امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

معنای امروز شِعار این است که گروهی، عبارت های را در رد دشمن یا برای بیان باورهای خود هم صدا و موزون فریاد می زنند. از شعار دادن یاران پیامبر در جنگ ها اطلاع دقیقی در دست نیست. تنها چند گزارش کوتاه، از سروده های یاران و پاسخ گویی پیامبر در دست است که به برخی از آنها در بخش های پیشین اشاره شد، ولی باید دانست که واژه شِعار، در عصر نبوی و روایت های معصومان نیز آمده است. برای نمونه، پیامبر خدا پیش از آغاز جنگ به یاران خود فرمان داد شعار خود را آشکار کنند.1 امام علی علیه السلام در این باره فرمود: «شعار یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله در بدر، «یا مَنْصُورُ أَمِتْ؛ ای یاری شده! بکش» بود.2

شِعار در عصر نبوی، مترادف اسم شب و رمز عملیات و نشان اهل جنگ و سفر بود. با توجه به اینکه لباس های جنگ جویان دو سپاه هم رنگ بود و راهی برای شناسایی دوست از دشمن نبود، فرماندهان برای عملیات ها یا قبایل خود، رمزهایی را برمی گزیدند تا در دل شب و هنگام نبرد، یکدیگر را بشناسند. عبارت «یا مَنْصُورُ أَمِتْ»، از جمله رمزهای متداولی بود که در جنگ ها و در تاریکی شب، مسلمانان می گفتند و همدیگر را با این عبارت می شناختند.


دسته:

تاریخ : [ 1395/7/5 ] [ 23:56 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


در خندق، مسلمانان برای اینکه سرگرم باشند و خستگی کار را احساس نکنند، رجزی را که به نام جُعَیْل بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را عَمْرو نامیده بود، هم صدا می خواندند: سَمَّاهُ مِنْ بَعْدِ جُعَیْلٍ عَمْرا و کانَ لِلْبائِسِ یَوْما ظَهْرا. پیامبر او را پس از «جُعَیل»، «عَمرو» نامید و او برای بیچارگان، پشتیبانی آشکار است. هرگاه به واژه «عَمْرا» در مصرع نخست شعر می رسیدند، پیامبر هم با آنان هماهنگ می شد و می گفت: «عَمْرا» و هرگاه به واژه «ظَهْرا» در مصرع دوم می رسیدند، پیامبر نیز هم صدا با آنان می گفت: «ظَهْرا.»1 واقدی نیز چنین آورده است که مسلمانان هنگام کار، رجز می خواندند و پیامبر هم این بیت را می خواند:
هَذا الْحِمالُ لا حِمَالُ خَیْبَرَ هذَا أَبَرُّ رَبّنَا وَ أَطْهَرُ این مایه برکت است، نه بارهای خیبر. آری، پروردگار ما نیکوکارتر و پاکیزه تر است.2 بدین ترتیب، پیامبر خدا در خواندن سرودهای حماسی نیز با یاران خویش هم نوا می شد و با این حرکت، روحیه آنان را تقویت می کرد.



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/4 ] [ 23:55 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


