه در قرآن واقع شده ،استدلالى را میمانند که بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شده اند، و آیات مشتمله بر این تحدیها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضى ها درباره یک سوره تحدى کرده اند، نظیر آیه سوره بقره ، و بعضى برده سوره ، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن ، و بعضى بر همه جهات آن . یکى از آیاتیکه بر عموم قرآن تحدى کرده ، آیه :«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن ، لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا» است که ترجمه اش گذشت ، و این آیه در مکه نازل شده ، و عمومیت تحدى آن جاى شک براى هیچ عاقلى نیست .


اعجاز و ماهیت آن

قرآن کریم در آیه مورد بحث ، و آیاتى که نقل کردیم ، ادعاء کرده است : بر اینکه آیت و معجزه است ، و استدلال کرده باینکه اگر قبول ندارید، مانند یک سوره از آنرا بیاورید، و این دعوى قرآن بحسب حقیقت به دو دعوى منحل میشود، یکى اینکه بطور کلى معجره و خارق عادت وجود دارد، و دوم اینکه قرآن یکى از مصادیق آن معجزات است ، و معلوم است که اگر دعوى دوم ثابت شود، قهرا دعوى اولى هم ثابت شده ، و بهمین جهت قرآن کریم هم در مقام اثبات دعوى اولى برنیامد، و تنها اکتفاء کرد با ثبات دعوى دوم ، و اینکه خودش معجزه است و بر دعوى خود استدلال کرد به مسئله تحدى ، و تعجیز، و وقتى بشر نتوانست نظیر آنرا بیاورد هر دو نتیجه را گرفت .

چیزى که هست این بحث و سئوال باقى مى ماند، که معجزه چگونه صورت مى گیرد، با اینکه اسمش با خودش است ، که مشتمل بر عملى است که عادت جارى در طبیعت ، یعنى استناد مسببات باسباب معهود و مشخص آنرا نمى پذیرد، چون فکر میکند، قانون علت و معلول استثناء پذیر نیست ، نه هیچ سببى از مسببش جدا میشود، و نه هیچ مسببى بدون سبب پدید مى آید، و نه در قانون علیت امکان تخلف و اختلافى هست ، پس چطور مى شود که مثلا عصاى موسى بدون علت که توالد و تناسل باشد، اژدها گردد؟ و مرده چندین سال قبل با دم مسیحائى مسیح زنده شود؟!

قرآن کریم این شبهه را زایل کرده ، و حقیقت امر را از هر دو جهت بیان مى کند، یعنى هم بیان مى کند: اصل اعجاز ثابت است ، و قرآن خود یکى از معجزات است ، و براى اثبات اصل اعجاز دلیلى است کافى ، براى اینکه احدى نمى تواند نظیرش را بیاورد.

و هم بیان مى کند که حقیقت اعجاز چیست ، و چطور میشود که در طبیعت امرى رخ دهد، که عادت طبیعت را خرق کرده ، و کلیت آنرا نقض کند؟.

 

اعجاز قرآن

در اینکه قرآن کریم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى کرده هیچ حرفى و مخالفى نیست ، و این تحدى ، هم در آیات

قرآن

مکى آمده ، و هم آیات مدنى ، که همه آنها دلالت دارد بر اینکه قرآن آیتى است معجزه ، و خارق ، حتى آیه قبلى هم که مى فرمود: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله» الخ ، استدلالى است بر معجزه بودن قرآن ، بوسیله تحدى ، و آوردن سوره اى نظیر سوره بقره ، و بدست شخصى بى سواد مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، نه اینکه مستقیما و بلاواسطه استدلال بر نبوت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد، بدلیل اینکه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر معجزه بودن قرآن ، باید در اولش مى فرمود: «و ان کنتم فى ریب من رساله عبدنا»،اگر در رسالت بنده ما شک دارید)، ولى اینطور نفرمود، بلکه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل کرده ایم شک دارید، یک سوره مثل این سوره را بوسیله مردى درس نخوانده بیاورید، پس در نتیجه تمامى تحدى هائیکه در قرآن واقع شده ،استدلالى را میمانند که بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شده اند، و آیات مشتمله بر این تحدیها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضى ها درباره یک سوره تحدى کرده اند، نظیر آیه سوره بقره ، و بعضى برده سوره ، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن ، و بعضى بر همه جهات آن . یکى از آیاتیکه بر عموم قرآن تحدى کرده ، آیه :«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن ، لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا» است که ترجمه اش گذشت ، و این آیه در مکه نازل شده ، و عمومیت تحدى آن جاى شک براى هیچ عاقلى نیست .

