امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

حضرت محمد

زمین سیاه و تاریک، نظاره گر سنگ ‏های ابابیل است.

زمین، تاریک‏تر از همیشه، رو به افق‏های روشن امید ایستاده است؛ رو به افقی که در انجیل و تورات وعده داده‏شده است.

زمین، منتظر خنده طفلی است که به هر خنده‏اش، طاقی از کسرا فرو ریزد و دریاچه‏ای خشک شود و آتشکده‏ای بی فروغ شود و خواب پادشاهان را برآشوبد.

خنده طفلی که خنده‏اش، تفسیر تمام بهارهای زمین است.

خنده معصوم کودکی که ابرها، سایه سار گرمای خورشید او خواهند شد.

زمین در انتظار است؛ در انتظار مهربانی که میلادش، مرگ شرک است و آمدنش، رفتن جهل.

زمین در انتظارِ نویدِ بارانِ رحمت است.

و ناگهان از مشرق جغرافیای عرفانی، نوری درخشید؛ نوری که در چشم‏های مضطرب، جوانه‏های امید رویاند، نوری که به انتظار تمام ستاره‏ها پایان داد، نوری که حرا را به عطر نیایش‏های شبانه معطر کرد؛ نوری که آمد تا مرهم دل‏های رنجیده باشد و مسیر سرنوشت دخترکان معصوم را از دل خاک، به سمت آسمان عوض کند.

آمد تا چشم‏ها به خواب غفلت عادت نکنند و همه، «لا إلهَ إلا الله» گویان، رستگار شوند.

چشم روشنی

دیوارها در تراکم همیشه شهر ادامه داشتند و شهر، همچنان سر بر دیوار جهالت خویش نهاده بود.

چشم‏های گرسنه شهر به آسمان دوخته شده تا شاید معجزه‏ای در نهاد این روزهای پر از تکرار، اتفاق افتد.

آسمان در پوست خود نمی‏گنجد و زمین بی‏قرار، طلوع خورشیدی را به انتظار نشسته که در دل شب‏های تیره و زمستانی مکه، بهار بیافریند. نخل‏ها و نخلستان‏ها، عطر حضورش را پا به پای نسیم به رقص نشسته‏اند و بادها، مژده آمدنش را به بادیه‏ها می‏دهند. آخرین فرستاده است؛ آخرین حلقه از سلسله پیامبران

 

قلب‏ها، کویر تشنه‏ای شده بودند که تنها کلام عطوفت یک روح آسمانی، می‏توانست روح زمینی شان را سیراب کند.

سیاهی به گوشه گوشه شهر خزیده بود و آماده می‏شد در فراسوی روزهای نوید، به روشنایی بگراید.

روشنایی نزدیک است؛ روزها یک به یک می‏گذرند و هر روز در گذر خویش وعده‏ای است به تولد نور.

چشم شهر روشن باد!

نوری وزید، پنجره‏ای گشوده و جهانی متولد شد.

آسمان، دانه دانه شوق خویش را به دهان تشنه خاک ریخت.

زمین، پای کوبان در چرخش مستانه خویش گیج شد.

قلب‏ها آهنگ دل نواز هستی را در لحظه لحظه نفس‏های آغازین تولد، ضرب زدند.

محمد آمد! جهالت در حضور پر رنگ او رنگ باخت.

چشم شهر روشن باد!

می‏آید تا...

آسمان در پوست خود نمی‏گنجد و زمین بی‏قرار، طلوع خورشیدی را به انتظار نشسته که در دل شب‏های تیره و زمستانی مکه، بهار بیافریند.

نخل‏ها و نخلستان‏ها، عطر حضورش را پا به پای نسیم به رقص نشسته‏اند و بادها، مژده آمدنش را به بادیه‏ها می‏دهند.

آخرین فرستاده است؛ آخرین حلقه از سلسله پیامبران.

او می‏آید تا دل‏های فرسوده در سینه‏های کور، دوباره جوانه بزنند و گل‏های ایمان به بار آورند.

تا واژه «امانتداری»، در فرهنگ فرسوده زمین، جانی دوباره بگیرد.

تا عطر خدا را در کوچه‏های پاییزی مکه بپاشد.

تا کعبه دل‏ها را به طواف توحید بیاراید.

... و می‏آید تا تیرگی‏ها را بشکافد و نور را به قلب روزگار هدیه کند.


