هنگامى که به رفتارهاى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله با دیگران توجه کنیم، درمى یابیم که ایشان با گروه ها و افراد گوناگونى ارتباط داشته است. در همه این ارتباط ها، دو گونه برخورد به چشم مى خورد. برخورد بر اساس موضوع و هدف ارتباط که با توجه به متفاوت بودن موضوع و هدف، گوناگون بوده است و دیگرى، برخورد بر اساس حرمت و ارزش انسانى که در این نوع برخورد، پیامبر حتى با دشمنان خود نیز این اصل را رعایت مى کرد. اگر به رفتار خود بنگریم، مى بینیم که گاهى در ارتباط هاى خود با دیگران، با افراط و تفریط، از مسیر تعادل خارج مى شویم. براى مثال، در ارتباط با دشمن، تمام ارزش هاى انسانى را زیر پا مى گذاریم و در رویارویى با دوست یا فرزند، با افراط در حرمت گزارى و ارزش دهى، دچار آسیب هاى ارتباطاتى جبران ناپذیر مى شویم. ازسوى دیگر، گاهى چنان بر طبل ارزش هاى انسانى مى کوبیم که گویى هر انسانى فارغ از جایگاهش نیز بسیار ارزشمند است حتى اگر از نظر خدا و ارزش هاى دینى، بى مقدار باشد. این برداشت نیز که امروزه با نام انسان دوستى مطرح مى شود، در سیره نبوى مردود است. سیره رفتارى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آلهاین درس را به ما مى آموزد که در ارتباط خود با قشرهاى گوناگون جامعه چگونه رفتار کنیم. پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله در ارتباط با آنان، به حرمت و کرامت آنان اهمیت مى داد.
جریان تبلیغ دین اسلام، با حوادث تلخ و شیرین زیادى همراه بوده است. در این میان، رسول خدا صلى الله علیه و آلههمواره عزت و اعتماد به نفس در پرتو توکل به خداوند را رعایت مى کرد. شاید در طول تاریخ، هیچ انسانى چنین عزت مند و مقتدر سخن نگفته باشد. هنگامى که بزرگان و اشراف قریش پیام سرشار از تطمیع و تهدید خود را به وسیله ابوطالب به آگاهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رساندند، او در پاسخ، جمله اى فرمود که یکى از سطرهاى برجسته تاریخ زندگى اش به شمار مى رود: عمو جان! به خدا سوگند، هرگاه آفتاب را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند (یعنى سلطنت تمام جهان را در اختیار من بگذارند) که از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود دست بردارم، هرگز برنمى دارم و هدف خود را تعقیب مى کنم تا بر مشکلات پیروز آیم و به مقصد نهایى برسم یا در راه هدف جان بسپارم.1 حضرت محمد صلى الله علیه و آله در مقابل چهار پیشنهاد وسوسه انگیز قریش به آنان گفت: من از شما چیزى نمى خواهم. به جاى این چهار پیشنهاد، یک سخن از من بپذیرید تا در پرتو آن بر عرب حکومت کنید و غیر عرب را پیرو خود گردانید. تنها سخن من این است که به یکتایى پروردگار اعتراف کنید.2 پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نه تنها در برابر آزار بى وقفه قریش و شکنجه آنان، صبور بود، بلکه از این نظر الگویى کامل براى یاران و اصحاب خود به شمار مى رفت. قریش از هیچ گونه آزار، تمسخر و تهدید شخص پیامبر فروگذار نکرد. ستیزه گرى ابوجهل با حضرت، در قالب ناسزاگویى هاى پى درپى، تهدیدهاى همیشگى و تصمیم هاى نافرجام براى قتل پیامبر در تاریخ مشهور است. تنها ابوجهل به این کارها دست نمى زد، بلکه آزار و آسیبى که از سوى عموى پیامبر، ابولهب و همسر او، امّ جمیل به ایشان رسید، بى سابقه است. آنها حتى از ریختن زباله بر سر و صورت او دریغ نمى کردند. حتى روزى بچه دان گوسفندى را بر سرش زدند.3 با همه اینها، پایدارى پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله سبب شد تا اصحاب و یاران ایشان، جلوه هایى از شکوه و بزرگى را در آغاز مسیر اسلام از خود نشان دهند. ریشه همه این