قرآن خود یکى از معجزات است ، و براى اثبات اصل اعجاز دلیلى است کافى ، براى اینکه احدى نمى تواند نظیرش را بیاورد.

اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب کلام یا جهتى دیگر از جهات ، به تنهائى نیست

پس اگر تحدیهاى قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، دیگر نباید از عرب تجاوز میکرد، و تنها باید عرب را تحدى کند، که اهل زبان قرآنند، آنهم نه کردهاى عرب ، که زبان شکسته اى دارند، بلکه عربهاى خالص جاهلیت و آنها که هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده اند، آن هم قبل از آنکه زبانشان با زبان دیگر اختلاط پیدا کرده ، و فاسد شده باشد، و حال آنکه مى بینیم سخنى از عرب آن هم با این قید و شرطها بمیان نیاورده ، و در عوض روى سخن بجن و انس کرده است ، پس معلوم میشود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب کلام نیست .

و همچنین غیر بلاغت و جزالت اسلوب ، هیچ جهت دیگر قرآن به تنهائى مورد نظر نیست ، و نمیخواهد بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است مثلا در اینکه مشتمل بر معارفى است حقیقى ، و اخلاق . فاضله ، و قوانین صالحه ، و اخبار غیبى ، و معارف دیگریکه هنوز بشر نقاب از چهره آن بر نداشته ، معجزه است ، چون هر یک از جهات را یک طائفه از جن و انس مى فهمند، نه همه آنها پس اینکه بطور مطلق تحدى کرد،یعنى فرمود: اگر شک دارید مثلش را بیاورید)، و نفرمود کتابى فصیح مثل آن بیاورید، و یا کتابى مشتمل بر چنین معارف بیاورید، مى فهماند که قرآن از هر جهتى که ممکن است

مورد برترى قرار گیرد برتر است ، نه یک جهت و دو جهت .

بنابراین قرآن کریم هم معجزیست در بلاغت ، براى بلیغ ‌ترین بلغاء و هم آیتى است فصیح ، براى فصیح ترین فصحاء و هم خارق العاده ایست براى حکماء در حکمتش ، و هم سرشارترین گنجینه علمى است معجزه آسا، براى علماء و هم اجتماعى ترین قانونى است معجزآسا، براى قانون گذاران ، و سیاستى است بدیع ، و بى سابقه براى سیاستمداران و حکومتى است معجزه ، براى حکام ، و خلاصه معجزه ایست براى همه عالمیان ، در حقایقى که راهى براى کشف آن ندارند، مانند امور غیبى ، و اختلاف در حکم ، و علم و بیان .

 

عمومیت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن

از اینجا روشن میشود که قرآن کریم دعوى اعجاز، از هر جهت براى خود مى کند، آنهم اعجاز براى تمامى افراد جن و انس ، چه عوام و چه خواص ، چه عالم و چه جاهل ، چه مرد و چه زن ، چه فاضل متبحر و چه مفضول ، چه و چه و چه ، البته بشرطى که اینقدر شعور داشته باشد که حرف سرش شود.

قرآن

براى اینکه هر انسانى این فطرت را دارد که فضیلت را تشخیص دهد، و کم و زیاد آنرا بفهمد پس هر انسانى میتواند در فضیلت هائى که در خودش و یا در غیر خودش سراغ دارد، فکر کند، و آنگاه آنرا در هر حدیکه درک مى کند، با فضیلتى که قرآن مشتمل بر آنست مقایسه کند، آنگاه بحق و انصاف داورى نماید، و فکر کند، و انصاف دهد، آیا نیروى بشرى میتواند معارفى الهى ، و آن هم مستدل از خود بسازد؟ بطوریکه با معارف قرآن هم سنگ باشد؟ و واقعا و حقیقتا معادل و برابر قرآن باشد؟ و آیا یک انسان این معنا در قدرتش ‍ هست که اخلاقى براى سعادت بشر پیشنهاد کند، که همه اش بر اساس حقایق باشد؟ و در صفا و فضیلت درست آنطور باشد که قرآن پیشنهاد کرده ؟! و آیا براى یک انسان این امکان هست ، که احکام و قوانینى فقهى تشریع کند، که دامنه اش آنقدر وسیع باشد، که تمامى افعال بشر را شامل بشود؟ و در عین حال تناقضى هم در آن پدید نیاید؟ و نیز در عین حال روح توحید و تقوى و طهارت مانند بند تسبیح در تمامى آن احکام و نتائج آنها، و اصل و فرع آنها دویده باشد؟

