امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

رحلت پیامبر

مدینه حال و هوای غریبی دارد. چندی است که شهر پیامبر(ص) ، مونس اشک و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از یاد برده است.

از آن هنگام که کاروان بزرگ حج ، از زیارت خانه خدا باز گشته‏اند،

هر لحظه سیمای ملکوتی پیامبر(ص) افروخته‏تر می‏شود و سرو بلندش، پس از یک عمر تلاش و پیکار، خمیده‏تر.

گویا در همین روزها پیک الهی برای او پیام آورده است که ای محمد :

«تو می‏میری، دیگر مردمان نیز می‏میرند.» (زمر 30)

در حالی که دست بر شانه علی(ع) دارد، راهی «قبرستان بقیع» می‏شود، تا در واپسین لحظات، برای اسیران خاک، طلبِ آمرزش کند.

با قدمهایی شمرده، وارد «بقیع» می‏شود. با نگاهی مهربان یک یک قبرها را از نظر می‏گذراند و برایشان «فاتحه» می‏خواند.


رحلت پیامبر

مدینه حال و هوای غریبی دارد. چندی است که شهر پیامبر(ص) ، مونس اشک و آه شده است و خاطره خنده و تبسم را از یاد برده است.

از آن هنگام که کاروان بزرگ حج ، از زیارت خانه خدا باز گشته‏اند،

هر لحظه سیمای ملکوتی پیامبر(ص) افروخته‏تر می‏شود و سرو بلندش، پس از یک عمر تلاش و پیکار، خمیده‏تر.

گویا در همین روزها پیک الهی برای او پیام آورده است که ای محمد :

«تو می‏میری، دیگر مردمان نیز می‏میرند.» (زمر 30)

در حالی که دست بر شانه علی(ع) دارد، راهی «قبرستان بقیع» می‏شود، تا در واپسین لحظات، برای اسیران خاک، طلبِ آمرزش کند.

با قدمهایی شمرده، وارد «بقیع» می‏شود. با نگاهی مهربان یک یک قبرها را از نظر می‏گذراند و برایشان «فاتحه» می‏خواند.

چندی پیش پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود: دخترم! هر سال جبرئیل تمامی قرآن را یک‏بار برای من می‏خواند؛ اما امسال دو مرتبه آن را خواند. فاطمه(س) نگران و مضطرب پرسید: پدر؛ معنی این کار چیست؟! فرمود: دختر عزیزم؛ گویا امسال، آخرین سال زندگی من است.

سپس غرق در افکاری آشفته، ابروانش در هم گره می‏خورد و با نگرانی می‏گوید :

ـ فتنه‏ها، همچون پاره‏های شب تیره، پیش می‏آیند، در حالی که پیوسته و متراکمند.

نگاهی به علی(ع) می‏افکند و می‏فرماید:

کلید گنجهای دنیا و آخرت را به من پیشنهاد کرده‏اند و مرا میان آن و ملاقات پروردگار مخیر ساخته‏اند.

اما من دیدار با خدا را برگزیدم.(1)

علی(ع) پریشان می‏شود؛ چرا که دریافته است، پیامبر(ص) آخرین لحظات حیات را تجربه می‏کند.

اما این پیامهای آسمانی برای پیامبر(ص)، نوید پایان رنجهاست. بیست و اندی سال، تلاش و پیکار و وقایع تلخ و شیرین آن، از برابر دیدگانش رژه می‏روند.

به یاد می‏آورد که چگونه بر سرش خار و خاشاک می‏ریختند و پای نبوتش را با کینه‏های دیرینه می‏خلیدند.

دوران تلخ شِعب ابی‏طالب و ناله‏های جانگداز «سمیه» و «بلال»، در زیر خروارها عداوت و دشمنی، از خاطرش محو نمی‏شود.

اما اینک، در آن سوی آسمانها، پیامبران و اولیاء، صف در صف، انتظار مقدمش را می‏کشند و ملایک به یُمن ورودش بهشت را آذین بسته‏اند.

فرشتگان دیدگان ملتمس خود را فرش راه او کرده‏اند

و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل، چشم از زمین بر نمی‏دارند.

اما در پس تمامی شادیها، غمی جانکاه در وجود پیامبر(ص) شعله می‏کشد و بر چهره‏اش هاله‏ای از اندوه نشانده است.

گویا در این دنیا، دل در گرو دلبندی دارد ، که نمی‏تواند بدون او از این کره خاکی دل بر کند.

دلبندی که حاصل عمر اوست و تمامی رنجهای نبوت را در دامان پر مهر و عطوفت او تحمل کرده است.

گاه که سرمای تلخ و گزنده کفار، قلبش را می‏آزارد، تنها حرارت دلربای این شاهکار عالم هستی،

شکوفه‏های امید را در قلبش می‏پروراند و در جهان پر از تعفن و لجنزار کفر و شرک، تنها بوی بهشت را از او استشمام کرده است .

و در میان تمامی خاکیان، تنها او و چند تن دیگر از افلاکیان را مشاهده کرده است.

چگونه می‏تواند به عرش پرواز کند، اما پاره تن خود را در فرش، بی‏هیچ تکیه‏گاهی، یکه و تنها رها کند.

گردباد حوادث را می‏بیند، که پس از او فاطمه‏اش(س) را در بر می‏گیرند و گُل وجودش را در تندباد ظلم و تعدّی پرپر می‏کنند.

از سوی دیگر، فاطمه چگونه بی‏پدر، در این ظلمتکده خواهد ماند. او که چشمان مهربانش با وجود پیامبر(ص)، پیوندی ناگسستنی یافته است،

چگونه می‏تواند پس از این، بر خاک سرد و تیره مرقد پدر بنگرد.

دل زهرا(س) با قلب پیامبر(ص) می‏تپد و روح و روان فاطمه(س) آمیخته‏ای از روح مقدس پیامبر(ص) است.

اگر پیامبر(ص) بمیرد، فاطمه(س) هم می‏میرد.

چندی پیش پیامبر(ص) به فاطمه(س) فرمود:

ـ دخترم! هر سال جبرئیل تمامی قرآن را یک‏بار برای من می‏خواند؛ اما امسال دو مرتبه آن را خواند.

فاطمه(س) نگران و مضطرب پرسید:

ـ پدر؛ معنی این کار چیست؟!

ـ دختر عزیزم؛ گویا امسال، آخرین سال زندگی من است.(2)

از آن هنگام، دیگر گل لبخندی بر گلزار چهره فاطمه(س) نشکفت و آن چهره بشاش و زیبا به چهره‏ای افسرده و غمگین بدل شده است.

نویسنده : سیدمهدی موسوی

__________________

1ـ برخی سیره‏نویسان اهل سنت می‏گویند: پیامبر(ص) به همراه غلام خود، ابومویهبه به بقیع رفت. مثل ابن‏اثیر در کتاب الکامل فی‏التاریخ، ج2، ص318.

2ـ کشف‏الغمه، ابی‏الحسن اربلی، ج2، ص8، انتشارات کتابفروشی اسلامیه.


دسته: ویژه رحلت پیامبر

تاریخ : [ 1394/9/24 ] [ 14:45 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X