فاطمه حیدری

طیبه تقی زاده

غلام‏رضا جوانی رحمانی


دسته: ویژه ولادت پیامبر - دل نوشته‌ها ی نبوی

تاریخ : [ 1394/12/11 ] [ 15:58 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد

مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشت‏های روشن توحید، از پروانه‏های سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.

آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.

آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.

فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بی‏خبری، جوانه‏های آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوه‏های نا مردمی به خون نشسته بود.

آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشم‏های توحیدی تو جستجو می‏کند و بشر، از آن هنگام که صدای گام‏هایت را در کوچه‏های بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.

تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمان‏ها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمه‏های شورانگیز شبانه‏اش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت می‏آید.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.

می‏آید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.

خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود می‏آید.

آئینش تکاپو می‏آموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پا به دنیا می‏گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می‏کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.

او می‏آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می‏ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می‏دوند.

 

روز رهایی

صدای قدسی اشراق، با عطر صلوات درآمیخته است.

تولد گل‏های محمدی، رویشی از مهتاب را سر باغچه لحظه‏ها ریخته است.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پا به دنیا می‏گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می‏کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود. او می‏آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می‏ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می‏دوند

زمین، حق دارد در خود نگنجد از این بشارت حجیم.

مژده امروز، چونان چشمه‏ای از امید، در همه‏جا جاری است.

کاخ‏های هراس، به خاکستر شومی خویش نشسته‏اند. لرزه بر طاقت طاق کسرا افتاده است. آتشکده فارس، مرده‏ای بیش نیست؛ مقابل خورشید لایزال حجاز.

نسیم بهاری، لابه‏لای درختان اندیشه وزیدن گرفته است.

قلم، با طرز دیگری از عشق روبه‏رو شده است. سلام است و جلوه‏های سپید در زمین، ترنم، رونق گرفته است. صدای شادی و صلوات، به موازات خرد شدن بت‏های جاهلی، شنیده می‏شود.

نیک‏خویی و پارسایی، به زوایای مختلف زندگی کشیده می‏شود.

 

تکرارهای هوس‏آلود مشرکان، درهم شکسته می‏شود. عمری بود که رنج‏های بشر از بیهودگی زندگی، از شماره گذشته بود. سال‏ها زور و جهل، بندگان را در کام خویش فرو می‏کشید. امروز اما، روز رهایی از یوغ تاریکی شب‏های یلدا است. برخیزیم؛ ما نیز با نقل و صلوات، به استقبال امروز برویم!


معصومه داوود آبادی

محمدکاظم بدرالدین


دسته: ویژه ولادت پیامبر - دل نوشته‌ها ی نبوی

تاریخ : [ 1394/12/10 ] [ 15:53 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد

دیرگاهی دور و دراز، زمین در انتظار بود و آسمان، بی‏قرار، کعبه، آکنده از ازدحام ناخدایان کر و کور بود؛ خانه‏ها تهی از آوای شوق و شور، و دختران بی‏گناه، آرمیده در زیر خروارها خاک خاموش و سرد هزارها گور!

دشت‏ها خسته بودند، جنگل‏ها بی‏خورشید، کوه‏ها ابری، آسمان خاکستری و فصل‏ها سر در گریبان. چشمه‏ها تشنه بودند، آفتاب غمگین، پنجره‏ها خاموش، جاده‏ها سوگوار و آدمیان، سرگشته و حیران. کوچه‏ها غریب بودند، لحظه‏ها سنگین، نگاه‏ها منتظر، زمین بی‏پناه و دل‏ها و جان‏ها بی‏سر و سامان.

و ناگهان، بهار از راه رسید؛ همچون خورشید، و آتشکده «فارس» خاموش شد. بت‏ها سرنگون شدند و کنگره‏های قصر «کسرا» واژگون... مردی آمد از تبار هابیل، در ربیع عام الفیل. و درخشید؛ چندان که نورش به تمامت آفاق رسید و عالم از آن روشن گردید... آمد و پاکیزه بود، و بی‏درنگ به ندای توحید، زبان گشود.

آمد و «محمد» و «امین» شد

آمد و «محمد» نامیده شد؛ نامی که پیش از او نبود! تمام پیامبران و فرشتگان او را می‏ستودند و می‏ستایند؛ که «کریم» و کرامتش زبانزد خاص و عام بود؛ چنان که پروردگار بدین وصفش ستود.