و آیا عقل هیچ انسانیکه حداقل شعور را داشته باشد، ممکن میداند که چنین آمارگیرى دقیق از افعال و حرکات و سکنات انسان ها، و سپس جعل قوانینى براى هر حرکت و سکون آنان ، بطوریکه از اول تا باخر قوانینش یک تناقض دیده نشود از کسى سر بزند که مدرسه نرفته باشد، و در شهرى که مردمش باسواد و تحصیل کرده باشند، نشو و نما نکرده باشد، بلکه در محیطى ظهور کرده باشد، که بهره شان از انسانیت و فضائل و کمالات بى شمار آن ، این باشد که از راه غارتگرى ، و جنگ لقمه نانى بکف آورده ، و براى اینکه بسد جوعشان کافى باشد، دخترانرا زنده بگور کنند، و فرزندان خود را بکشند، و به پدران خود فخر نموده ، مادران را همسر خود سازند، و بفسق و فجور افتخار نموده ، علم را مذمت ، و جهل را حمایت کنند، و در عین پلنگ دماغى و حمیت دروغین خود، تو سرى خور هر رهگذر باشند، روزى یمنى ها استعمارشان کنند، روز دیگر زیر یوغ حبشه در آیند، روزى برده دسته جمعى روم شوند، روز دیگر فرمانبر بى قید و شرط فارس شوند؟ آیا از چنین محیطى ممکن است چنین قانون گذارى برخیزد؟

هر انسانى این فطرت را دارد که فضیلت را تشخیص دهد، و کم و زیاد آنرا بفهمد پس هر انسانى میتواند در فضیلت هائى که در خودش و یا در غیر خودش سراغ دارد، فکر کند، و آنگاه آنرا در هر حدیکه درک مى کند، با فضیلتى که قرآن مشتمل بر آنست مقایسه کند.

مزایایى که قرآن مشتمل بر آن است فوق طاعت بشرى است

و آیا هیچ عاقلى بخود جرئت میدهد که کتابى بیاورد، و ادعاء کند که این کتاب هدایت تمامى عالمیان ، از بى سواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرین من و آیندگان ، تا آخر روزگار است ، و آنگاه در آن اخبارى غیبى از گذشته و آینده ، و از امتهاى گذشته و آینده ، نه یکى ، و نه دو تا، آنهم در بابهاى مختلف ، و داستانهاى گوناگون قرار داده باشد، که هیچیک از این معارف با دیگرى مخالفت نداشته ، و از راستى و درستى هم بى بهره نباشد، هر قسمتش قسمت هاى دیگر را تصدیق کند؟!

و آیا یک انسان که خود یکى از اجزاء عالم ماده و طبیعت است ، و مانند تمامى موجودات عالم محکوم به تحول و تکامل است ، میتواند در تمامى شئون عالم بشرى دخل و تصرف نموده ، قوانین ، و علوم ، و معارف ، و احکام ، و مواعظ، و امثال ، و داستانهائى در خصوص کوچکترین و بزرگترین شئون بشرى بدنیا عرضه کند، که با تحول و تکامل بشر متحول نشود، و از بشر عقب نماند؟ و حال و وضع خود آن قوانین هم از جهت کمال و نقص مختلف نشود، با اینکه آنچه عرضه کرده

چرا قرآن داستان می گوید

، بتدریج عرضه کرده باشد و در آن پاره اى معارف باشد که در آغاز عرضه شده ، در آخر دوباره تکرار شده باشد، و در طول مدت ، تکاملى نکرده تغیرى نیافته باشد، و نیز در آن فروعى متفرع بر اصولى باشد؟ با اینکه همه میدانیم که هیچ انسانى از نظر کمال و نقص عملش بیک حال باقى نمى ماند، در جوانى یک جور فکر مى کند، چهل ساله که شد جور دیگر، پیر که شد جورى دیگر.

