امروز:
دعای فرج:
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً.

حضرت محمد - صلى الله علیه وآله - مدت سه سال به دعوت پنهانی پرداخت[1]، زیرا هنوز محیط مکه برای دعوت آشکار مساعد نبود. او در این سه سال به صورت پنهانی با افرادی که احساس می کرد آمادگی پذیرش دارند، تماس می گرفت و آنها را به یگانگی خدا و پرستش او و نبوت خویش دعوت می کرد. در این مدت قریش از ادعای او خبر داشتند و وقتی او را در معابر می دیدند می گفتند ؛ جوان بنی عبدالمطلب از آسمان سخن می گوید[2] ؛ اما چون در مجامع عمومی سخن نمی گفت،‌ از محتوای دعوتش خبر نداشتند، به همین علت عکس العملی نشان نمی دادند.
در این دوره، تعدادی مسلمان شدند. آن گاه یکی از همان مسلمانان نخستین، به نام ارقم، منزل خود را ـ که در پای کوه صفا قرار داشت ـ در اختیار پیامبر - صلى الله علیه وآله - گذارد. رسول خدا و مسلمانان تا آغاز دعوت علنی در این منزل که حکم ستاد تبلیغاتی را داشت گرد هم می آمدند و در همان جا نماز می خواندند[3].
دعوت خویشاوندان
پس از سه سال از رسالت پیامبر، فرشته وحی فرمان خداوند را برای دعوت خویشاوندان و بستگان نزدیک به او ابلاغ کرد:
خویشاوندان نزدیک خود را انذار کن. و بال و پر (مهر و نرمی) خود را برای مؤمنان که از تو پیروی کرده اند فرو گستر. و اگر تو را نافرمانی کنند، بگو ؛ من از آنچه شما انجام می دهید، بیزارم[4].
با نزول این آیه، پیامبر - صلى الله علیه وآله - به حضرت -علی علیه السلام- دستور داد غذایی آماده سازد و فرزندان عبدالمطلب را دعوت کند تا امر خداوند را به آنان ابلاغ نماید و علی علیه السلام چنین کرد. حدود چهل نفر یا یکی بیش و کم فراهم آمدند که در میان آنان ابوطالب، حمزه و ابولهب بودند. غذا کم بود و به صورت عادی برای آن جمعیت کافی نبود، اما همگی خوردند و سیر شدند. ابولهب گفت : این، شما را جادو کرده است !‌ با سخنان وی مجلس از آمادگی برای طرح دعوت افتاد و پیامبر از طرح موضوع صرف نظر کرد و جلسه بدون اخذ نتیجه پایان یافت. به دستور پیامبر روز دیگر علی علیه السلام به همان ترتیب خوراکی تهیه کرد و آنان را فرا خواند. این بار پیامبر پس از صرف غذا فرمود :


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/12 ] [ 11:22 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

نخستین زمینه‌های حیات وحیانی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در غار حرا آغاز شد، آن زمان که چهل سال از زندگی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ گذشته بود، درباره کیفیت اقامت آن حضرت در غار حرا و پیشینیه آن در جاهلیت، مطالب چندی در مآخذ تاریخی آمده که نیاز به بررسی و تأمل دارد. اصطلاحاً اقامت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در غار حرا را «تحنّث» می‌گویند. در لغت، «حنث» به معنای گناه آمده و گفته‌اند که تحنّث به معنای دوری از گناه و در معنای اثباتی خود، به معنای تعبد و عبودیت در درگاه خداوند است. این مفهوم در جاهلیت، برای «حنفا» شناخته شده بوده[1] و از جمله این سخن حکیم بن حزام که او «در جاهلیت در مسایلی چند تحنّث می‌کرده همچون صله‌ی رحم و دادن صدقه»؛ بدین معناست که به وسیله‌ی این امور تقرب به خداوند پیدا می‌کرده است.[2] به هر روی کاربرد کلمه تحنّث در تعبُّد، نوعی مجاز دانسته شده که بر خلاف معنای حقیقی آن ـ گناه ـ در «اجتناب از گناه» بکار رفته است.[3]
غار حرا بر روی کوهی با همین نام است که در فاصله دو فرسنگی شهر مکه، در ناحیه‌ی شمال شرق آن قرار گرفته[4] که به نام کوه نور نیز شناخته می‌شود. این کوه در شمار برخی از کوههای مقدس یاد شده است. محتمل است که این تقدس پیش از اسلام، حداقل برای حنفا شناخته شده بوده است. در حدیثی از انس آمده که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:آنگاه که خداوند بر کوه طور تجلی کرد از تجلی خدا سه کوه برخاست در مکه کوه حِرا، ثبیر و ثور و در مدینه احد، وَرِقان و رضْوی.[5] گفته شده که از جمله منبع تأمین سنگ خانه خدا کعبه، کوه حرا بوده است.[6] در نقل‌های دیگری نیز از کوه حرا در کنار کوه‌های مقدسی چون طور سینا و کوه جودی یاد شده است.[7] در متن مکتوبی که عبدالمطلب با قبیله خزاعه نوشته آمده است که، تا وقتی که کوه حرا و ثبیر پابرجا هستند ما با هم یکی خواهیم بود.[8] ابوطالب در شعری از سه کوه مقدس مکه چنین یاد کرده:


