امام صادق (علیه السلام) بواسطه پدران گرامیشان از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل مینمایند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به آن حضرت فرمودند: "یا علی! تو را وصیتی میکنم که آن را محافظت کن، پس مادامیکه وصیت مرا مورد عمل قرار دهی، در خیر و سعادت خواهی بود:
• یا علی، هر کس خشم خود را فرو خورد در حالیکه قدرت بر انتقام داشته باشد، خداوند روز قیامت او را در محل امنی قرار خواهد داد و مزه عفو را خواهد چشید.
• یا علی، آنکس که مردم از شر زبانش در امان نباشند، اهل آتش است.
• یا علی، بدترین مردم کسی است که مردم از ترس، او را احترام کنند تا از شرش در امان باشند.
• یا علی، آنکس که برای دین و دنیای تو سودی ندارد، خیری در همنشینی با او نیست.
• یا علی، شایسته است که مومنین دارای هشت خصلت باشند:
وقار در هنگام مصیبتهای بزرگ، شکیبایی در هنگام ابتلا و گرفتاری، سپاسگزاری در هنگام وسعت زندگی، قناعت به آنچه که خداوند به او داده است، ظلم نکردن به دشمنان، تحمیل نکردن خود به دوستان، گرفتن ناراحتی بر خویشتن و آسایش مردم از دست او.
• یا علی، خوشا به حال کسی که عمرش به درازا کشد و کردارش نیکو باشد.
• یا علی، چهار عمل است که اگر انسانی مرتکب شد، پاداش آنرا زود درمییابد: مردی که به او نیکی میکنی و او در برابر نیکی تو بدی میکند؛ کسی که با او دشمنی نداری و او با تو دشمنی میکند؛ کسی که با او هم پیمان شدهای و به عهد خود وفا کردهای، ولی او به تو خیانت کرده است؛ کسی که با نزدیکانش رفت و آمد داشته باشد، اما آنها با او قطع رحم کنند.
• یا علی، سه چیز از مکارم اخلاق در دنیا و آخرت است: کسی که به تو ستم کرده از وی درگذری، با کسی که با تو قطع ارتباط کرده ارتباط برقرار کنی، در برابر کسی که از روی نادانی موجب ناراحتی تو شده صبور باشی.
• یا علی، از چهار چیز قبل از رسیدن چهار چیز هر چه زودتر استفاده کن: از جوانی قبل از پیری، از تندرستی قبل از بیماری، از توانگری قبل از تنگدستی و از زندگی قبل از مرگ.
• یا علی، چهار خصلت است که هر کس آنها را دارا باشد، خداوند برای او خانه ای در بهشت میسازد: کسی که یتیمی را پناه دهد، و به ناتوانی ترحم کند، و به پدر و مادرش نیکی کند، و به زیردستانش با محبت رفتار نماید.
شکّی نیست که وحدت یک ملّت و انسجام پیروان یک مکتب باعث عزّت و قدرت و شوکت آنان میشود، و به این جهت در طول تاریخ کسانی با قدرت و پیروز بودهاند که انسجام و وحدت خویش را حفظ کردهاند. حتی پیروان باطل نیز آنگاه توانستهاند به مقاصد شیطانی خویش دست یابند که انسجام و وحدت خویش را بر محور منافع مشترک حفظ نمودهاند.
جامعه و ملّت اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست، عزّت و اقتدار جامعه اسلامی در گرو اتحاد و انسجام آنها است چنان که ذلّت و خواری و بیچارگی آنان را در جدایی و تفرقه و اختلاف باید جستجو کرد. شاهد زنده این سخن اوضاع عصر حاضر است که مسلمانان با این که اکثر منابع انرژی و نفتی و گازی دنیا را در اختیار دارند و مناطق مهم دریایی و سوق الجیشی از آن آنها میباشد، با این حال بیشترین درگیریها، قتلها و غارتها و چپاولگری توسط قدرتهای مخالف اسلام و مسلمین، در مناطق مسلمین علی الخصوص خاورمیانه وجود دارد، این نیست مگر به خاطر اختلاف شدیدی که در جامعه اسلامی حاکم است و دستهای خیانت پیشه هر روز بر آن دامن میزند.
بنیانگذار مکتب نجات بخش اسلام، پیامبر رحمت و عزّت دعوت خویش را با شعار توحید آغاز کرد و تمام همّ و غمّ خویش را بر ایجاد وحدت و حفظ آن در جامعه اسلامی، بنا نهاد.
عبدالله بن سیار از امام صادق (ع) نقل مىکند: رسول خدا (ص) شبى در منزل ام سلمه بود، او در اثناى شب بیدار شد، آن حضرت را در بستر نیافت، فکر کرد که به منزل بعضى از زنانش رفته است. لذا به جستجوى آن حضرت برخاست، حضرت را در گوشهاى از منزل یافت که ایستاده و دست به آسمان برداشته و گریه مىکرد و مىگفت :
خدایا نعمتهاى خوبى که بمن دادهاى از من مگیر. و مرا بخودم ولو بقدر چشم بهم زدن وامگذار. خدایا هیچ وقت مرا به شماتت دشمن و آدم بدخواه مبتلا مکن. خدایا هیچ وقت مرا به آن بدبختى که از آن نجاتم دادهاى بر مگردان .