پس انسان عاقل و کسى که بتواند این معانى راتعقل کند، شکى برایش باقى نمى ماند، که این مزایاى کلى ، و غیر آن ، که قرآنمشتمل بر آنست ، فوق طاقت بشرى ، و بیرون از حیطهوسائل طبیعى و مادى است ، و بفرض هم که نتواند این معانى را درک کند، انسان بودن خودرا که فراموش نکرده ، و وجدان خود را که گم ننموده ، وجدان فطرى هر انسانى باومیگوید: در هر مسئله اى که نیروى فکریت از درکش عاجز ماند، و آنطور که باید نتوانستصحت و سقم و درستى و نادرستى آنرا بفهمد، و ماخذ ودلیل هیچیک را نیافت ، باید

 

طرح یک سؤ ال درباره تحدّى قرآن و پاسخ به آن

در اینجا ممکن است خواننده عزیز بپرسد که اینکه شما اصرار دارید عمومیت اعجاز قرآن را ثابت کنید، چه فائده اى بر این عمومیت مترتب میشود، و تحدى عموم مردم چه فائده اى دارد؟ باید خواص بفهمند که قرآن معجزه است ، زیرا عوام در مقابل هر دعوتى سریع الانفعال و زودباورند، و هر معامله اى که با ایشان بکنند، مى پذیرند، مگر همین مردم نبودند که در برابر دعوت امثال حسینعلى بهاء، و قادیانى ، و مسیلمه کذاب ، خاضع شده ، و آنها را پذیرفتند؟! با اینکه آنچه آنها آورده بودند به هذیان بیشتر شباهت داشت ، تا سخن آدمى ؟

در پاسخ میگوئیم : اولا تنها راه آوردن معجزه براى عموم بشر، و براى ابد این است که آن معجزه از سنخ علم و معرفت باشد، چون غیر از علم و معرفت هر چیز دیگریکه تصور شود، که سر و کارش با سایر قواى دراکه انسان باشد، ممکن نیست عمومیت داشته ، دیدنیش را همه و براى همیشه ببینند، شنیدنیش را همه بشر، و براى همیشه بشنوند عصاى موسایش براى همه جهانیان ، و براى ابد معجزه باشد، و نغمه داودیش نیز عمومى و ابدى باشد، چون عصاى موسى ، و نغمه داود، و هر معجزه دیگریکه غیر از علم و معرفت باشد، قهرا موجودى طبیعى ، و حادثى حسى خواهد بود، که خواه نا خواه محکوم قوانین ماده ، و محدود به یک زمان ، و یک مکان معینى میباشد، و ممکن نیست غیر این باشد، و بفرض محال یا نزدیک به محال ، اگر آنرا براى تمامى افراد روى زمین دیدنى بدانیم ، بارى باید همه سکنه روى زمین براى دیدن آن در یک محل جمع شوند، و بفرضى هم که بگوئیم براى همه و در همه جا دیدنى باشد، بارى براى اهل یک عصر دیدنى خواهد، بود نه براى ابد.

آیا هیچ عاقلى بخود جرئت میدهد که کتابى بیاورد، و ادعاء کند که این کتاب هدایت تمامى عالمیان ، از بى سواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرین من و آیندگان ، تا آخر روزگار است.

بخلاف علم و معرفت ، که میتواند براى همه ، و براى ابد معجزه باشد، این اولا، و ثانیا وقتى از مقوله علم و معرفت شد، جواب اشکال شما روشن میشود، چون بحکم ضرورت فهم مردم مختلف است ، و قوى و ضعیف دارد، همچنانکه کمالات نیز مختلف است ، و راه فطرى و غریزى انسان براى درک کمالات که روزمره در زندگیش آنرا طى مى کند، این است که هر چه را خودش درک کرد، و فهمید، که فهمیده ، و هر جا کمیت فهمش از درک چیزى عاجز ماند، بکسانى مراجعه مى کند، که قدرت درک آنرا دارند، و آنرا درک کرده اند، و آنگاه حقیقت مطلب را از ایشان مى پرسند، در مسئله اعجاز قرآن نیز فطرت غریزى بشر حکم باین مى کند، که صاحبان فهم قوى ، و صاحب نظران از بشر، در پى کشف آن برآیند، و معجزه بودن آنرا درک کنند، و صاحبان فهم ضعیف بایشان مراجعه نموده ، حقیقت حال را سئوال کنند، پس تحدى و تعجیز قرآن عمومى است ، و معجزه بودنش براى فرد فرد بشر، و براى تمامى اعصار میباشد.

 

تحدى قرآن به علم

قرآن کریم بعلم و معرفت تحدى کرده ، یعنى فرموده :

اگر در آسمانى بودن آن شک دارید، همه دست بدست هم دهید، و کتابى درست کنید که از نظر علم و معرفت مانند قرآن باشد،

یکجا فرموده :«و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء»،ما کتاب را که بیان همه چیزها است بر تو نازل کردیم

و جائى دیگر فرموده :لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین،هیچ تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتابى بیانگر، ضبط است، و از این قبیل آیاتى دیگر.