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/11 ] [ 11:19 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

تعیین تاریخ دقیق تحولات آغازین عصر بعثت، دشوار به نظر می‌رسد. دلیل این مسأله کم توجهی صحابه به ثبت دقیق آن وقایع[1] به علاوه اشتباهات غیر عمدی و نیز دخالت اغراض قبیله‌ای و سیاسی در نقل وقایع می‌باشد. منابع سیره، تحول اسلام را از دو سوی مورد توجه قرار داده‌اند؛ یکی ترتیب اسلام آوردن صحابه و دوم مرحله‌ای کردن دعوت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ از یک مرحله‌ی سرّی و مخفی به دعوتی آشکار و علنی. علاوه بر این دو جهت، مؤرخان کوشیده‌اند تا با نوعی مقطع‌بندی تاریخی بر اساس روال تاریخ‌گذاری مرسوم که بر پایه محور قرار دادن یک واقعه‌ی خاص بوده، در مجموعه سال‌های دوره‌ی بعثت، حدود تاریخی وقایع را نشان دهند. رفتن به خانه ارقم، هجرت به حبشه، شعب ابی‌طالب و... نمونه‌های دیگر از آن جمله‌اند. درباره‌ی ترتیب اسلام آوردن اشخاص، مشکلاتی وجود دارد، به ویژه وقتی که بر پایه مرحله‌ای بودن دعوت یا محورهای تاریخی فوق الذکر که خود دچار مشکل تعیین تاریخی‌اند، مورد بررسی قرار گیرد، ابن اسحاق اولین مسلمان را خدیجه یاد کرده و آنگاه از مردان، نخستین مسلمان را امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌داند. به دنبال آن از زید بن حارثه، ابوبکر، عثمان، زبیر، ابن عوف، سعد بن ابی قاص و طلحه یاد کرده است. او این هشت نفر را نخستین مسلمانان می‌داند. سپس فهرست نام دیگر مسلمانانِ قدیمی را بدون هیچ‌گونه توضیحی می‌آورد.[2] درباره‌ی نخستین مسلمانان بسیاری از مصادر تاریخی بر این باورند که امام علی ـ علیه السّلام ـ اولین مسلمان بوده است. روشن است که آن حضرت در خانه‌ی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ زندگی می‌کرده[3] و اسلام آوردن آن حضرت به آن سرعت امری طبیعی بوده است. اسلام خدیجه نیز همین شرایط را داشته است. علاوه بر این دو، زید بن حارثه نیز که در شمار موالی آن حضرت بوده، باید به سرعت اسلام را پذیرفته باشد.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم - سیره حکومتی و سیاسی پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/10 ] [ 11:18 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

آیا پیامبر اسلام- صلی الله علیه وآله - می توانست بخواند و بنویسد؟
برای پاسخ به این پرسش، لازم است دوران زندگانی پیامبر گرامی اسلام- صلی الله علیه وآله - را به دو بخش جداگانه تقسیم کنیم:
1. دوران پیش از بعثت؛
2. دوران پس از بعثت.
دوران پیش از بعثت
خداوند سبحان در این باره می فرماید:
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ؛[1]
تو هرگز پیش از این نوشته ای نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد تکذیب و ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند.
مسلمانان با توجه به این آیه، بر این باورند که آن حضرت پیش از بعثت، نه کتابی را می خواند و نه صفحه ای می نوشت.
یکی از اوصاف پیامبر اکرم- صلی الله علیه وآله - (چنان که در قرآن کریم نیز آمده) «اُمّی» می باشد: الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ؛[2] همان ها که از فرستاده ی خدا، ـ پیامبر امی ـ پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند... .
در این آیه، از پیامبر گرامی اسلام- صلی الله علیه وآله - به صفت «امی» یاد شده است. برای «اُمّی» چند معنا گفته شده است که مناسب ترین آن ها «درس نخوانده» است[3]. آری او یک فرد درس نخوانده بود، ولی در کتاب خود معارف و علومی برای بشر آورد که تا زمان حاضر به فکرها و عقل های دانشمندان جهان روشنی بخشیده و متفکران شرق و غرب را مبهوت خود ساخته است.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/8 ] [ 11:12 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