پیامبر گاه در پاسخ اشعار، شعری را بیان می کرد و دیگران نیز همان شعر را زمزمه می کردند. در حقیقت، شعر پیامبر، سرود نظامی اصحاب بود. در جنگ خندق، انصار در حالی که کار می کردند، چنین می خواندند:
نَحْنُ الَّذِینَ بایَعُوا مُحَمَّدا عَلَی الْجِهادِ ما بَقِینا أَبَدا
ما تا زمانی که زنده هستیم، برای یاری پیامبر در جنگ با او بیعت کردیم. پیامبر نیز چنین پاسخ داد:
أَللّهُمَّ لا عَیْشَ إِلاّ عَیْشُ الْآخِرَةِ فَأَکْرِمِ الْأَنْصارَ وَ الْمُهاجِرَةَ1 زندگانی حقیقی تنها زندگی آخرت است. بار خدایا! انصار و مهاجران را گرامی بدار. دیری نپایید شعری که پیامبر سروده بود، بر زبان سه هزار دلاورمرد مسلمان جاری شد. سخن پیامبر، هم تشویق به آخرت و هم سخنی برای هم دلی با مهاجران و انصار بود. گاه پیامبر برای تقویت روحیه دوستان و تضعیف روحیه دشمنان، به گفته های دشمنان پاسخ می داد و یاران پیامبر، سخن پیامبر را تکرار می کردند. در پایان جنگ احد، گروه اندکی ـ حدود چهارده نفر ـ در کنار پیامبر پایداری کردند. ابوسفیان فرمانده سپاه کفر، لحظه ای در میدان جنگ ایستاد و وقتی خود را پیروز نبرد دانست، با غرور به مسلمانان حاضر در میدان ـ که در دامنه کوه ایستاده بودند ـ نگاه کرد و فریاد زد: «امروز در برابر روز بدر.» پیامبر به مسلمانان گفت: پاسخ او را نمی دهید؟ سپس به آنان فرمود: بگویید نه، ما با شما برابر نیستیم. کشته های ما در بهشت و کشته های شما در آتش هستند. ابوسفیان گفت: «لَنا عُزّی وَ لا عُزّی لَکُمْ؛ بت عُزّی برای ماست و شما عُزّی ندارید [و یاری گر ما در این جنگ، بت عزی بوده است].» پیامبر به مسلمانان آموخت که بگویند: «أللّه ُ مَوْلانا وَ لا مَوْلی لَکُمْ؛ خداوند مولای ماست و شما مولا ندارید [او یاری گر مسلمانان است، نه دشمنان حق].» ابوسفیان که پاسخ های مسلمانان را شنید، آخرین جمله خود را گفت: «اُعْلُ هُبَلُ اُعْلُ هُبَلُ؛ بت هبل برتر باش، بت هبل برتر باش.» مسلمانان به اشاره رسول خدا صلی الله علیه و آله، بی درنگ پاسخ دادند: «أللّه ُ أَعْلی وَ أَجَلُّ؛ خدا بزرگ و بلندمرتبه است.»2 ابوسفیان که روحیه آهنین سلحشوران سپاه اسلام را دید، به سوی سپاه خود رفت و به مکه بازگشت.



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/3 ] [ 23:54 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


از سال های آغاز بعثت، وقتی تازه مسلمانان از سختی های زندگی و حرکات دشمنان شکوه می کردند، پیامبر آنان را به آینده امیدوار می ساخت. امید به فردایی بهتر، تحمل تلخی امروز را آسان می گرداند. به کارگیری این شیوه در جنگ ها، سبب می شد تحمل دشواری های نبرد، آسان باشد و مسلمانان به امید فردایی پایدار، با روحیه عالی، به پیکار ادامه دهند. غزوه احزاب در فصل زمستان رخ داد. در آن سال، مدینه با کمبود باران و خشک سالی روبه رو بود و دشمنان نیز مدینه را یک ماه محاصره کردند. در این مدت، هر دو سپاه با کمبود خوراکی، علوفه و خطر سرما روبه رو شدند. پیامبر پیش از جنگ، به مسلمانان وعده یاری خدا و پیروزی را داده بود. پس از گذشت یک ماه، نگرانی ها شدت یافت. مسلمانان که از پایداری خسته شده بودند، نزد پیامبر آمدند و گفتند: «مَتی نَصْرُاللّه ِ؟ یاری خدا کی خواهد آمد.» (بقره: 214) طبرسی در مجمع البیان می نویسد: جمله دوم این آیه، سخن پیامبر خداست که پاسخ داد: «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ؛ هشدار! که یاری خدا نزدیک است.» (بقره: 214) این جمله، تسکین دهنده دل های خسته و ترسیده بود.1 در سال ششم هجرت، پیامبر در رؤیایی شیرین، مسلمانان را در مسجدالحرام در حال طواف دید. پس از رایزنی با یاران، برای مراسم حج به طرف مکه حرکت کرد. در بین راه، به مسلمانان مژده داد که به زودی وارد مسجد الحرام خواهد شد و کلید کعبه را خواهد گرفت. دلاورمردان اسلام به عشق طواف خانه خدا، رنج راه را به تن خریدند. در آستانه حرم بودند که مشرکان قریش اجازه ورود به پیامبر و یارانش ندادند. این سفر با بستن قرارداد صلح میان دو طرف پایان یافت. «پیامبر از یاران خواست قربانی های خود را نحر کنند و سرهایشان را بتراشند. عمر بن خطاب، خشمگین شد و به پیامبر گفت: ما چگونه سر بتراشیم و قربانی کنیم، در حالی که اعمال حج را انجام نداده ایم؟ شما نگفتید که به زودی به مسجدالحرام داخل خواهیم شد و کلید کعبه را خواهیم گرفت؟ پیامبر به عمر گفتند: آری، من چنین گفتم، ولی آیا گفتم در این سفر چنین خواهد شد؟ عمر پاسخ داد: نه. پیامبر در پاسخ او فرمود: به زودی داخل خانه خدا خواهید شد و من کلید کعبه را خواهم گرفت و سر خود را در مکه ـ پس از اعمال حج ـ خواهم تراشید ... . دو سال بعد، مکه به دست مسلمانان فتح شد و پیامبر اعمال حج را به جا آورد و سپس تقصیر کرد. آن گاه خطاب به مسلمانان فرمود: این جریان، همانی بود که پیش تر به شما وعده داده بودم. عمر بن خطاب را خبر کنید. عمر آمد. پیامبر به او فرمود: این همان بود که گفته بودم.2 سپس کلید کعبه را به عمر داد تا او وعده پیامبر را به یاد آرد».3 رزمندگان اسلام در همه جنگ ها، امید به یاری الهی، پیروزی حتمی و آینده ای بهتر را از زبان پیامبر می شنیدند و چون از پیامبر جز راستی و راست گویی نشنیده بودند، به همه وعده های آن حضرت باور داشتند.