حضرت محمد _ص_

آرى هر کس در متن تعلیمات عالیه اسلام سیر کند، و آنچه از کلیات که قرآن کریم بیان کرده و آنچه از جزئیات که همین قرآن در آیه: «و ما آتیکم الرسول فخذوه ، و ما نهیکم عنه فانتهوا»،رسول شما را بهر چه امر کرد انجام دهید، و از هر چه نهى کرد اجتناب کنید)

 و آیه :لتحکم بین الناس بما اریک اللّه تا در میان مردم بانچه خدا نشانت داده حکم کنى و آیاتى دیگر به پیامبر اسلام حوالت داده ، و آن جناب بیان کرده ، مورد دقت قرار دهد، خواهد دید که اسلام از معارف الهى فلسفى ، و اخلاق فاضله ، و قوانین دینى و فرعى ، از عبادتها، و معاملات ، و سیاسات اجتماعى و هر چیز دیگرى که انسانها در مرحله عمل بدان نیازمندند، نه تنها متعرض ‍ کلیات و مهمات مسائل است ، بلکه جزئى ترین مسائل را نیز متعرض است ، و عجیب این است که تمام معارفش بر اساس فطرت ، و اصل توحید بنا شده ، بطوریکه تفاصیل و جزئیات احکامش ، بعد از تحلیل ، به توحید بر مى گردد، و اصل توحیدش بعد از تجزیه بهمان تفاصیل بازگشت مى کند.

اگر در آسمانى بودن آن شک دارید، همه دست بدست هم دهید، و کتابى درست کنید که از نظر علم و معرفت مانند قرآن باشد.

معارف قرآن کریم باقى و ابدى است و قانون تحول و تکامل آنرا کهنه نمى سازد

قرآن کریم خودش بقاء همه معارفش را تضمین کرده ، و آنرا نه تنها صالح براى تمامى نسلهاى بشر دانسته ، و در آیه :و انه لکتاب عزیز، لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه ، تنزیل من حکیم حمید،نه از گذشته و نه در آینده ، باطل در این کتاب راه نمى یابد، چون کتابى است عزیز، و نازل شده از ناحیه خداى حکیم حمید و آیه :انا نحن نزلنا الذکر، و انا له لحافظون،ما ذکر را نازل کردیم ، و خود ما آنرا حفظ مى کنیم فرموده : که این کتاب با مرور ایام و کرور لیالى کهنه نمیشود، کتابى است که تا آخرین روز روزگار، ناسخى ، هیچ حکمى ازاحکام آنرا نسخ نمى کند و قانون تحول و تکامل آنرا کهنه نمى سازد.

خواهى گفت علماى علم الاجتماع ، و جامعه شناسان ، و قانون دانان عصر حاضر، این معنا برایشان مسلم شده : که قوانین اجتماعى باید با تحول اجتماع و تکامل آن تحول بپذیرد، و پا بپاى اجتماع رو بکمال بگذارد، و معنا ندارد که زمان بسوى جلو پیش برود، و تمدن روز بروز پیشرفت بکند، و در عین حال قوانین اجتماعى قرنها قبل ، براى امروز، و قرنها بعد باقى بماند.

جواب این شبهه را در تفسیر آیه :کان الناس امة واحده الخ خواهیم داد انشاءاللّه .

و خلاصه کلام و جامع آن این است که : قرآن اساس قوانین را بر توحید فطرى ، و اخلاق فاضله غریزى بنا کرده ، ادعاء مى کند که تشریعتقنین قوانین باید بر روى بذر تکوین ، و نوامیس هستى جوانه زده و رشد کند، و از آن نوامیس منشاء گیرد، ولى دانشمندان و قانون گذاران ، اساس قوانین خود را، و نظریات علمى خویش را بر تحول اجتماع بنا نموده ، معنویات را بکلى نادیده مى گیرند، نه بمعارف توحید کار دارند، و نه به فضائل اخلاق ، و بهمین جهت سخنان ایشان همه بر سیر تکامل اجتماعى مادى ، و فاقد روح ف ضیلت دور مى زند، و چیزیکه هیچ مورد عنایت آنان نیست ، کلمه عالیه خداست .

منبع: تفسیر المیزان، ج 1 ذیل آیه 24 سوره بقره


دسته: قرآن و رسالت پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1394/11/19 ] [ 18:45 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X