رسول خدا - صلی الله علیه و آله- را سه پسر و چهار دختر بود که عبارتند از:
1- قاسم، که نخستین فرزند رسول خدا است، و پیش از بعثت در مکّه تولد یافت، و رسول خدا به نام وی «أبوالقاسم» کنیه گرفت، و نیز نخستین فرزندی است که از رسول خدا در مکّه وفات یافت و در آن موقع دو ساله بود.
2- زَیْنَب، دختر بزرگ رسول خدا که بعد از قاسم در سی سالگی رسول خدا تولّد یافت، و پیش از اسلام به ازدواج پسر خاله خود «أبوالعاص بن رَبیع» در آمد و پس از جنگ بَدْر به مدینه هجرت کرد و در سال هشتم هجرت در مدینه وفات یافت.
3- رُقَیَّه، که پیش از اسلام و بعد از زَیْنَب، در مکّه تولّد یافت و پیش از اسلام به عقد «عُتْبَه بن أبی لَهَب» در آمد و پس از نزول سوره «تَبّّتْ یَدا أبی لَهَبِ» و پیش از عروسی به دستور أبولَهَب و همسرش «أُمّ جَمیل» از وی جداگشت، و سپس به عقد «عُثْمان بن عَفّان» در آمد و در هجرت او ل مسلمین به حَبَشه با وی هجرت کرد و آنگاه به مکّه بازگشت و به مدینه هجرت کرد و در سال دوم هجرت سه روز بعد از بَدْر، همان روزی که مژده فتح بَدْر به مدینه رسید، وفات یافت.
4- أمّ کُلْثوم، که نیز در مکّه تولّد یافت و پیش از اسلام به عقد «عُتْبَه بن أبی لَهَبْ» در آمد و مانند خواهرش پیش از عروسی از «عُتْبَه» جدا شد، و در سال سوم هجرت به ازدواج «عُثمان بن عفّان» در آمد، و در سال نهم هجرت وفات کرد.


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/7 ] [ 11:10 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

با توجه به اینکه پرداختن به تمام زوایای سیره نبوی ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ مجال و بحث بسیار مفصلی را می طلبد، لذا با توجه به ظرفیت و امکان این موضوع همین مقدار کفایت می کند.
«إنّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٌ»[1]
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ لباس و کفش خود را می دوخت، گوسفندان خود را می دوشید، با بردگان هم غذا می شد، برزمین می نشست، بدون اینکه خجالت بکشد مایحتاج خانه اش را از بازار تهیه می کرد، و برای اهل خانه می برد، با ثروتمند و فقیر یکسان مصافحه می کرد و دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد.
به هر کسی می رسید سلام می کرد. چه توانگر و چه درویش، چه کوچک و چه بزرگ و اگر به مهمانی و خوردن چیزی دعوت می شد آن را کوچک نمی شمرد، هر چند خرمائی پوسیده باشد.
«وَ کانَ خَفیف الْمَؤونَهِ کَریمُ الطّبیعَهِ، جَمیلُ الْمُعاشِرهِ، طَلْقُ الْوَجْهِ بَسّاماً مِنْ غَیْرِ ضِحْکٍ، مَحْزُوناً مِنْ غَیْرِ عَبُوسٍ، مُتَواضِعاً مِنْ غَیْرِ مَذلَّهٍ، جَواداً مِنْ غَیْرِ سَرْفٍ، رَقیقُ الْقَلْب، رَحیماً بِکُلِّ مُسْلِمٍ».
مخارج زندگی آن حضرت سبک، دارای طبع بزرگ و خوش معاشر، و خوش رو بود. بدون اینکه بخندد همیشه تبسمی بر لب داشت و بدون اینکه چهره اش درهم کشیده باشد، اندوهگین به نظر می رسید. بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد همواره متواضع بود. بدون اینکه اسراف بورزد سخی بود، دل نازک و با همه مسلمانان مهربان بود.[2]
امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمود:
«یُقَسِّمُ لَحظاتِهِ بَیْن أصحابِهِ فَیَنْظُرُ اِلی ذا، وَ یَنْظُرُ اِلی ذا بالسَّویَّهِ قالَ: وَ لَمْ یَبْسِطْ رَسُولُ اللهِ رِجْلَیْهِ بَیْنَ أصْحابِهِ».[3]
پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ بین أصحاب خود بطور مساوی چشم می دوخت و به آنان یکنواخت نظر می افکند و فرمود: هرگز پای خود را بین أصحاب دراز نکرد.
«کانَ رَسُولُ اللهِ إذا حَدَثَ بِحَدیثٍ تَبسَّمَ فی حَدیثِه»[4]


