امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

حضرت محمد(ص)

مرحوم شیخ مفید، به نقل از امام جعفر صادق(صلوات الله علیه) حکایت می‌کند:

روزى به رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله)، خبر دادند که فلان جوان مسلمان، مدتى است در سکرات مرگ و جان دادن به سر مى‌برد و نمى‌میرد.

وقتی پیامبر اکرم بر بالین آن جوان حضور یافت، فرمود: بگو "لا إ لهَ إ لاّ الله"؛ ولى مثل این که زبان جوان قفل شده باشد و نمى‌توانست حرکت دهد، حضرت چند بار تکرار نمود و جوان بر گفتن کلمه طیّبه "لا إ لهَ إ لاّ الله" قادر نبود.

زنى در کنار بستر جوان مشغول پرستارى از او بود، حضرت از آن زن سؤال نمود: آیا این جوان مادر دارد؟

پاسخ داد: بلى، من مادر او هستم .

حضرت فرمود: آیا از فرزندت ناراحت و ناراضى مى‌باشى؟

گفت: آرى، مدت پنج سال که است با او سخن نگفته‌ام .

حضرت پیشنهاد داد: از فرزندت راضى شو . عرض کرد: به احترام شما از او راضى شدم و خداوند نیز از او راضى باشد.

سپس حضرت به جوان فرمود: بگو "لا إ لهَ إ لاّ الله"، در این موقع آن جوان سریع کلمه طیّبه را بر زبان خود جارى کرد.

بعد از آن، حضرت به او فرمود: دقّت کن، اکنون چه مى‌بینى؟

عرض کرد: مردى سیاه چهره با لباس‌هاى کثیف و بدبو همین الان در کنارم مى‌باشد و سخت گلوى مرا مى‌فشارد.

حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله)، اظهار نمود: بگو:

«یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، إقبَلْ مِنِّى الْیَسیرَ، وَاعْفُ عنّىِ الْکَثیرَ، إنّکَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحیم»؛

اى کسى که عمل ناچیز را پذیرا هستى، و از خطاهاى بسیار در مى‌گذرى، کمترین عمل مرا بپذیر و گناهان بسیارم را ببخشاى؛ همانا که تو آمرزنده و مهربان هستى.

وقتى جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: اکنون چه مى‌بینی؟

گفت: مردى خوش چهره و سفیدروى و خوشبو با بهترین لباس، در کنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاه چهره رفت .

حضرت فرمود: بار دیگر آن جملات را بخوان، وقتى تکرار کرد.

و در همان لحظه روح، از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)، نجات یافت و سعادتمند گردید.


برگرفته از بحارالانوار، ج 92، ص 342 به نقل از امالى شیخ مفید، ج 1 ص 63.



دسته: داستان هایی از پیامبر (ص)

تاریخ : [ 1394/11/4 ] [ 16:50 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X