در مکه، چون وی را می‏آزردند، به کوه‏ها پناه می‏برد و دل و جان به خدا می‏سپرد. خدیجه علیهاالسلام و علی علیه‏السلام همه این‏ها را می‏دیدند؛ اما چون او را می‏یافتند، می‏شنیدند:

«اَللّهُمَّ اهْدِ قَومی فاِنَّهم لا یَعلَمُون؛ خدایا! اینان را هدایت‏گردان، که نادانند».

مهرت را در دل‏هاشان افکن، که نامهربانند... .

آمد و «امین» نامیده شد؛ چنان‏که «عبداللّه‏» بود؛ «مصطفی» و... برترین پیامبر و آفریده است؛ که آیینش مطابق فطرت آدمیان، و معجزه‏اش بیان کننده هر چیز در هر زمان و مکان... و این است سرّ خاتمیت

آمد و «رحمت» نامیده شد؛ برای همه آفریدگان ـ از خوبان و بدان ـ ؛ چندان که به خیل کافران، روی می‏آورد و در هدایتشان پافشاری می‏کرد. رنج‏ها و دردها می‏کشید؛ ولی هرگز از مهربانی دریغ نمی‏ورزید.

آمد و «متوکل» نامیده شد؛ که هماره به خدا اعتماد داشت؛ نه به دنیا... روزی از دشمنانش کسی در گیر و دار نبردی او را ـ تنها ـ در حالی که خواب بود، دید؛ شمشیر بر وی برکشید و پرسید:

ـ چه کسی تو را از دست من نجات می‏دهد؟

فرمود: خدا!

سپس آن کافر، ترسان از این همه صلابت، دست‏هایش لرزید و بر زمین فرو لغزید. آن‏گاه رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شمشیر در دست، بازپرسید: کدامین کس، ناجی‏ات می‏شود؟

و صدایی لرزان شنید: بزرگواری شما!

آمد و «امین» نامیده شد؛ چنان‏که «عبداللّه‏» بود؛ «مصطفی» و... برترین پیامبر و آفریده است؛ که آیینش مطابق فطرت آدمیان، و معجزه‏اش بیان کننده هر چیز در هر زمان و مکان... و این است سرّ خاتمیت.

در محضر کلام نبوی

و آن گنجینه حکمت و خاتم نبوت، مفهوم «عدالت» را در قالب گهر گفته‏ای بر زبان آورد و رمز و راز صاحبان این فضیلت را در یک روایت، آشکار کرد:

«مَن صاحَبَ النّاسَ بِالَّذی یُحِبُّ اَن یُصاحِبُوهُ کانَ عَدلاً؛ هر کس با مردمان چنان رفتار کند، که دوست دارد آنان با او رفتار کنند، اهل عدالت است».

راستی! در سالیاد رسول سبز تعهد، امین قافله نور، دلیل خلقت آدم و... آیا به چند فضیلت - از سیرتش - روی آورده‏ایم و خالق خویش را، خشنود کرده‏ایم؟

زینب مسرور


دسته: ویژه ولادت پیامبر - دل نوشته‌ها ی نبوی

تاریخ : [ 1394/12/9 ] [ 15:51 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد

حادثه بزرگ جامه آغشته به خون حضرت یحیى علیه السلام و تولد پدر پیامبر( صلى الله علیه و آله و سلم)

هنگامی که عبدالله پدر پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در مکه دیده به جهان گشود همه کشیشان یهود که در شام بودند اطلاع یافتند، به این ترتیب که:

در نزد آنها جامه پشمى سفید رنگى بود که به خون حضرت یحیى (علیه‌السلام) آغشته بود و آنها در کتاب‌هاى دینى خود خوانده بودند که هرگاه آن جامه را به رنگ سفید یافتند و دیدند که از آن قطره‌هاى خون مى‌چکد بدانند که در همان ساعت پدر حضرت محمد (صلى الله علیه و آله) متولد شده است .

آنها همین موضوع را در آن جامه دیدند، همه آنها به مکه مسافرت نمودند و تصمیم داشتند که با نیرنگ به عبدالله آسیب برسانند، خداوند عبدالله را از گزند آنها حفظ کرد و آنها به هدف شوم خود دست نیافتند.