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/6 ] [ 11:8 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

حلف الفضول[1]
حلف الفضول که آن را بهترین و ارزشمندترین پیمانهای قریش خوانده اند[2]، میان سران چند تیره از قریش بسته شد. این پیمان از آنجا شکل گرفت که مردی از قبیله بنی زبید وارد مکه شد و کالایی به عاص بن وائل از تیره بنی سهم فروخت. عاص کالا را گرفت، ولی بهای آن را نداد. مرد زبیدی هر چند به وی مراجعه کرد نتیجه ای نگرفت. چنان که قبلا گفته شد در آن روزگاران در جزیره العرب نظام قبیلگی حاکم بود و هر قبیله از منافع افراد خود حمایت می کرد و اگر غریبه ای مورد ظلم واقع می شد، حامی و دادرسی نداشت. مرد زبیدی ناگزیر هنگامی که سران قریش در کنار کعبه گرد آمده بودند،‌ بالای کوه ابوقبیس رفت و با سرودن اشعاری پر سوز و گداز، دادخواهی کرد[3].
با شنیدن ندای دادخواهی او، با پیشگامی زبیر بن عبدالمطلب، بزرگان بنی هاشم، بنی عبدالمطلب، بنی زهره، بنی تمیم و بنی حارث (که از تیره های خوشنام قریش بودند) ، در خانه عبدالله بن جدعان تیمی گرد آمدند و پیمان بستند که برای یاری و گرفتن حق هر ستمدیده ای همدستان شده، اجازه ندهند در مکه بر احدی ستم شود، چه وابسته به آنها باشد و چه غریبه، چه فقیر و پست باشد و چه ثروتمند و با شرف. آن گاه نزد عاص رفته حق مرد زبیدی را از وی گرفتند و به آن مرد دادند[4]. حضرت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - که در آن هنگام بیست سال داشتند[5] از اعضای این پیمان بودند.
شرکت محمد - صلی الله علیه و آله و سلم - در این پیمان که یک حرکت جوانمردانه و نوعی حمایت از حقوق بشر در آن جامعه جاهلی بود، بیشتر از این نظر اهمیت دارد که جوانان هم سن و سال او در مکه،‌ سرگرم عیش و نوش و خوشگذرانی بودند و ارزشهای انسانی مانند حمایت از مظلوم، پاک سازی جامعه و اجرای عدالت، برای آنها مفهوم نداشت ؛ او در کنار بزرگان قریش در چنین پیمانی شرکت کرد. او پس از بعثت،‌ از شرکت خود در این پیمان به نیکی یاد می کرد و می فرمود :‌
در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر به جای آن، شتران سرخ مو به من می دادند،‌ آن چنان خوشحال و شاد نمی شدم، و اگر در عصر اسلام نیز مرا به چنان پیمانی دعوت کنند، می پذیرم[6].
این پیمان به این مناسبت که افزون بر پیمانهای موجود، و از آنها برتر بود، حلف الفضول نامیده شد[7] این پیمان همواره پناهگاه مظلومان و بی پناهان بود و بعدها در چند مورد نیز افراد غریبه و مظلوم، با استمداد از بنیانگذاران آن، از چنگ زورمندان مکه رهایی یافتند[8] [9].