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/2 ] [ 23:54 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


مسلمانان به رسالت پیامبر خدا ایمان داشتند و پیروی از آن حضرت را تکلیف شرعی می دانستند. بنابراین، با ایمان راسخ دست به شمشیر می بردند و به وظیفه خود در حمایت از اسلام عمل می کردند و نتیجه برای آنها مهم نبود، بلکه عمل به وظیفه و پیروی از نبی مکرم اسلام مهم بود. در چنین جهاد آرمانی، کشتن دشمن و کشته شدن، هر دو پیروزی و عمل به وظیفه شمرده می شد. مسلمانان این آموزه را از پیامبر آموخته بودند.1 پیامبر در آغاز و میان نبرد همواره رزمندگان را تشویق می کرد و با صدای بلند، سپاهیان را به نبرد با دشمن خدا فرا می خواند یا از برخی می خواست که مسلمانان را با عبارت های هیجان انگیز صدا کنند. در جنگ حنین که مسلمانان از میدان جنگ فرار کردند، پیامبر با عبارت هایی، روحیه از دست رفته را باز گرداند. آن حضرت سوار بر مرکب خود، ایستاده و به عموی خود، عباس ـ که صدایی رسا داشت ـ فرمود که فراریان را با این عبارت ها بخواند: یا أَصْحابَ سُورَةِ الْبَقَرةِ، یا أَهْلَ بَیْعَةِ الشَّجَرَةِ: أَیْنَ تَفِرُّونَ؟ إِلَی النّارِ تَهْرُبُونَ؟2 ای یاران سوره بقره! ای اهل بیعت شجره! به کجا فرار می کنید؟ آیا به سوی آتش [دوزخ] می گریزید؟ گروهی از مسلمانان وقتی این جمله ها را شنیدند، بازگشتند و از پایداری پیامبر و فرار خودشان شرمنده شدند. هنگامی که تعدادشان به صد نفر رسید، در کنار پیامبر خدا قرار گرفتند و با دشمنان نبرد کردند و اندک اندک تنور جنگ گرم شد. پیامبر که این بازگشت و تلاش مسلمانان را دید، در حالی که سوار بود، قد راست کرد و میدان جنگ را از نظر گذارند و فرمود: «أَلاْنَ حَمِیَ الْوَطِیسُ؛ اکنون تنور جنگ گرم شده است».3



دسته:

تاریخ : [ 1395/7/1 ] [ 23:53 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X