آنها در مکه از هر کس در مورد عبدالله سئوال مى‌کردند، جواب مى‌شنیدند که عبدالله نورى است که در خاندان قریش مى‌درخشد.


دسته: مقالات - ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/11/13 ] [ 17:7 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
پیامبر

صبح همان روزى که رسول خدا(صلى الله علیه و آله) متولد شد هر بتى که در هر جاى عالم بود سرنگون شد و کاخ پادشاه عجم لرزید و چهارده کنگره آن افتاد و دریاچه ساوه که آن را مى‌پرستیدند فرو رفت و خشک شد، "همان که نمک شده و نزدیک کاشان است" و وادى سماوه که سالها بود کسى در آن آب ندیده بود؛ آب در آن جارى شد و آتشکده فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود، خاموش شد و طاق کسرى از وسط شکست و نورى در آن شب از طرف حجاز ظاهر شد و در عالم منتشر گردید تا به مشرق رسید و تخت هر پادشاهى در آن روز سرنگون شده بود و همه پادشاهان در آن روز لال و گنگ بودند و نمى‌توانستند سخن بگویند و سحر ساحران باطل شد و قریش در میان عرب بزرگ شد، و به آنها «آل الله» مى‌گفتند زیرا که در خانه خدا بودند.

آمنه(علیهاالسلام) مادر آن حضرت فرمود: والله چون پسرم بر زمین قرار گرفت دست‌هایش را بر زمین گذاشت و سر به سوى آسمان بلند کرد، و از او نورى ساطع شد که همه چیز را روشن کرد و میان آن روشنایى، صدایى شنیدم که گوینده‌اى مى‌گفت: تو بهترین مردم را زائیدى، پس او را محمد نام گذار، و چون شب شد این ندا از آسمان رسید که: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا .»

در آن شب دنیا روشن شد و هر سنگ و کلوخ و درختى خندید و آنچه در آسمان‌ها و زمین بود تسبیح خدا گفتند و شیطان پا به فرار گذاشت و مى‌گفت: بهترین امت‌ها و گرامى‌ترین بندگان و بزرگترین عالمیان، امت محمد است.


برگرفته از کتاب منتهى الامال، شیخ عباس قمی


دسته: ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/11/12 ] [ 17:6 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد(ص)

لطف پیامبر اکرم به دایه اول خود

ثویبه که دایه پیامبر(صلى الله علیه و آله) بود چهار ماه آن حضرت را شیر داد، عمل او تا آخرین لحظات مورد تقدیر رسول خدا و همسر پاک او خدیجه(علیهماالسلام) بود، حتى رسول خدا(صلى الله علیه و آله) در مدینه براى او لباس و هدیه‌هاى دیگر مى‌فرستاد و او همچنان از محبت‌هاى پیامبر(صلى الله علیه و آله) برخوردار بود تا این که بعد از فتح خبیر (در سال هفتم هجرت) از دنیا رفت.

وقتى که خبر فوت او به پیامبر(صلى الله علیه و آله) رسید آثار تاثر در چهره مبارکش پدید آمد، از فرزند او سراغ گرفت تا در حق او نیکى کند ولى خبر یافت که فرزند آن زن زودتر از او فوت کرده است .(1)


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/11/11 ] [ 17:4 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
حضرت محمد (ص)

از ابوطالب روایت شده که عبدالمطلب گفت:

شبى از شب‌ها در حجر اسماعیل خوابیده بودم، ناگاه خواب عجیب و غریبى دیدم، برخاستم در راه یکى از کاهنان مرا دید که مى‌لرزم چون آثار تغییر در من مشاهده کرد گفت: چه شده که بزرگ عرب چنین رنگش تغییر کرده؟ آیا حادثه‌اى از حوادث روزگار روى داده است؟

گفتم: بله امشب در حجر اسماعیل خوابیده بودم در خواب دیدم که درختى از پشت من روئیده شد؛ چنان آن درخت بلند گردید که سرش به آسمان و شاخه‌هایش مشرق و مغرب را گرفته، نورى از آن درخت ساطع گردید که هفتاد برابر نور خورشید بود، و عرب و عجم را دیدم که براى آن درخت سجده مى‌کردند، پیوسته عظمت و نور آن درخت بیشتر مى‌شد اما گروهى از قریش خواستند آن درخت را قطع کنند، چون نزدیک مى‌رفتند جوانى که از همه نیکوتر و پاکیزه‌تر بود آنها را مى‌گرفت و پشت‌هایشان را مى‌شکست و چشم‌هایشان را مى‌کند. پس دست بلند کردم که شاخه‌اى از شاخه‌هاى آن را بگیرم آن جوان مرا صدا زد و گفت: تو را از ما بهره‌اى نیست، گفتم: درخت از من است و من از آن بهره‌اى ندارم؟ گفت بهره‌اش از آن گروهى است که به آن آویخته‌اند، پس هراسان از خواب بیدار شدم .