«اللهم لا تنزع عنى صالح ما اعطیتنى ابداً، ولا تکلنى الى نفسى طرفة عین ابداً، اللهم لا تشمت بى عدواً ولا حاسداً ابدا اللهم لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابداً»
ام سلمه با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و برگشت و به شدت مىگریست بطورى که رسول خدا با شنیدن گریه او برگشت و فرمود: اى ام سلمه علت گریهات چیست؟
گفت: پدر و مادرم بفدایت یا رسول الله، چرا گریه نکنم در حالى که تو با آن مقامى که از خدا دارى و خدا گناه قدیم و جدید تو را آمرزیده (1)از او مىخواهى که به شماتت دشمن مبتلایت نکند و تو را به نفس خودت ولو به قدر چشم بهم زدن وامگذارد و تو را ببدى که از آن نجاتت داده بر نگرداند و از تو هیچ وقت نعمت خوبى که داده نگیرد!!!
رسول خدا (ص) در جواب فرمود:
اى ام سلمه چه چیز مرا خاطر جمع مىکند، خداوند یونس بن متى را فقط به اندازه چشم بهم زدن به نفس خویش واگذاشت تا به سرش آمد آن بلائى که آمد «یا امّ سلمة ما یُؤمّننى و انّما و کل اللّه یونس بن متى الى نفسه طرفة عین فکان منه ما کان»(2).
1- یعنى خدا توبه کردبر آن سه نفر که از جنگ باز داشته شدند، تا چون زمین بر آنها با آن فراخى تنگ شد، دلشان نیز بر آنها تنگ گردید، دانستند که پناهى از خدا نیست مگر خود خدا، سپس خدا به آنها توبه کرد تا توبه کنند خدا تواب و رحیم است سوره توبه: 118.
2- در روایات هست که به وقت آمدن، اول به خانه فاطمه علیها السلام تشریف مىبرد.
منبع:
خاندان وحى، سید على اکبر قریشى،
به سال پانصد و پنجاه و هفت هجرى مردى از اتابکان شام به نام نور الدین محمودبن زنگى بر شام و حجاز حکومت داشت، او حاکمى بود نیکوکار و اهل تهجد و شب زندهدارى، شبى پس از تهجد و اعمال شب به خواب رفت و رسول خدا (ص) را در خواب دید.
آن حضرت دو نفر آدم سرخ پوست را به نورالدین نشان داد و فرمود: مرا از دست این دو نفر نجات بده: «یا نورالدین انقذنى من هذین الرجلین» نورالدین با وحشت از خواب پرید، وضو گرفت و نماز خواند و بخوابد رفت، باز آن حضرت را در خواب دید که مىفرمود: مر از دست این دو نفر نجات بده.
نورالدین باز از خواب پرید و مات و مبهوت درباره خواب فکر مىکرد دفعه سوم که به خواب رفت باز حضرت را در خواب دید که فرمود: مرا از دست این دو نفر نجات بده، دیگر خواب به چشمانش نرفت.
او وزیر صالح و نیکوکارى بنام جمال الدین موصلى داشت، فرستاد وزیر را بیدار کرده و آوردند، او خواب عجیب خود را با وزیرش در میان گذاشت. وزیر گفت: خواب عجیبى است لابد در مدینه اتفاقى افتاده که علاج آن از تو ساخته است، دیگر توقف روا نیست، هم اکنون باید به طرف مدینه حرکت کنى، خوابت را نیز به کسى نگو.
اشاره:
در نوشتار حاضر برآنیم تا که «جمال آفتاب» محمدی را به یمن سخنانی نظاره کنیم که به روایت پاره تن و جگرگوشه پیامبر(ص) حضرت سیدالشهدا(ع) بر جای مانده است.
حسن و حسین که دو گوشواره عرش خداوندند، خود سالهایی از عمر خویش در خردسالی را در دامن و بر دوش و در کنار جد بزرگوارشان گذراندهاند و شاهدی نزدیک بر اوصاف آن یگانهآفرینش بودهاند.
با این همه، زمانی حسن بنعلی(ع) علاقهمند شد که وصف جد خویش را از زبان داییاش، هند بنابیهاله تمیمی که فرزند خدیجه(س) از شوهر پیشین و برادر مادری حضرت فاطمه(س) بود بشنود چرا که «هند» آشنای به اوصاف پیامبر(ص) بود و شرح وصف او میکرد. وی مردی سخنور و سخنآشنا به شمار میرفت و سرانجام در جنگ جمل، در رکاب امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسید.
هند به شرح اوصاف پیامبر(ص) پرداخت. امام حسن(ع) سخن دایی در وصف جدش را زمانی از برادرش امام حسین(ع) پنهان داشت و سپس آن را برای وی بازگفت اما دید حسین(ع) آنها را از پیش میداند. پرسید از که دانسته است؟ فهمید آن را از پدرش امیرالمؤمنین(ع) فهمیده، او از هیچ چیز فروگذار نکرده است.