افتخارها را باید در عزت خواهى پیامبر جست وجو کرد. بى شک، اصحاب پیامبر نیز مانند خود او اگر دست از دین مى کشیدند، از لذت هاى رنگارنگ دنیا بهره مند مى شدند. فداکارى مثال زدنى بلال حبشى، فردى از دیارى دیگر که جرقه عزت مندى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، وجود او را شعله ور کرد و از مرزهاى غلامى و بردگى به عظمت وشکوه توحیدى رسانید، ستودنى است. این شعله، سراسر وجود یاسر و سمیه را نیز فراگرفت وآنها را تا ابد در نور الهى فانى ساخت و به جاودانگى رسانید. آن دو در آغاز اسلام، عاشقانه به استقبال نیزه کینه و انتقام ابوجهل شتافتند و شهد گواراى شهادت را نوشیدند. وضع رقت بار این زن و مرد، حتى پیامبر را نیز دگرگون کرد. روزى پیامبر با دیدن آنها، با چشمانى اشک آلود فرمود: «اى خاندان یاسر! شکیبایى پیشه کنید که جایگاه شما بهشت است.»4 سلسله فداکارى هاى اصحاب و ایثارشان، در پرتو یک تعامل پرسود توجیه مى شود: معامله دنیا با آخرت و پستى با عزت. جوهر حرکت رسول خدا صلى الله علیه و آله، سرشار از شکوه و عزت بود. هر چند وضعیت خارجى در دوره هاى گوناگون تاریخى، نوعى شکست یا ضعف را نشان مى داد، ولى آنچه اهمیت داشت، عظمت و اقتدار باطنى مسلمانان بود. در جنگ خندق (احزاب) دشمنان اسلام با یکدیگر متحد شده بودند. ابوسفیان، فرمانده لشکر کفر نیز با اطمینان از پیروزى خود، نامه اى تهدیدآمیز براى پیامبر نوشت و او را به شکستى خفت بار تهدید کرد. پیامبر در پاسخ چنین فرمود: از محمد، رسول خدا به ابوسفیان فرزند حرب... مدتى است که به خود بالیده و تصور کرده اى که مى توانى چراغ فروزان اسلام را خاموش سازى، ولى این را بدان، تو زبون تر از آنى که به این کار موفق گردى، به همین زودى شکست خورده برمى گردى و من در آینده، بت هاى بزرگ قریش را در برابر تو خواهم شکست.5
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چه پیش از اسلام و چه پس از آن، در میان دوست و دشمن جایگاه والایى داشت. در زمانى که ارزش هاى انسانى پاى مال شده بود، از محمد صلى الله علیه و آله با لقب «امین»؛ یعنى فرد امانت دار و درست کار یاد مى شد. قریش در زمان جاهلیت، براى حل درگیرى هایشان نزد محمد امین مى رفتند؛ زیرا او در قضاوت، عدالت را رعایت مى کرد.1 هنگامى که قبیله هاى عرب بر سر قراردادن حجرالاسود در جایگاه خود، با هم درگیر شدند، تنها راه خروج از جنگ و خون ریزى را پناه بردن به امین قریش؛ یعنى محمد صلى الله علیه و آله یافتند. در حالى که هیچ یک دیگرى را نمى پذیرفت، همه به حکم او راضى و خوش حال شدند. ایشان پارچه اى خواست و با دست خود، سنگ را در میان آن نهاد. سپس هر قبیله، گوشه اى از پارچه را گرفت و سنگ را تا جایگاه خود برد تا آنکه در نهایت، امین قریش آن را برداشت و در جایگاه خود جاى داد.2 خدیجه، دختر خویلد، از بازرگانان قریش و ثروتمندترین زن در میان آنان بود. روزى ابوطالب، عموى پیامبر، او را فرا خواند و گفت: خدیجه دنبال مرد امینى مى گردد که زمام تجارت او را بر عهده بگیرد و به نمایندگى از او در کاروان بازرگانى قریش شرکت کند و مال التجاره او را در شام به فروش برساند. اى محمد! خود را به وى معرفى کن. بلندى روح محمد صلى الله علیه و آله مانع از آن بود که چنین پیشنهادى را نزد خدیجه مطرح کند.
منظور از اصل، گزاره اى کلى است که در قالب قواعد و بایدها و نبایدهاى هنجارى، راهنماى انسان هاست و تمام رفتارهاى انسانى از محدوده و مرزهاى تعیین شده به وسیله این اصل پیروى مى کنند.
توجه به کرامت انسانى و رعایت آن، اصل مهمى در رفتار تربیتى و تبلیغى پیامبر به شمار مى رود، به گونه اى که ایشان حتى در برخورد با دشمنان نیز این اصل را رعایت مى کرد.