چون کاهن این خواب را شنید رنگش متغیر شد و گفت: اگر راست بگویى از صلب تو فرزندى بوجود خواهد آمد که مالک مشرق و مغرب گردد و پیامبر مى‌شود.

پس عبدالمطلب گفت: اى ابوطالب سعى کن آن جوانی که در خواب یارى او می‌کرد؛ تو باشى .

ابوطالب پیوسته بعد از فوت آن حضرت آن خواب را ذکر مى‌کرد و مى‌گفت: والله آن درخت ابوالقاسم امین است .

مرحوم مجلسى(ره) مى‌فرماید: ظاهرش آن است که آن جوان تعبیرش امیرالمومنین است.(1)


1- کمال الدین، ص 173، امالى شیخ صدوق، ص216، جلاء العیون، ص 66.

برگرفته از کتاب قصص الرسول یا داستان‌هایى از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، قاسم میرخلف‌زاده


دسته: ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/11/10 ] [ 17:3 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


حضرت محمد (ص)

آمنه مادر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) مى‌فرماید:

هنگامى که باردار محمد(صلى الله علیه و آله) شدم، نورى از او ساطع گردید که آسمانها و زمین را روشن کرد.

حضرت آمنه مى‌فرماید: چند روزى بر من گذشت که ناراحت بودم، مى‌دانستم در ماه زایمان هستم. شب ولادت درد من افزون شد و من تک و تنها در اطاق به شوهر جوان‌مرگم عبدالله و به تنهایى و غربت خودم که دور از سرزمین یثرب افتاده‌ام، فکر مى‌کردم، شاید آهسته آهسته اشک هم مى‌ریختم، از طرفى هم خیال داشتم برخیزم و دختران عبدالمطلب را کنار بسترم بخوانم اما هنوز این خیال قطعى نبود و با خودم مى‌گفتم از کجا معلوم این درد درد زائیدن باشد که ناگهان به گوشم آوایى رسید که شادمان شدم، صداى چند زن را شنیدم که بر بالینم نشسته‌اند و درباره من صحبت مى‌کنند.


دسته: ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/11/9 ] [ 17:1 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب
امام ابلیس پیامبر

هنگام تولد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) ابلیس در میان فرزندان خود فریاد کشید که همه نزد آن آمدند و پرسیدند چرا بى تاب و نگران شده‌اى؟

ابلیس در پاسخ گفت: واى بر شما امشب چهره آسمان و زمین دگرگون شده، و موضوع عظیمى براى من رخ داده که از زمان عروج عیسى به آسمان تاکنون برایم رخ نداده است، بروید به جستجو بپردازید چه اتفاقى افتاده است؟!

همه آنها در سراسر زمین متفرق شدند و به جستجو پرداختند و سپس نزد ابلیس آمدند و گفتند: چیز تازه‌اى رخ نداده است.

ابلیس گفت: من خودم به جستجو مى‌پردازم و جریان را کشف مى‌کنم، پس به روى زمین آمد و همه جا را گشت و تا این که به سرزمین مکه رسید؛ دید سراسر حرم مکه پر از فرشتگان است خواست وارد حرم گردد فرشتگان بر او فریاد زدند. از نهیب فرشتگان به عقب بازگشت، سپس به صورت گنجشگى شد و از جانب کوه حراء(که در یک فرسخى مکه بود) داخل حرم شد، ناگهان جبرئیل بر او فریاد زد: برگرد خدایت تو را لعنت کند!

ابلیس گفت: یک سوالى دارم بگو امشب در زمین چه اتفاقى رخ داده است؟

جبرئیل فرمود: محمد(صلى الله علیه و آله) متولد شده است .