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/4 ] [ 11:5 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

- تولد

عرب جاهلی، مبدأ تاریخ ثابت و منظمی نداشت، بلکه حادثه ای از حوادث مهم محلی مانند مرگ شخصیتی بزرگ و مشهور یا جنگی خونین بین دو قبیله را مدتی مبدأ تاریخ قرار می داد[1]. حتی همه قبایل عرب مبدأ تاریخ واحد نداشتند، بلکه هر قبیله ای حادثه ای را که به نظر او مهم می آمد، مبدأ تاریخ قرار می داد[2].
هنگامی که سپاه فیل به فرماندهی ابرهه، فرمانروای حبشه که برای تخریب کعبه، به مکه حمله کرده بود[3]، به صورت خارق العاده و با قدرت نمایی غیبی خداوند شکست خورد ؛ این رویداد، دیگر حوادث آن روزگار را تحت الشعاع قرار داد و آن سال مدتها به عنوان عام الفیل مبدأ تاریخ قرار گرفت[4]. حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ در همان سال در مکه متولد شد[5].
این حادثه با توجه به برخی از قراین و شواهد از جمله هجرت حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ در سال 622 میلادی و نیز وفات آن حضرت که در سال 632 میلادی و در سن 60 - 63 سالگی رخ داده، در حدود سال 569 - 570 میلادی بوده است[6].

- دوران کودکی و شیرخوارگی

حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ دو ماهه بود[7] که پدرش عبدالله در بازگشت از سفر بازرگانی شام، در شهر یثرب درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد[8]. قرآن کریم از یتیمی او چنین یاد کرده است :
آیا (پروردگارت تو را یتیم نیافت و پناه داد و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بی نیاز کرد ؟[9]
نوزاد آمنه پس از نخستین روزهای تولد که از شیر مادر استفاده کرد[10] مدت کوتاهی ثویبه - کنیز آزادشده ابولهب - او را شیر داد[11]. آن گاه طبق عادت عرب[12] او را به دایه ای به نام حلیمه سعدیه از قبیله بنی سعد بن بکر سپردند که در بادیه زندگی می کرد[13]. حلیمه دو سال او را شیر داد[14] و تا پنج سالگی نگهداری کرد و سپس به خانواده اش تحویل داد[15].


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/3 ] [ 11:4 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

عموم سیره نویسان اتّفاق دارند که تولّد پیامبر گرامی اسلام - صلی الله علیه و آله- در عام الفیل در سال 570 میلادی بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 میلادی درگذشته است و سنّ مبارک او 62 تا 63 سال بوده است. بنابر این، ولادت او در حدود 570 میلادی خواهد بود.
اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه « ربیع الاول » بوده، ولی در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدّثان شیعه این است که آن حضرت، در هفدهم ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود؛ و مشهور میان اهل تسنن این است که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است[1].

مراسم نامگذاری پیامبر اسلام

روز هفتم فرا رسید. « عبدالمطلب »، برای عرض سپاسگزاری به درگاه الهی گوسفندی کشت و گروهی را دعوت نمود و در آن جشن باشکوه، که از عموم قریش دعوت شده بود؛ نام فرزند خود را « محمّد » گذارد. وقتی از او پرسیدند: چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد. در این باره « حسان بن ثابت » شاعر رسول خدا چنین می گوید:
فشــــق له من اسمه لیجله فذوالعرش محمود و هذا محمد


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/12/2 ] [ 11:1 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ (که بدون شک از اولاد اسماعیل ذبیح، رسول خدا فرزند ابراهیم خلیل[1]، رسول خدا است) روایت شده است که فرمود: «إذا بَلَغَ نَسَبی إلی عَدْنانَ فَاَمْسِکُوا[2] و نیز فرمود: «کَذَبَ النّسّایونَ قال الله تعالی: وَقروناً بَیْنَ ذلِکَ کَثیراً»[3].
بدین جهت تاریخ اسلام را که معمولاً با ذکر مقدماتی راجع به عربستان و عرب و در این کتاب با شرح حال اجداد پیامبر اسلام آغاز می شود از جد بیستم رسول اکرم یعنی «عَدْنان» شروع می کنیم:
جد بیستم: عَدْنان[4] پدر عرب عَدْنانی است که در تِهامه، نَجد و حجاز تا شارف الشّام و عراق مسکن داشته اند و آنان را عرب مَعَدَی، عرب نِزاری. عرب مُضَری. عرب اسماعیل، اسماعیلیان، عرب شمالی، عرب متعرّبه، عرب مستعربه، بنی اسماعیل بنی مشرق، بنی قَیْدار و قَیْدار نیز می گویند و نسبشان به اسماعیل بن ابراهیم ـ علیهما السلام ـ می رسد[5].
و مادر فرزندان اسماعیل «رَعْله» دختر یکی از جُرْهُمیان به نام مُضاض بن عَمْرو جُرْهمی بود. قبیله «جُرْهُم» که از اعقاب «جُرْهُم بن قحْطان» بوده و از جنوب به شمال عربستان آمده بودند. از «عرب قحطانی» اند که آنان را «عرب عاریه» و «عرب جنوبی» نیز می گویند. و نسبشان به «یعرب بن قَحْطان» می رسد.
قَحْطان بن عابر بن شالخ بن أَرْفَخْشَد بن سام بن نوح[6] در موقع پراکنده شدن فرزندان نوح از بابل به یمن آمد و پادشاه شد. و فرزندان وی یَعْرَب، عمان و حضرموت حکومت آن نواحی را به دست گرفتند و سپس «یَشْجُب بن یَعْرَُب» و آنگاه «سَبَأ بن یَشْجُب» به سلطنت رسیدند. «حِِمْیَر» و «کَهْلان» پسران «سَبَأ» بودند و اسامی 23 نفر از پادشاهان سَبَأ آمده است. پیش از عرب «قَحْطانی»، «عرب بائده» در عربستان سکونت داشته اند و قوم جنوبی عاد، قوم شمالی ثمود و اقوام طَسْم