ابلیس گفت: آیا مرا در او بهره‌اى است؟

جبرئیل فرمود: خیر

ابلیس گفت: آیا در امت او بهره‌اى است؟

جبرئیل فرمود: آرى

ابلیس گفت: به همین اندازه راضى و خشنودم.


برگرفته از منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 18.


دسته: ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/11/8 ] [ 17:1 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله

مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشت‏های روشن توحید، از پروانه‏های سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.

آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.

آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.

فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بی‏خبری، جوانه‏های آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوه‏های نا مردمی به خون نشسته بود.

آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشم‏های توحیدی تو جستجو می‏کند و بشر، از آن هنگام که صدای گام‏هایت را در کوچه‏های بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.

تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمان‏ها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمه‏های شورانگیز شبانه‏اش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت می‏آید.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.

می‏آید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.

خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود می‏آید.

آئینش تکاپو می‏آموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پا به دنیا می‏گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می‏کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.

او می‏آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می‏ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می‏دوند.

معصومه داوود آبادی-پایگاه حوزه


دسته: ویژه ولادت پیامبر - دل نوشته‌ها ی نبوی

تاریخ : [ 1394/9/14 ] [ 10:2 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]


لیوان

اعمال روز 17 ربیع الاول

راستش خیلی از وقتها عادت کردیم نیمه خالی لیوان را ببینیم در حالی که نیمه پری هم هست. امروز می خواهم در مورد یکی از همین نمونه مثالها صحبت کنم تا درسی برای خودم هم باشد. چه درسی؟

این جمله دانشمند بزرگ سیدبن طاووس را بخوانید.

سـیـد بـن طـاووس در کتاب اقـبـال می گوید: گروهى از مـسـیـحـیـان و جـمـعـى از مـسلمین را یافتم که تعظیم فراوانى از روز ولادت حضرت عیسى علیه السـلام مـى نـمـایـنـد و تـعـجـب کـردم کـه چـگـونـه مـسلمانان قانع شدند که روز ولادت پیامبرشان که اعظم از همه پیامبران است به این مرتبه از تعظیم و گرامیداشت باشد که کمتر از تعظیم مسیحیان است میلاد عیسى علیه السلام را.

این جمله ایشان عین حقیقت هست. باید قبول کنیم که ما در بزرگداشت میلاد پیامبر که بالاترین نعمت خداوند متعال بر انسانها بوده، خیلی کوتاهی می کنیم. در حالیکه روز 17 ربیع الاول یکی از روزهای مهم سال؛ می باشد.

امروز، روز بزرگى براى تاریخ اسلام بلکه تاریخ بشریت است؛ روز ولادت نبى مکرم و رسول اعظم اسلام، حضرت محمّدبن‏عبداللَّه و همچنین روز ولادت امام به ‏حق‏ ناطق، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام‏ و برکات این روز به خاطر آن ولادت عظمى‏ و ولادت امام بزرگوار، امام جعفر صادق، براى مسلمانها بسیار عظیم است.

بزرگداشت این روزها براى تذکر ماست؛ تذکر به عظمت مولود این روز، که حقیقتاً فهم و ادراک بشرى کوچکتر از آن است که بتواند آن حقیقت عظیم و آن روح والا و بزرگ را، با آن نورانیت، بدرستى درک کند.

یکی از نشانه های اهمیت اینگونه روزها؛ اعمال و آدابی است که توصیه شده انجام بدهیم. برای این روز هم اعمال فراوانی نقل شده که بخشی از آنها عبارتند از:

1- غسل کردن.

2- زیارت پیامبر و امیرمؤمنان از دور یا نزدیک‏.

3- روزه‏دارى. طبق روایت، روزه‏دارى در این روز برابر با روزه یک سال است.

4- دو رکعت نماز هنگام بالا آمدن آفتاب.

در هر رکعت پس از حمد، ده بار سوره قدر و ده بار سوره توحید خوانده شود.

5- گرامى داشتن مسلمانان و صدقه دادن.

6- جشن و شادى کردن.

7- به مشاهد شریفه رفتن.

البته هر کدام از این اعمال توضیحاتی دارند که می توانید به کتابهای مثل مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی مراجعه کنید.


دسته: ویژه ولادت پیامبر

تاریخ : [ 1394/9/11 ] [ 9:30 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]




تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X