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/11/30 ] [ 10:57 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب

این قبیله از با نفوذترین قبایل در میان عرب بوده و بعد از اسلام نیز تا قرن‌ها بر جهان اسلام حکومت کرده است. خلفا تا پیش از عثمانیان، همیشه قریشی بوده و حتی در ابتداء‌، بیشتر حکام نیز قریشی بوده‌اند. تأثیر آن‌ها در تاریخ دوره‌ی ‌جاهلی و اسلامی، از یک طرف و شناخت وضعیت داخلی این قبیله به عنوان قبیله‌ی نمونه،‌ می‌تواند در راستای بحث ما در زمینه اوضاع سیاسی و اجتماعی جزیره العرب مفید افتد. این قبیله که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز از میان آنان برخاست؛ به عنوان یکی از مشهورترین و با شرافت‌ترین قبایل میان عرب شناخته می‌شد. قریش از بنی کنانه، و بنی کنانه از مُضَر، و مضر از عدنان و در نهایت به اسماعیل ـ علیه السلام ـ خاتمه می‌یافت. نسب شناسان، کسانی را که فرزند نضر بن کنانه، باشند قریشی می‌گویند.[1]
قصی بن کلاب که از فرزندان قریش بود و در روزگار جوانی او، قریش در اطراف حرم پراکنده بودند، توانست با زیرکی خاص خود، کلید داری کعبه را از دست خزاعه خارج کند. بر اساس آنچه برخی اظهار کرده‌اند، این امر با استعانت قیصر روم بوده است![2] و البته این گفته بعید می‌نماید. وی قبیله خود را از اطراف مکه جمع آوری کرده و بر پایه شرافت هر یک، آنان را در جاهای دور و نزدیک حرم جای داد،[3] از این رو او را مجمَع نامیدند.[4] از جمله کارهای مهم او تشکیل «دار الندوه» محلی برای مشورت رؤسای قریش در امور مهم بوده است،[5] اقدامی که در نوع خود یک ابتکار سیاسی به حساب می‌آمده است. او به علاوه، کار رسیدگی به حجاج را نیز بر عهده داشته و از مردم می‌خواسته تا به آن‌ها کمک کنند.[6]
آن دسته از قریش که در وادی مکه ساکن بودند «قریش البطایح»،‌ و آن‌ها که در اطراف مکه ساکن بوده‌اند «قریش الظواهر» خوانده می‌شدند، گو این که تا قبل از اقدام قصی،‌همه آن‌ها اهل ظواهر مکه بوده‌اند. بعدها نیز که قریش در مکه استقرار یافتند، نظم بدوی خود را همچنان حفظ کردند.[7] بعد از قصی کارهای کعبه و امور قریش به دو فرزندش عبدالدار و عبد مناف افتاد. بعضی نیز گفته‌اند که او همه مقامات را به عبدالدار تفویض کرد[8] پس از آن‌ها هاشم و عبد شمس دو فرزند عبد مناف مقامات را تقسیم کرده و امور کعبه به هاشم و ریاست به عبد شمس رسید. در واقع کار مکه یکسره به دست فرزندان عبد مناف افتاد.[9]


دسته: زندگی نامه پیامبر اعظم

تاریخ : [ 1395/11/29 ] [ 10:55 ] | نویسنده : [رسول گلی زاده ]

ادامه مطلب



تمامی حقوق مطالب، برای وبلاگ سفير رحمت محفوظ است.

X